فطام

لغت نامه دهخدا

فطام. [ ف ِ ] ( ع مص ) جداکردن طفل از مادر. ( از اقرب الموارد ). موقوف کردن شیرخوارگی کودک بعد عمر دوسالگی. ( غیاث ) :
دایه جود ترا گفتم ، کرا خواهی رضیع؟
گفت باری آز را کش نیست امید فطام.
کمال الدین اسماعیل.
چون فطامش شد بگفتم با پری
تا درآموزند نطق و داوری.
مولوی.
گر ز شیر دیو تن را وابری
در فطام او بسی حلوا خوری.
مولوی.
پس حیات ماست موقوف فطام
اندک اندک جمع کن ، تم الکلام.
مولوی.
|| شکستگی. || مفارقت از هرچیز. ( غیاث ). || ( اِ ) زمان فطام. زمان بازگرفتن کودک از شیر. ( فرهنگ فارسی معین ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

هنگام ازشیرگرفتن کودک، ازشیربازگرفتگی کودک
۱ - ( مصدر ) باز گرفتن طفل از شیر ۲ - ( اسم ) زمان بازگرفتن کودک از شیر .

فرهنگ معین

(فِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) باز گرفتن طفل از شیر. ۲ - (اِ. ) زمان باز گرفتن کودک از شیر.

فرهنگ عمید

۱. از شیر گرفتن کودک.
۲. [مجاز] جدا کردن چیزی از چیز دیگر.

پیشنهاد کاربران

از فطم می آید به معنی بریدن قطع کردن دوری جستن
متن:مجاهدت و مخالفت با نفس آن است که او را به انقطاع وفطام از مألوفات و به منع شهولت وادار کند تا به ترک لذات طبیعی عادت نماید
فطام
هنگام ازشیرگرفتن کودک، ازشیربازگرفتگی کودک
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
فطام درجدول اعداد ۱۳۰
فاطمه درجدول اعداد ۱۳۵
تعداد آیات درقرآن ۱۳۵

بپرس