قاشق

/qASoq/

برابر پارسی: کفچک، چُمچه، کم چه، کنچک

معنی انگلیسی:
spoon

لغت نامه دهخدا

قاشق. [ ش ُ ] ( ترکی ، اِ ) گمان میرود از لفظ قاشمق به معنی خاریدن ، خراشیدن و تراشیدن گرفته شده است. ظرف کوچک فلزی یا چوبی که دنباله دارد و در نقل مکان غذا و خوردن آن استعمال میشود. کفچه. ( فرهنگ نظام ). چمچه. ( فرهنگ نظام ) ( آنندراج ). کمچه. ملعقه خرد که با آن آش و پلو و امثال آن خورند.
ترکیب ها:
- قاشق آش خوری . قاشق چای خوری. قاشق مرباخوری. قاشق سوپخوری. قاشق قهوه خوری. قاشق تراش. قاش ساز. قاشق سازی. قاشق زن. قاشق زنی.
- قاشق پستائی کردن با کسی ؛ معامله و معاشرت و گفتگوی بسیار با کسی کردن.
- امثال :
قاشق ساختن کاری ندارد. یک مشت میزنی پهن میشود، دمش را میکشی دراز میشود.
مثل قاشق نشسته .

قاشق. [ ش ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کل تپه ، فیض اﷲبیگی شهرستان سقز. در40000گزی شمال خاور سقز، کنار رودخانه ساروق واقع و موقع جغرافیائی آن کوهستانی و سردسیر است. 120 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات وشغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. رودخانه ساروق و رودخانه جغتو در اراضی این ده به هم ملحق میشوند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج پنجم ).

قاشق. [ ش ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان اوباتو بخش دیواندره شهرستان سنندج. در 70000گزی شمال باختردیواندره و 18000گزی شمال کرفتو واقع و سرزمین آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. 85 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و لبنیات و توتون و شغل اهالی آن زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج پنجم ).

فرهنگ فارسی

ماخوذازترکی، چمچه، آلتی چوبی یافلزی که با آن شربت یاخوراک می خورند
( اسم ) آلتی چوبین یا فلزی دارای دسته که با آن طعام و شراب خورند .

فرهنگ معین

(شُ ) [ تر. ] (اِ. ) ابزاری ساخته شده از چوب ، استیل ، نقره و... با نوکی تقریباً بیضی شکل و گود و دسته ای نسبتاً بلند برای خوردن غذا.

فرهنگ عمید

ابزاری چوبی، فلزی، یا پلاستیکی با دستۀ بلند و سطح مقعر دایره ای یا بیضی شکل که برای خوردن، هم زدن و برداشتن خوردنی ها به کار می رود، چمچه.

دانشنامه عمومی

قاشُق ابزار کوچک فلزی یا چوبی دسته داری است که برای خوردن، پختن یا سرو غذا استفاده می شود. [ ۱] [ ۲] معمولاً برای خوردن غذاهای مایع، نیمه مایع، یا دانه دانه ( مانند برنج ) که خوردن آن ها با چنگال دشوار است از قاشق استفاده می کنند. از قاشق همچنین در آشپزی و برای افزودن مواد یا پیمانه کردن آن ها استفاده می شود.
قاشق . ( ترکی ، اِ ) گمان میرود از لفظ قاشمق به معنی خاریدن ، خراشیدن و تراشیدن گرفته شده است . ظرف کوچک فلزی یا چوبی که دنباله دارد و در نقل مکان غذا و خوردن آن استعمال میشود. [ ۳] [ ۴]
[ ۵] [ ۶]
واژه ( قاشق ) برگرفته از واژه ( کَفچَک/کَفچَگ ) بوده است که در این واژه زدایشِ آواییِ ( ف ) رُخ داده است و به دیسه یِ ( کَچَک ) در آمده و سپس با دگرگونیِ آواییِ ( ک/ق ) به ( قاشق ) دگرریخته شده است. این واژه ساخته شده از واژه ( کَفچ ) به همراه پسوندِ ( اک/اَگ ) بوده است.
( زدایش آواییِ ( ف ) در واژگانی همچون ( کئوفَ/کوه ) ، تروفش/تُرُش یا تُرش ) ، ( کوفتَک /کُتَک ) و. . . دیده می شود.
کارواژه یِ همبسته به آن ( کَفتَن/کَف ) می باشد.
( در اینکه خاستگاه این واژه، ایرانی است، تردیدی نیست ولی به هر روی باید این واژه به گونه یِ نخستِ آن یعنی ( کفچَک/کَفچَگ ) واگوییده شود تا پیوستگیِ واژگان ( بویژه با واژگانی همچون کَفیدن/کَف ) پابرجا بماند.
چنانکه در رویه هایِ 48 ، 134 و 175 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی ) آمده است
قاشق غذاخوری
قاشق چای خوری
قاشق سوپخوری
قاشق دسرخوری
• ملاقه
عکس قاشقعکس قاشقعکس قاشقعکس قاشق

