فطریه

لغت نامه دهخدا

( فطریة ) فطریة. [ ف ِ ری ی َ ] ( ع ص نسبی ) فطریه. مؤنث فطری. طبیعیه. ج ، فطریات.
- امور فطریه ؛ امور طبیعی. ( از فرهنگ فارسی معین ).
|| ( اِ ) ( اصطلاح شرع ) آنچه در روز عید فطر نقداً یا جنساً طبق دستور شرع به مستحقان دهند و واجب است. ( فرهنگ فارسی معین ). فطرة.زکات فطر.

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) مونث فطری ۲ - آنچه که در روز عید فطر نقدا یا جنسا طبق دستور شرع به مستحقان دهند و آن واجب است .

فرهنگ معین

(فِ طْ یِّ ) [ ع . فطریة ] (اِ. ) آنچه از پول یا جنس که باید در روز عید فطر به مستمندان داده شود.

فرهنگ عمید

۱. صدقه ای که طبق دستور شرع باید در غروب روز آخر ماه رمضان کنار گذاشته شود و در روز عید فطر به مستحقان داده شود.
۲. (صفت نسبی ) [قدیمی] = فطری

پیشنهاد کاربران

بپرس