فریه

لغت نامه دهخدا

( فریة ) فریة. [ ف ِرْ ی َ ] ( ع اِ ) دروغ و بهتان. ( برهان ). دروغ. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فریة. [ ف َرْ ی َ ] ( ع مص ) یک بار شیر دوشیدن. ( منتهی الارب ).

فریة. [ ف َرْ ی َ ] ( ع اِ ) دلو بزرگ فراخ. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
فریه. [ ف َرْ ی َ / ی ِ ] ( اِ ) نفرین. ( برهان ) ( فرهنگ اسدی ) :
زه ای کسایی ، احسنت ، گوی و چونین گوی
به سفلگان بر فریه کن و فراوان کن.
کسایی.
دزدی طرار ببردت ز راه
فریه بر آن خائن طرار کن.
ناصرخسرو.
منگر سوی آنکسی که زبانش
جز خرافات و فریه ندراید.
ناصرخسرو.
بهره تو آفرین باشد ز سعد مشتری
قسم خصم از نحس کیوان فریه و نفرین بود.
امیرمعزی.
باز در هزل چون گشایم از آن بار
فریه کنم بر عدوی جاه تو ایثار.
سوزنی.

فریه. [ ف َ ] ( اِ ) نفرین و لعنت. ( فرهنگ فارسی معین ) :
همی کرد بر رهنمایش فریه
چوره را رها کرد و آمد بدیه.
فردوسی.

فریه. [ ف ِرْ ی َ / ی ِ ] ( اِ ) لعنت. ( برهان ) ( فرهنگ اسدی ) ( صحاح الفرس ). گویند: فریه خدای به شیطان ؛ یعنی لعنت خدای به شیطان. ( برهان ).
- فریه گر. رجوع به مدخل فریه گر شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) دروغ بهتان افترا : منگر سوی آن کسی که زبانش جز خرافات و فریه ندراید ٠
دلو بزرگ فراخ

فرهنگ معین

(فِ رْ یَ ) [ ع . ] (اِ. ) دروغ ، بهتان .
(فَ رِ یِ ) (اِ. ) نفرین ، لعنت .

فرهنگ عمید

نفرین، لعنت: بهرۀ تو آفرین می شد ز سعد مشتری / رقم خصم از نحس کیوان فریه و نفرین بُوَد (فرخی: ۴۵۱ ).
دروغ، افترا.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] فِریه به معنی بهتان و تهمت می باشد.
فریه در لغت به معنای افترا ، بدگویی و تهمت آمده است .
در فقه
لیکن در کلمات فقها بیشتر در خصوص افترا به زنا و لواط به کار رفته است که در اصطلاح، « قذف » نامیده می شود .

دانشنامه آزاد فارسی

فِرِیه (feriae)
در روم باستان، روزها یا جشنواره های مقدس. در این روزها امور سیاسی و قانون گذاری تعطیل بود، و بردگان از کار معاف بودند. در طی سال، علاوه بر روزهایی که سالانه مشخص، و جشنواره هایی که به هنگام خطر یا پیروزی برگزار می شدند، چندین فریه وجود داشت. علاوه بر جشنواره های عمومی، خانواده ها نیز جشنواره های خصوصی به مناسبت های خاص برگزار می کردند.

پیشنهاد کاربران

بپرس