قاشق (زیویه). قاشق یا قاشوق ( به کردی: قاشوق ) روستایی از توابع بخش زیویه در شهرستان سقز است که در استان کردستان ایران قرار دارد. [ ۱] قاشق ۱۱۳ نفر جمعیت دارد.
عکس قاشق (زیویه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

spoon (اسم)
چمچه، قاشق

فارسی به عربی

ملعقة

پیشنهاد کاربران

قاشق کلمه ترکی است اما از کجا ریشه میگیره نمیدونم که در ترکی قاشیق بوده و در فارسی یاگویش های دیگر قاشق میگویند
علامه مهدی بارانی
قاشق:از ابداعات ایرانی و ظروریات طبی است هنگامی که غرب و دیگران با دست و پا غذا میخوردند ودر روی درخت زندگی می کردند.
در زبان لَکی که بازمانده زبان پارسیگ ( ساسانی ) است به قاشق کَمچَه گفته می شود.
در لرستان به قاشق کمچه گفته میشود
کلمه قاشق از مصدر قاشیماق و قاشیماق قابل صرف در زبان ترکی است .
قاشق ( ترکی ) از فعل قاشیماق به معنی خاریدن ، خراشیدن و تراشیدن گرفته شده است . ظرف کوچک فلزی یا چوبی که دنباله دارد و در نقل مکان غذا و خوردن آن استعمال میشود.
ابزار کوچک فلزی یا چوبی دسته داری است که برای خوردن، پختن یا سرو غذا استفاده می شود معمولاً برای خوردن غذاهای مایع، نیمه مایع، یا دانه دانه ( مانند برنج ) که خوردن آن ها با چنگال دشوار است از قاشق استفاده می کنند. از قاشق همچنین در آشپزی و برای افزودن مواد یا پیمانه کردن آن ها استفاده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

درود
جناب باقری گرامی
در گذشته ی حتا نه چندان دور خوراک مردم تا نزدیک به صد درصد آش و آبگوشت و خوراک های پر آب بود که خراشیدن و تراشیدن جایی در این گونه خوراک ها ندارد.
حتا امروز هم کسی پلو و برنج را با تراشیدن نمی خورد مگر ته هندوانه باشد که بتراشند و بخورند و قاشق هم بی گمان نامش را از تراشیدن ته هندوانه نگرفته!
...
[مشاهده متن کامل]

اگر بپنداریم که چون قاشقها در گذشته چوبی بودند و با تراشیدن ساخته می شدند پس این نام را گرفته باز هم پندار درستی نداشته ایم زیراکه بسیاری از ابزارها در گذشته از جنس چوب بودند و این تنها ویژه قاشق نبوده است.
ولی ما واژه های کفچک و کاوچک را داریم که از گذشته های دور در زبانهای ایرانی دارای کاربرد بوده اند و به سادگی پیوند میان واژه قاشق و واژه های یاد شده را می توان دریافت.

