فشار

/feSAr/

مترادف فشار: تنگی، سختی، ضیق، اختناق، تضییق، جبر، حرج، زور، عقده

معنی انگلیسی:
pressure, squeezing, stress, strain, beat, coercion, compulsion, demand, depression, hustle, impression, press, push, squeeze, tax, tension, tug, wring, potential

لغت نامه دهخدا

فشار. [ ف ِ ] ( اِمص ، اِ ) به معنی فشردن باشد. ( برهان ). افشار. ( فرهنگ فارسی معین ). || پاشیدن و ریختن. ( برهان ). فشردن. فشاندن. افشاندن. || سنگینی که بر روی چیز فرودآورند. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اصطلاح فیزیک ) نیرویی که بر یک سانتیمتر مربع سطح اثر نماید فشار نامیده می شود. برای محاسبه فشار باید وزن جسم و یا نیروی وارده را بر سطح اتکاء تقسیم نماییم. هرچه سطح اتکاء کمتر باشد فشار بر آن سطح زیادتر است و برعکس. و نیز هرچه نیرو زیادتر باشد، فشار بر سطح بیشتر است. همچنین هرچه وزن جسم زیادتر فشار حاصل بیشتر خواهد بود. فشار یک نقطه درداخل مایع با ارتفاع آن نقطه از سطح مایع متناسب است. در فشار دو قانون از ارشمیدس و پاسکال وجود دارد.( از کتب درسی فیزیک ). || ( نف مرخم ) فشارنده. ( برهان ). بصورت پسوند در ترکیب آید :
شیر علم را حیات تحفه دهی تا شود
پنجه شیران شکن حلق پلنگان فشار.
خاقانی.

فشار. [ ف ُ ] ( ع اِمص ) بیهوده گویی. ( منتهی الارب ). هذیان و این لغت از کلام عرب نیست و از استعمالات عامه است و از آن فعل نیز سازند. ( از اقرب الموارد ) :
این چه ژاژ است این چه کفر است و فشار
پنبه ای اندر دهان خود فشار.
مولوی.
هیچ زندانی نگوید این فشار
جز کسی کز حبس آرندش به دار.
مولوی.

فشار. [ ف ِ ] ( اِخ ) دهی است از بخش زرقان شهرستان شیراز، دارای 281 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و چغندر است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

فرهنگ فارسی

زوروسنگینی که برروی چیزی فرود آید
۱ - فشردن ۲ - سنگینی که روی چیزی فرود آورند ۳ - اعمال زور و قدرت یا فشار خون . عبارت از نیرویی است که در موقع انقباض و انبساط قلب از طرف خون برجدار شریانها وارد می شود حالت اولی را فشار ماکزیما و حالت دومی را فشار مینیما گویند فشار خون شریانی . یا فشار خون سنج . اسبابی که به وسیله آن ماکزیما و می نیمای خون را در شریان ها اندازه می گیرند اسباب اندازه گیری فشار خون .
دهی است از دهستان زرقان بخش شهرستان شیراز .

فرهنگ معین

(فَ یا فِ ) (اِ. ) ۱ - زور، سنگینی . ۲ - اذیت ، ایذا. ۳ - رنج ، درد.

فرهنگ عمید

۱. نیرویی که همراه با شدت بر کسی یا چیزی وارد شود.
۲. [مجاز] رنج روحی یا جسمی.
۳. (اسم مصدر ) (سیاسی ) اعمال خشونت در فعالیت های سیاسی: گروه فشار.
۴. (اسم مصدر ) [مجاز] اصرار، پافشاری.
* فشار اسمزی: (فیزیک ) فشاری که بعضی مواد مانند قند، نمک، اوره با آن آب را از لای غشایی که آن ها را از آب جدا کرده به سوی خود می کشند.

