قابل استفاده

/qAbele~estefAde/

معنی انگلیسی:
available, operational, practicable, practical, serviceable, usable, workable

مترادف ها

abusive (صفت)
نامربوط، تهمت، دشنام، فحاش، بدزبان، زبان دراز، توهین آمیز، تجاوز به عصمت، تعدی، قابل استفاده، پر توپ و تشر

usable (صفت)
قابل استفاده، مصرف کردنی، بکار بردنی

available (صفت)
قابل استفاده، در دسترس، سودمند، مفید، موجود، دسترس پذیر

useful (صفت)
قابل استفاده، سودمند، مفید، فیض بخش، مثمر، بافایده

operational (صفت)
قابل استفاده، دایر، موثر، وابسته به عمل

utilizable (صفت)
قابل استفاده، قابل مصرف، بکاربری

handy (صفت)
اماده، قابل استفاده، دم دستی، ماهر، چابک، چالاک، سودمند، سریع، موجود، روان، دستی، مقتدر، بسهولت قابل استفاده، سهل الاستعمال، بادست انجام شده، استاد در کار خود

operative (صفت)
قابل استفاده، دایر، موثر

instrumental (صفت)
قابل استفاده، سودمند، وسیله، وسیله ساز، حالت بایی

presumable (صفت)
قابل استفاده، محتمل، فرض محتمل، قابل استنباط

serviceable (صفت)
قابل استفاده، سودمند، بی عیب، تعمیر پذیر، روبراه شدنی، بدرد خور

فارسی به عربی

ذو دور فعال , شغال , صالح للاستعمال , متوفر , مفترض , مفید

پیشنهاد کاربران

قابِلِ - اِستِفاده: بەدردبخور، بەدردخور، بەکاربردنی، بەکاربستنی، کاربردی، کاربردپذیر، سودمند، کارآمد، کارساز، بهرەبردنی، بهرەبرداریپذیر
کارآمد
کاربردی، دارای کاربرد، کاربرد داشتن،

بپرس