فشار اوردن


معنی انگلیسی:
press, strain, urge, vex, to bear pressure, to press

لغت نامه دهخدا

( فشار آوردن ) فشار آوردن. [ ف ِ وَ دَ ] ( مص مرکب ) سخت گرفتن برای انجام کاری. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( فشار آوردن ) سخت گرفتن برای انجام کاری

واژه نامه بختیاریکا

( فشار آوردن ) هشت و بیست کردن

مترادف ها

crush (فعل)
خرد شدن، شکست دادن، له شدن، پیروز شدن بر، فشردن، چلاندن، با صدا شکستن، فشار اوردن

press (فعل)
ازدحام کردن، فشردن، چلاندن، فشار اوردن، فشار دادن، اتو زدن، پرس کردن، فشار وارد اوردن بر، وارد اوردن

فارسی به عربی

الو

پیشنهاد کاربران

بپرس