فرهنگستان زبان و ادب

{tension} [زیست شناسی] نیرویی که براثر متورم شدن محتویات یاخته به دیوارۀ یاخته های گیاهی وارد می شود

واژه نامه بختیاریکا

تَل و تُل
لُ ( لُه ) ؛ هُلُک دُلُک؛ لُه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] فشار:نیروی وارد شده بر چیزی یا کسی با شدت است.
فشار، نیروی وارد شده بر چیزی یا کسی با شدت است.
احکام مرتبط
از احکام آن به مناسبت در باب طهارت سخن گفته اند.
پاک کردن لباس نجس با آب قلیل
چنانچه لباس ، فرش و مانند آن که آب در آن نفوذ می کند با آب قلیل شسته شود، به قول مشهور ، فشردن آن برای خروج غساله لازم است. از این حکم، ادرار پسر بچه شیرخوار استثنا شده است که فشردن فرش یا لباس نجس شده به ادرار او لازم نیست.
پاک کردن لباس نجس با آب کثیر
...

دانشنامه عمومی

فشار ( به انگلیسی: Pressure ) با نماد p یا P، یک کمیت نرده ای است که به صورت نیرو های عمود بر واحد سطح تعریف می شود. یکای فشار در دستگاه بین المللی یکاها ( SI ) پاسکال است. یک پاسکال برابر یک نیوتون بر متر مربع ( N/m² ) است. فشار گِیج، فشاری است که معمولاً در فشارسنج ها نشان داده می شود و مقدار آن نسبت به فشار محیط سنجیده می شود.
برای بیان فشار از یکاهای متنوعی استفاده می شود. پاسکال، پوند بر اینچ مربع، میلی متر ستون آب، اینچ جیوه، بار و اتمسفر برخی از واحدهای استفاده شده برای فشار است. بر طبق ازمایش توریچلی یکاها فشار به شکل زیر هستند:
1atm=10⁵pa=76cmHg=760mmHg=1bar
فشار در جامدات هندسی منظم برابر چگالی × ارتفاع × شتاب جاذبه زمین است.
فشار به صورت میزان نیروی عمودی وارد بر سطح واحد تعریف می شود و با نماد p یا P نمایش داده می شود. [ ۱] فشار به صورت ریاضی به شکل زیر تعریف می شود:
P = F A
که در آن F اندازه نیروی عمودی و A مساحتی است که نیرو بر آن اعمال می شود. فشار یک کمیت اسکالر یا نرده ای است. با اینکه این جمله کاملاً مصطلح است اما گفتن این جمله که «فشار در این جهت اعمال می شود» غلط است چرا که فشار به عنوان یک کمیت نرده ای فاقد جهت است. نیروی اعمال شده دارای جهت است اما فشار فاقد جهت می باشد.
البته فشار دارای فرمول دیگری نیز می باشد که بیشتر در مایعات کاربرد دارد، این فرمول عبارت است از:
P = ρ g h
در این فرمول، ρ نشاندهٔ چگالی ماده بر حسب کیلوگرم بر متر مکعب و g نشانده دهندهٔ شدت جاذبه بر حسب نیوتون بر کیلوگرم و h نشاندهٔ میزان ارتفاع از سطح است که بر حسب متر محاسبه می شود.
یکای فشار در دستگاه بین المللی یکاها، پاسکال است که با نماد "Pa" نشان داده می شود. یک پاسکال برابر با نیروی یک نیوتون وارد بر سطح یک مترمربع است:[ ۲]
1 P a = 1 N 1 m 2 = 1 k g 1 m . s 2
یکاهای دیگری نیز برای اندازه گیری فشار به کار می روند:
• اتمسفر: یکایی است که معمولاً برای اندازه گیری فشار هوا و سیالات به کار می رود. یک اتمسفر تقریباً برابر ۱۰۰۰۰۰ پاسکال است یک اتمسفر برابر با فشار ناشی از ستون آب به ارتفاع ده متر است. [ ۳]
• بار: یکای اندازه گیری فشار متریک است ولی یکایی مورد تأیید دستگاه بین المللی یکاها نیست. هر بار دقیقاً برابر با ۱۰۰۰۰۰ پاسکال است.
• میلی متر جیوه: این یکا نشان دهندهٔ فشار ناشی از ستون جیوه به ارتفاع یک میلی متر است. در فشارسنج جیوه ای میزان فشار با اندازه گیری ارتفاع ستون جیوه در لوله یا اختلاف دو ستون جیوه در دو لولهٔ مرتبط به دست می آید.
عکس فشارعکس فشارعکس فشار