قاشق یا قاشٌیق یک واژه ی ترکی است به معنی وسیله خراشیدن یا وسیله کندن و برداشتن و از مصدر قاشیماق به معنی خراشیدن و تراشیدن و خاراندن گرفته شده است . وسیله ای که با آن غذا را با خراشیدن از ظرف بر می داریم
...
[مشاهده متن کامل]
. خراشیدن یا قاشیماق عملی است به حالت تکراری بر روی چیزی انجام می دهیم مثلا غذا را با کشیدن قاشق با حالت تکراری از ته دیگ جدا می کنیم. یا با ناخن بدن را می خاریم و عمل خاریدن عملی است مداوم که با کشیدن مکرر ناخن بر روی پوست انجام می شود.

سلام و سپاس
در مازندران ( حداقل در شرق مازندران و در غرب گلستان ) تا پنجاه سال پیش به قاشق میگفتند :
"کچه"
البته منظور همان قاشق های چوبی بوده است که توسط لاکتراشان ابزارهای چوبی ای چون قاشق و کفگیر و ظروف چوبی درست می کردند. مانند شیر دوش چوبی.
...
[مشاهده متن کامل]

به اینگونه مشاغل لاکتراشی میگفتند.
به همین خاطر جدای از مرسوم بودن نام فامیلی در مناطق یاد شده نیز روستایی را تحت نام لاکتراش در شهرستان بهشهر هم داریم.
[محمدجعفر جمال]

واژه قاشق
معادل ابجد 501
تعداد حروف 4
تلفظ qāšoq
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [ترکی]
مختصات ( شُ ) [ تر. ] ( اِ. )
آواشناسی qASoq
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
لغت نامه دهخدا
قاشق خود کلمه پارسی است
قاشق که العان جایگزین کمچه شده و کلا همه میگن قاشق حتی بزرگان .
پدر بزرگ من به قاشق میگفت کمچه کمچه یعنی کم گرفتن زبان اصیل ایرانی خَش بِیت.
منظور از ترکی، ترکی استانبلی نیست. در سایر زبانهای ترکی آذربایجان یا اسیای میانه تلفظش همان با قاف هست. بعد هم تفاوت تلفظ یک واژه در فارسی با تلفظش در ترکی استانبولی چه ربطی ترکی بودن یا نبودنش دارد؟
سلام به دوستان. دوستان اطلاعات خیلی خوبی اینجا رد و بدل شده. من در ترکستان مدت زیادیزندگی کردم. کلمه قاشق به نظرترکی نمی رسه چون اونجا kaşık گفته میشه. فعلkaşmak که نمیخوره ( اصلاً ترکی چنین فعلی نداره، kaş میشه ابرو ) نزدیکترینش kazmak یعنی کندن هست که دور از kaşık به نظرمیرسه. من لغتنامه ترکی رو که مرورکردم اونجا احتمالفارسی بودنش ذکرشده البته انجا به کفش ربطش دادن ولی شاید ریشه همه اینها همان فارسی قدیمه که از ریشه ”کف” و ”چک” آمده باشه و طی هزاران سال بین فرهنگهای ترکی و عربی و فارسی رد و بدل شده باشه.
...
[مشاهده متن کامل]

دوستان آذری باید ترکی استانبلی رو بلد باشید که بتونید بهترریشه یابی کنید.

دوستان به خوبی ریشه واژه را نشان دادند. این واژه بی گمان از ریشه واژه های کهن ایرانی هست. اگر زبان فارسی رو در کنار گویش کردی و دیگر زبانهای ایرانی بگذاریم و با چشم باز به آنها نگاه کنیم، درک این نکته بسیار ساده خواهد شد که همه آنها از یک ریشه هستند. نکته در این مورد نیست که این واژه در ترکی مصدر دارد یا نه، نکته آن است که آیا آن مصدر ترکی خود تازه ساخت و از ریشه زبانهای ایرانی هست یا نه؟
...
[مشاهده متن کامل]

من خودم نزدیک به یقین هستم که این مصدر ترکی ریشه در برابرواژه ایرانی آن دارد.

