فقدان

/feqdAn/

مترادف فقدان: درگذشت، کمبود، گمشدگی، عدم، نابودی

برابر پارسی: کمبود، نبود، نبودی، نیستی

معنی انگلیسی:
absence, deprivation, failure, lack, poverty, scarcity, want, loss, bereavement

لغت نامه دهخدا

فقدان. [ ف ِ / ف ُ ] ( ع مص ) گم کردن کسی را. ( منتهی الارب ). فقد. فقود. ( اقرب الموارد ). گم یافتن. ( تاج المصادر بیهقی ). گم کردن. از دست دادن. نبودن. ( یادداشت مؤلف ) :
میگویم اگر تاب شنیدن داری
فقدان شباب و فرقت احباب است.
خاقانی.
رجوع به فقد شود.

فرهنگ فارسی

گم کردن، ازدست دادن، گم شدن
۱ - ( مصدر ) گم کردن از دست دادن ۲ - ( مصدر ) گم شدن .

فرهنگ معین

(فِ یا فُ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) گم کردن ، از دست دادن . ۲ - (مص ل . ) گم شدن .

فرهنگ عمید

۱. گم کردن، از دست دادن.
۲. گم شدن.

مترادف ها

loss (اسم)
گمراهی، ضلالت، عدم، فقدان، خسارت، زیان، ضرر، خدشه، خسران، مرگ، اتلاف، باخت، خسار

absence (اسم)
عدم، فقدان، غیاب، غیبت، نبودن، حالت غیاب

lack (اسم)
عدم، فقدان، نبودن، کسری، احتیاج

privation (اسم)
فقدان، سختی، محرومیت، محروم سازی، تعلیق مقام

forfeiture (اسم)
فقدان، زیان، ضرر، جریمه، از دست دادگی

bereavement (اسم)
فقدان، داغداری، محرومیت

want (اسم)
عدم، فقدان، خواست، نیاز، نقصان، نداری، حاجت

فارسی به عربی

حاجة , خسارة , غرامة , غیاب , قلة

پیشنهاد کاربران

Absence
مجید علیائی
جواب دلالت شده میشه مدلول
مجید علیائی
جواب . نبود
فاقدویاازدست دادن
فقر . کمبود. یانبودونیستی
درگذشت، کمبود، گمشدگی، عدم، نابودی
نبود، با افزودن پیشوند �نا� به کارواژه در بسیاری باره ها
بجای واژه ی �فقدان� و آمیخته هایی همراه با این واژه می توان به آسودگی از واژه ی پارسی �نبود� یا افزودن پیشوند �نا� سود برد؛ مانند:
�کارآ نبودن� و �ناکارآیی� بجای �فقدان کارآیی�
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
ب. الف. بزرگمهر ۳۰ آذر ماه ۱۳۹۳
https://www. behzadbozorgmehr. com/2014/12/blog - post_558. html

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
نَس ( اوستایی )
ویراه ( سنسکریت: ویرَهَ )
اَهاپ ( سنسکریت: اَبْهاوَ )
اَپْچار ( سنسکریت: اَپَچارَ )
اَویدام ( سنسکریت: اَویدیَمانَتا )

بپرس