فشار (فیلم ۱۹۷۵). فشار ( انگلیسی: Pressure ) یک فیلم درام بریتانیایی محصول سال ۱۹۷۶ به کارگردانی هوراس اوه با بازی هربرت نورویل، اسکار جیمز و فرانک سینگوینو است. این فیلم به عنوان اولین فیلم بلند دراماتیک بریتانیا، [ ۲] [ ۳] [ ۴] ستایش می شود.
عکس فشار (فیلم ۱۹۷۵)

فشار (فیلم ۱۹۸۷). فشار ( به انگلیسی: The Squeeze ) فیلمی اکشن کمدی محصول سال ۱۹۸۷ و به کارگردانی راجر یانگ است. در این فیلم بازیگرانی همچون مایکل کیتون، را داون چونگ، جو پانتولیانو، میت لوف و لزلی بیوس ایفای نقش کرده اند.
عکس فشار (فیلم ۱۹۸۷)

فشار (فیلم ۲۰۰۹). فشار ( به انگلیسی: Push ) نام یک فیلم آمریکایی حادثه ای و علمی تخیلی است که در سال ۲۰۰۹ منتشر شد.
یک فشار می تونه همه چیز رو تغییر بده، این شعار تبلیغاتی فیلم فشاراست. داستان یک گروه از جوانان آمریکا که به وسیلهٔ یک کمپانی مخفی وابسته به دولت بنام اکس ویژن، با دستکاری دی ان ای و تغییرات ژنتیکی در آنها، آن ها را با قدرت های خاصی همچون جابجایی سریع اجسام و قدرت دید ماورائی برای رسیدن به اهداف خودشان مورد استفاده قرار می دهند و اکنون نیک ( کریس ایوانز ) پسری با همین توانایی ها، که پدرش توسط همین گروه به قتل رسیده، در هنگ کنگ در پناهگاه خودش زندگی می کند تا اینکه دختری به نام کیسی به سراغش می آید و برای نابودی این گروه از او درخواست کمک می کند ولی. . .
• کریس ایوانز. . . . . . نیک گنت
• داکوتا فنینگ. . . . . کیسی هولمز
• کامیلا بل. . . . . . . . . کیرا هادسون
• دیجیمون هانسون. . . . اگنت هنری کارور
• مینگ نه. . . . . . . . . امیلی - هو
• جکی هیانگ
عکس فشار (فیلم ۲۰۰۹)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

فشار (pressure)
در هر شاره، نیروی عمودی اعمال شده بر واحد سطح جسم غوطه ور در شاره. یکای فشار در دستگاه بین المللی، پاسکال (Pa) و برابر با فشار یک نیوتون بر مترمربع است. در جَوّ زمین، فشار با افزایش ارتفاع کاهش می یابد و از حدود ۱۰۰ کیلو پاسکال (در سطح دریا) به صفر (در فضای تهی) کاهش می یابد. فشار را معمولاً با بارومتر (فشار سنج هوا)، فشارسنج، یا پیمانۀ بوردون اندازه گیری می کنند. دیگر یکاهای متداول فشار عبارت اند از بار و تور. فشار مطلق را نسبت به خلأ می سنجند. فشار پیمانه ای عبارت است از اختلاف بین فشار مطلق و فشار جوّ در محل اندازه گیری. در داخل مایع، فشار عمقh از عبارتpgh به دست می آید که در آن p چگالی مایع، وg شتاب سقوط آزاد است. با بالارفتن مایع در لوله، فشارسنج فشار گاز را نشان می دهد.