کردی کلهری
کمچگ، چمچه
برگرفته از واژه ایرانی کچه و . . . در ترکی استانبولی مثلن میگن : Kaşık که خاستگاه آشکار واژه را نشان میدهد .
این واژه ایرانی است حالا یا سغدی ( که بیشتر واژه های ترکی ریشه سغدی دارند ) یا پهلوی و . . .
فرهنگ پهلوی فروشی واژه قاشق را معرب واژه فارسی کهن کَفچَک می داند. معادل فارسی آن کفچه است که از کَفچَک ( kafčak ) فارسی میانه بازمانده است. [۵] در دیگر زبانهای ایرانی مانند کردی �کَوچِک�، لری �کَمچه�، تالشی �کِچه� و در گیلکی و مازنی کَچه آمده است. گمان می رود این واژه با واژه کفگیر هم خانواده است. واژه �کفچه لیز�[۶] نیز از مشتقات این واژه است.
...
[مشاهده متن کامل]

دهخدا و معین و . . . خدمت گزار بودن ولی بیسواد هم بودن و با زبانشناسی و . . . ناآشنا

واژه ( قاشق ) برگرفته از واژه ( کَفچَک/کَفچَگ ) بوده است که در این واژه زدایشِ آواییِ ( ف ) رُخ داده است و به دیسه یِ ( کَچَک ) در آمده و سپس با دگرگونیِ آواییِ ( ک/ق ) به ( قاشق ) دگرریخته شده است. این واژه ساخته شده از واژه ( کَفچ ) به همراه پسوندِ ( اک/اَگ ) بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

( زدایش آواییِ ( ف ) در واژگانی همچون ( کئوفَ/کوه ) ، تروفش/تُرُش یا تُرش ) ، ( کوفتَک /کُتَک ) و. . . دیده می شود.
کارواژه یِ همبسته به آن ( کَفتَن/کَف ) می باشد.
( در اینکه خاستگاه این واژه، ایرانی است، تردیدی نیست ولی به هر روی باید این واژه به گونه یِ نخستِ آن یعنی ( کفچَک/کَفچَگ ) واگوییده شود تا پیوستگیِ واژگان ( بویژه با واژگانی همچون کَفیدن/کَف ) پابرجا بماند.
چنانکه در رویه هایِ 48 ، 134 و 175 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی ) آمده است:

قاشققاشققاشق
واژه قاشق در اصل کاشُخ یا درست تر بگویم کارشُخ است. شُخ در گویش دشتی به کف دست و مقداری که بتوان در مشت گرفت به اندازه یک کف دست گویند.
این واژه از آنجا که پیش از پیدایش قاشق یا همان کارشُخ با دست غذا میخوردند و اگر غذا را در دست بگیرید در گویش دشتی میگویند با شُخش غذا میخورد، از واژه شُخ و کار به معنای ابزاری که کار شُخ را انجام میدهد ساخته شده و بنابراین کاملا فارسی است و مانند خیلی از واژه ها عربی شده و ترکیزه شده.
...
[مشاهده متن کامل]

مردمان قدیم ساده می اندیشیدند نه به پیچیدگی که ترکان درباره ریشه واژگان میگویند

احتمالا واژه قاشق همریشه با واژه قاچ باشد
الان هم به قاچ کردن قاش کردن گفته میشه
واژه ( قاشق ) دگرگون یافته واژه ( کفچَگ، کفچَک ) در زبان پهلوی است:
چنانکه در رویه 48 از نبیگ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته ی ( مک کنزی ) آمده است:
قاشق
بعضی از دوستان قاشق رو معرب چمچه و کمچه و بیل و کلنگ دونستن اما فارق از اینکه اگر اندکی زبان ترکی بلد بودند به راحتی تشخیص میدادن که این یه واژه ترکی ست مانند قابلمه و بشقاب که آنها هم از ترکی وارد فارسی شده اند البته دوستان دوباره از خودشان معربهایی در می آورند برای این کلمات
درود ُ سپاس
پاسخ به کاربر اتامان
در ارزیابی که اینجانب درباره واژه قاشق در گفتار بالا داشته ام به برداشتی بیگمان و صد درصد نرسیده ام بلکه نوشته ام: "پس هنجار و طبیعی ست که کاوچک یا کاچک به قاشِق وسپس قاشُق دگردیس شده باشد. "
...
[مشاهده متن کامل]

معنای این گزاره بسیار روشن است، اگر واژه کردی کاوچک یا کاچک را معرب سازیم آیا به قاشق نخواهیم رسید؟ با این همه نوشتم "هنجار و طبیعی ست" یعنی که مانای بیگمانی و صد درصدی هم از آن بیرون نمی آید بلکه تنها یک رَوَند گمانه ای را نشان می دهد یعنی بدون اینکه بخواهم دیدگاه های دیگر را زیر پا بگذارم گمانه و انگاره ای دیگر را درخور نگرش ساخته ام.
پس خواهش می کنم در هنگام خوانش دیدگاه های دیگران، چشمانتان را خوب باز کنید تا در جایگاه پاسخگویی، دهانتان را به هرزه گویی و کینه پراکنی نگشایید.
-
با به سرانجام رسیدن پژوهشها بر روی بُنمایه های زبانهای ایرانی میانه مانند پهلوی، پارتی، سغدی، سکایی ( ختنی ) وحتا بلخی، تخاری و. . . که در گذشته یافت شده اند یا در آینده پیدا خواهند شد و پژوهشهای بیشتر و همه گیرتر بر روی زبان اوستایی و زند و پازند آن وهمچنین زبان سانسکریت، چگونگیِ انبوهی از اینچنین واژگان برای نمونه قاشق یا بشقاب ( پیشکاب، پیشکاو؟ ) و. . . هم روشنتر خواهد شد، به هر روی هیچ دانشی به ویژه ریشه شناسیِ واژگان، هنوز رسا و کامل نیست و گمانِ کژی و نادرستی در آنها بسیار بالاست.
درباره فرهنگ نویسانِ گذشته چون دهخدا و دیگران ( از هر زبان و فرهنگی ) ، با همه بزرگواری و ارزشمندی که برای ایشان و یادگارهایشان پذیرا هستیم ولی به هر روی اینها نیز از هر لغزشی پاک نیستند، دسترسی که اکنون به بنمایه های کهن به ویژه سغدی و پارتی و برگردان آنها هست در زمان آن بزرگواران هرگز نبود، آنها بجز پهلوی که به آن، آنهم به شیوه ای بسیار پراکنده و نارسا آشنایی داشتند از دیگر بنمایه ها که بایسته ی کارشان بود ناآگاهی داشتند.
-
سخن شوخی آمیز و بیگانه وار کسی که تاریخ هم مطالعه می کند:
"متقابلا ما هم امپراطوری های بزرگی داشتیم در سراسر دنیا" !
شما هم امپراتوریهای بزرگی داشته اید در دنیا؟!!! می توانید بگویید منظورتان از ضمیر ما یا شما چیست؟
اگر بگوییم شاهنشاهی هخامنشی یا اشکانی یا ساسانی یا صفوی یا . . . ، آیا آنها دربرگیرنده شما نمی شوند؟ نکند خودتان را از حکومت مغولها و هونها یا تاتارها و گوک ترکها می دانید؟
شوربختانه با فراموش کردن زبان نیاکانتان و به تاریکخانه ی تاریخ سپردنِ فرهنگ ناب گذشته یتان، دنباله رو فریبکاران و دغلبازانی شده اید که ادعاهایشان در هیچ دانشگاه ارجمند و نامداری خریدار ندارد.

در زبان لری کاچول همان قاشق است که نوعی لقمه گرفتن با نان را کاچول می گویند یعنی نان را به شکل خم کرده و وارد آش کرده و نان را همراه با غذا می خورند به این روش لقمه گیری کاچول می گویند.
درود ُ سپاس
برخی دوستان ساده انگارانه گمان می کنند هر واژه ای که دارای واج "ق" باشد، اگر عربی نبود، پس دیگر ترکی ست و در اینجا که دو واج ق هم هست دیگر برایشان شکی نمی ماند.
واژه قاشق یا کفچه که کردی آن کَوچک یا کاوچک است از واژه "کاو" به معنای فرورفته یا مقعر و پسوند کوچکساز "چک" ساخته شده.
...
[مشاهده متن کامل]

واج "ک" در واژگان معرب شده پارسی به واج "ق" دگرگون می شود مانند قهستان که تازیکانه یا معرب کهستان است یا قهرمان=کهرمان، ابرقو=ابرکوه و همانندهای فراوان دیگر و واج"چ" که بخاطر نبودن در عربی در اینجا به "ش" دگرش یافته.
پس هنجار و طبیعی ست که کاوچک یا کاچک به قاشِق وسپس قاشُق دگردیس شده باشد.
از دیدگاه تاریخی نیز کاربرد کفچه یا قاشق در ایران به هزاره های پیشین باز می گردد مانند فرتور یا تصویر قاشق سیمین ( نقره ای ) از زمان هخامنشی که گواه هنرمندی سازنده اش هم هست و همچنین قاشق و چنگال از زمان ساسانی در موزه رضا عباسی.

قاشق
فرهنگ های لغت که ریشه کلمه را ترکی دانسته اما ظاهرا برخی که از نظراتشان در دیگر صفحات مربوط به کلمات دیگر معلوم هست نیات دیگری دارند این کلمه را هم به نظرشان فارسی میاید و آنرا فارسی می دانند.
به نگر می رسد واژه کفچک یا کفچه که در کردی " که وچک ( kawchek ) " یا " که چک" گفته می شود پس از رنگ و لعاب عربی یافتن، به ریخت قاشق دگرش یافته.
پارسی میانه: کَفچَک
پارسی نو: کفچه
زبان مازندرانی: کَچِه
قاشق یک واژه ی مغولی است که در زبان پارسی یعنی چمک
Čom�k
چُمَک
همه زبان های پارسی از جمله اوستایی، پارسی کهن، پارسی میانه و پارسی نو غ دارند و این وات همواره نقش مهمی در زبان های کهن ایرانیک داشته است. در خط های پهلوی و اوستایی نیز نویسه ای جدا برای غ وجود دارد. برای نمونه بَغ، مُغ و دوغ در زبان پهلوی ساسانی بکار رفته اند. ق نیز در برخی زبان های ایرانی شرقی وجود داشته است. در فارسی واژگانی که ق دارند به دو دسته تقسیم میشوند: یا ترکی و عربی اند، یا واژگان کهن ایرانی که در پارسی نو برخی از حروفشان تبدیل به ق شده است. یعنی قِ این واژگان در گذشته حرف دیگری بوده است. همچون : قشنگ که برگرفته از خشنگ در زبان ایرانیِ سغذی میباشد ، یعنی در این واژه خ به ق دگرگون شده است. یا واژه قرمز که برگرفته از کرمیر در پارسی میانه است ، یعنی ک به ق دگرگون شده است. واژگان این دسته خود به دو دسته تقسیم میشوند :
...
[مشاهده متن کامل]

الف - واژگانی که از زبان ایرانیِ سغذی آمده اند و ( ( خ ) ) یا ( ( ک ) ) آنها به ( ( ق ) ) دگرگون شده است :
قشنگ که برگرفته از سغذی xšank میباشد. / قاطر که برگرفته از سغذی xara - tara میباشد. / قند که برگرفته از سغذی xanda میباشد. / نقره که برگرفته از سغذی nākrtē میباشد. / قانون که از سغذی kanonā آمده است. و . . .
ب - واژگان پارسی ای که در گذشته دارای حرف ( ( ک ) ) بوده اند و معمولا توسط عربی این حرف به ( ( ق ) ) دگرگون شده است :
قابوس که در گذشته کاووس بوده است. در پارسی میانه kayos و در اوستایی kāvāusān آمده است. / قالب که در گذشته کالب بوده است. در پارسی میانه kalpād آمده است.
/قز و قزاغند که در گذشته کز و کژاکند بوده اند. در پارسی میانه kač و در پارسی باستان kaž آمده است. / قفیز که در گذشته کویز بوده است که در پارسی میانه kafiz , kapič و در پارسی باستان kapithe آمده است.
/چاقو که در گذشته چاکو بوده است و هم ریشه با چکوش میباشد. / قپان که در گذشته کپان بوده است و احتمالا برگرفته از لاتین campania است. / قهرمان که در گذشته کهرمان بوده است. در اوستایی kara - manah آمده است.
/قاقم ( گونه ای سمور ) که برگرفته از پارسی میانه kākom میباشد. / قبا که برگرفته از پارسی میانه kapāh میباشد. / قباد که برگرفته از پارسی میانه kavāt میباشد. / قومس ( نام شهری ) که برگرفته از پارسی میانه kūmis میباشد. / قیصر که از پارسی میانه kaysar , kēsar آمده است. / قنات که برگرفته از پارسی میانه kānakih , kahas میباشد. / قرابه ( گونه ای ظرف شیشه ای ) که برگرفته از پارسی میانه karāveh میباشد. / قوطی که برگرفته از پارسی میانه kiwōt میباشد. / قربان که برگرفته از کرپان اوستایی میباشد. / قاف که برگرفته از پارسی میانه kāf میباشد. / قم ( نام شهر ) که برگرفته از کمب می باشد. و نمونه های بسیار دیگر از این دست.

در گفتار لری :
قاش ( لری ) = شکاف، شکاف خوردن گوشت، قاچ ( فارسی )
قاشک یا قاشق = دارای قاش یا قاش کوچک، دارای شکاف کوچک
https://en. wiktionary. org/wiki/قاشق ریشه ترکی منبع ویکی واژه From Proto - Turkic *kaĺuk ( “spoon” ) , cognates with Kipchak قاشوق‎ ( kaşuk ) , Old Turkic [script needed] ( qašuq, “spoon” ) , Tofa ӄаъһиӄ ( qa'hiq, “spoon” ) , Shor қажық, Chuvash кашӑк ( kašăk ) .
قاشق یک واژه سگدی آریایی هست ترکان کوچرو که به سگد اندرون شدند نزدیک ۱۰۰۰ سال پیش این واژه رو از سگدی ها گرفتند، البته پیشتر هم دینهای ایرانی مانند مانی میترا و. . . از طریق سگدیها به خاور آسیا رفته بود
...
[مشاهده متن کامل]
پس از اینکه غزنویان به نیروی ایران دست یافتند و رنسانس ایرانی را نابود کردند آغاز به کوچ دادند غزها به بخشهای گوناگون ایران بزرگ کردند از گزاره ایران کنونی، و به مرور زمان قاشق سگدی جایگزین چمچه پارسی شد


با درود
برای واژه ی پارسی ، قاشق، کفچک و چمچه بسی بزرگ است و بیشتر برای بهم زدن آش در دیگ و مانند آنست.
واژه قاشق معرب واژه کَفچَک است، در معرب و ایتومولوژی زبانی واک ک به ق دگرگون میشه و در ایتومولوژی زبانی چ در زبان عربی وجود نداره و به جاش واک ش بکار میبرند ، به این ترتیب کفچک ، قفچق ، قفشق ، قاشق،
...
[مشاهده متن کامل]

این واژه معرب پس از انکه زمان غزنویان تازه وارد ایران شدند به دلیل اینکه زبان ترکی واژه های ق دار را در خود جذب میکند مصدر قاشیماق را از معربهای زبان پارسی و زبان عربی در خود جذب کردند و واژه های بسیاری دیگر را از پارسی عربی و زبانهای دیگر وارد زبان ترکی شد، پس از سلطان محمود که ترکان به گونه ای کوچرو و کولی وارد ایران کردند غزنویان ، ترکان حتی خام خار بودند و کارشان در بیابانها شکار و گوشخاری بوده، چنین مردمی نمیتوانستند از چمچه و چنگال بکارگیری و استفاده کنند، نخست گفته شد قاشق از دو واژه سگدی اریایی و ترکی بوجود اومده ، یعنی قبایل ترک در پیرامون سگدی ها یا تاجیکستان امروز وارد شده و زندگی میکردند و این واژه را از سگدی های سکایی آریایی یاد گرفته و به ایران آمدند این واژه را اورده باشند، که این رد شده ،

در افغانستان و درگویش هزارگی : قاشق را چمچه و قاشق چای خوری را قاشقک می گویند و همچنین به نظرم این واژه از ترکی باشد زیرا قاش به معنی ابرو حالتی قاشقی دارد و هم خانواده هایی مانند قاش ، قاشقاری ، قاشماق ، قاشقتی ، قاقوش و. . . نیز در این زبان وجود دارد؟!
واژه قاشق معرب واژه فارسی کهن کَفچَک است. معادل فارسی آن کفچه است که از کَفچَک ( kafčak ) فارسی میانه بازمانده است. در دیگر زبانهای ایرانی مانند کردی �کَوچِک�، لکی �کَمچه�، تالشی �کِچه� و در گیلکی و مازنی
...
[مشاهده متن کامل]
کَچه آمده است. گمان می رود این واژه با واژه کفگیر هم خانواده است. واژه �کفچه لیز� نیز از مشتقات این واژه است.

قاشق ( ظروف آشپزخانه )
قاشق چایخوری: قاشق کوچکی ست که برای چایی و قهوه و اندازه گیری های شیرینی پزی استفاده می شود. بخش کلاسیکی از ست قاشق و چنگال است
قاشق قهوه خوری: اندکی کوچکتر از قاشق چایخوری و در کنار قهوه سرو می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

قاشق لاته: قاشقی با دسته ی دراز است که برای هم زدن نوشیدنی های بلند یا خوردن دسر های بلند مصرف می شود.
قاشق دسر: از قاشق چایخوری کوچک تر است و تقریبا هم اندازه قاشق سوپ ست و برای پودینگ و دسر مصرف می شود. سر قاشق پهن و عمیق است و شکل تخم مرغی دارد.
قاشق سوپ: قاشقی گرد است و چون میتواند محتویات بیشتری نگه دارد، برای سوپ خوردن مناسب است.
قاشق گریپ فروت: در اندازه مشابه چایخوری ست ولی سر قاشق نوک تیز است و لبه های دندانه دار برای در آوردن و بریدن گریپ فروت دارد.
قاشق مربا: این قاشق برای سرو مربا طراحی شده و بعضا فرورفتگی قلاب مانند را دارد تا از افتادنش در مربای چسبنده جلوگیری کند.
سرورِ سالاد: دو قاشقِ دندانه دار که بعضا از بالا به هم متصل شده اند و برای راحت تر کشیدنِ سالاد طراحی شده اند.
سرورِ کیک: سرِ پهنی دارد که برای انداختن زیر کیک و جدا کردن قطعه ای از آن مناسب است.

گدک ( پیش "گ" ، زبر "د" )
با درود
برای واژه ی پارسی � قاشق� کفچک و چمچه بسی بزرگ است و بیشتر برای بهم زدن آش در دیگ و مانند آنست.
می خواهم واژه ی �گودچه یا گودک� را پیشنهاد دهم.
( از گود چه یا ک ) زیرا کمی گود است !
گودک و چنگال و کارد.
گودچه و چنگال و کارد.
تا نگرش شما چه باشد. سپاس.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٠)

بپرس