مترادف ها

compression (اسم)
اختصار، تراکم، ضغطه، فشردگی، فشرده سازی، فشار، متراکم سازی، هم فشارش، بهم فشردگی

rush (اسم)
تعجیل، حمله، جویبار، یورش، جوی، خیز، بوریا، فشار، یک پر کاه، ازدحام مردم، نی بوریا، انواع گیاهان خانواده سمار، حرکت شدید

stress (اسم)
تاکید، قوت، ضربه، تقلا، اهمیت، فشار

tension (اسم)
بحران، کشش، تیرگی، کشمکش، فشار، تشنج، سفتی، تنش، تمدد، قوه انبساط

violence (اسم)
تندی، شدت، سختی، ستیز، بی حرمتی، جبر، خشونت، چیرگی، فشار، ستم، زور، بیدادگری، اشتلم

hustle (اسم)
شتاب، فشار، تکان، زور

constraint (اسم)
گرفتاری، توقیف، قید، محدودیت، اجبار، اضطرار، فشار

pressure (اسم)
سنگینی، ضغطه، فشار، مضیقه، زور، پرس، بار سنگین مصائب و سختیا

oppression (اسم)
تعدی، جور، حیف، فشار، افسردگی، ظلم، ستم، بیداد

thrust (اسم)
نیرو، فشار، زور، سخمه، نیروی پرتاب، فشار موتور

push (اسم)
تنه، هل، فشار، زور، فشار با سر، فشار به جلو

press (اسم)
جمعیت، فشار، ماشین فشار، ازدحام، چاپ، دستگاه پرس، مطبوعات، پرس، جراید، ماشین چاپ، مطبعه، منگنه

pressing (اسم)
فشار

squeeze (اسم)
فشار

discharge head (اسم)
فشار

vim (اسم)
توانایی، قدرت، نیرو، توان، فشار، زور، انرژی

enforcement (اسم)
انجام، فشار، اجراء

impressure (اسم)
فشار، اعمال نیرو بر روی چیزی، فشار و زور در امری

inrush (اسم)
فشار، حمله به درون، هجوم به داخل

squeeze play (اسم)
فشار

فارسی به عربی

اجهاد , تاثیر , تاکید , توتر , حمل , دفع , زحام , صحافة , ضغط , ظلم , عثرة , وطاة

پیشنهاد کاربران

فشتری شدن
#فشار
یک واژه پارسی و ایرانی که به ریخت فارسی در آمده است.
از ریشه افشردن و اپشردن
آپشردن= آپ ( آب ) شردن ( شره گرفتن )
به چم و معنی اب چیزی را در آوردن
به کسی که کار آپشردن را انجام میدهد افشین ( آپشین ) گویند.
...
[مشاهده متن کامل]

که دستگاه و اپزاری ( ابزار ) که با آن کار آپشردن ( فشردن ) را انجام میدهند آپسار یا اپسار یا افسار یا افشار گویند .
واژه press انگلیسی از ریسه اپسار پارسی به چم و معنی تحت فشار قرار دادن است.
به کسی یا چیزی که زیر آپشار یا فشار است. آپسرده یا افسرده به چم و معنی آب پس داده می گویند
@iranaryan

strain
ضربه ، نیرو
فشار در این سروده ها ( اگرچه عربها ان را فُشار گویند ) فَشار= پشار =پراکنده است انرا بچم دشنام گرفته اند
این چه ژاژ است این چه کفر است و فشار
پنبه ای اندر دهان خود فشار.
هیچ زندانی نگوید این فشار
جز کسی کز حبس آرندش به دار.
مولوی.
واکاویِ واژه یِ ( فشار، افشردن، افشاردن ) :
1. بررسی تکواژها:
1. 1 - پیشوندِ ( اف ) :پیشوندِ ( اف ) پیشوندِ جدایی ناپذیر در زبانِ پارسی است؛:بمانندِ واژه ( افزودن ) .
1. 2 - شُر/شار: بُن کنونیِ کارواژه یِ ( شُردن/شاردن ) است. اگر برایتان جای بسی شگفتی است که چرا این کارواژه دوریخت دارد، آن را با کارواژه یِ ( شمُردن/شماردن ) همسنجی کنید، که در آن ( شِ ) پیشوند است و آنچه می ماند: ( مُردن/ماردن ) هست. ( بهتر و سزاوارتر است که از کارواژه " ماردن" بهره بگیریم تا "مُردن"؛چراکه ما در زبان پارسی کارواژه "مُردن" با بُن کنونیِ "میر" داریم که نباید با کارواژه بالا با بُن کنونیِ "مار" یکی پنداشته شود. )
...
[مشاهده متن کامل]

1. 3 - دَن:نشانه یِ مصدری
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
2. کارواژه ( شُردن/شاردن ) با واژگانِ ( شار، شاره، شارِش ) خویشاوندی دارد. واژه "افشاردَن یا افشُردن"، " بالا بُردنِ جریان یا شار " را بازنمایی می کند.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
3. پیشنهادِ واژه:
در زبانِ آلمانی به مدارهای برقی/الکتریکی، schaltkreis و در زبانِ انگلیسی circuit می گویند. ( Kreis ) در زبانِ آلمانی به چمِ ( دایره ) و پیشوندِ ( cir ) در واژه ( circuit ) نیز نشاندهنده یِ دوری بودن است ؛چنانکه در واژه ( circle ) به چمِ ( دایره ) نیز دیده می شود. ( Kreis ) در ( schaltkreis ) و ( cir ) در ( circuit ) به "دوری بودن" یا "بسته بودن" مدارهای الکتریکی اشاره دارد.
پیشوندِ ( دوری، گِردی ) در زبانِ پارسی ( پَر ) هست بمانندِ واژه یِ ( پَرهون =دایره ) .
واژه ( schalt ) در زبانِ آلمانی از کارواژه یِ ( schalten ) به چمِ ( =معنایِ )
1 - to go or push against the stream, direct, regulate
2 - to push, impel ( espec. a ship ) , set a - going, drive
3 - to direct, rule
گرفته شده است ( در زبانِ آلمانیِ کنونی schalten به چمِ "روشن کردن ( لامپ ) " نیز می باشد ) .
از دیدِ من به دو دلیلِ چمارشناختی ( =معناشناختی ) و ریختشناسی دو کارواژه یِ ( schalten شالتِن ) در زبانِ آلمانی و ( شاردَن ) در زبانِ پارسی از یک بُن و ریشه می باشند ( دگرگونیِ آواییِ ( ر/ل ) در زبانهایِ آریایی - اروپایی رواگمند ( =رایج ) بوده است ) .
بنابراین واژه پیشنهادیِ من به جایِ واژه ( مدار ) ، ( پَرشار یا پَرشاره ) است. واژگانِ دیگر همچون ( شارگرد و. . . ) را نیز می توان در این زمینه بکاربرد. فراموش نکنید که ( شارگرد ) صفت است و نَه نام.
افزون بر این، ما می توانیم کارواژه یِ ( پَرشاردن یا پَرشُردن ) را به چمِ ( مداربندی کردن ) بکار ببریم. فراموش نکنید ( پَر ) پیشوندِ جدایی ناپذیرِ زبان پارسی است.

وارد شدن نیروی ناراحت کننده و پریشان کننده و آزار دهنده بر کسی ، وارد شدن نیرو بر چیزی و جسمی
در فیزیک فشار ( p ) برابر است با نسبت نیرو بر حسب نیوتن ( N ) تقسیم بر سطح بر حسب متر مکعب ( m� )
به بیان دیگرP=N/m�
کاربر مازیار ایرانی در نظر داشته باشید که واژه فشار و فشردن و افشردن واژگان پارسی هستند و نه بیگانه که در زبان انگلیسی نیز واژه pressure از همین واژه افشُردن یا فشردن. . . بن مضارع:اَفشُر یا فِشُر گرفته شده است.
سخن بیهوده
کسی یا چیزی را تحت شرایط سخت و حاد و بغرنج و غامض قرار دادن.
ضغطه
در فیزیک : فشار ( P ) نسبت اندازه نیروی عمودی ( FN ) بر سطح ( A ) است .
فُشار: بیهود گویی
فِشار: فعل امر از مصدر فشردن
بدی ها ، فحش ، ناسزا
سیوز sivaz
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس