قاضی

/qAzi/

مترادف قاضی: حاکم، حکم، دادرس، داور، دیان، فیصل

برابر پارسی: دادرس، دادور، داور

لغت نامه دهخدا

قاضی. ( ع ص ) قاض. نعت فاعلی از قضاء. داور. ( فرهنگ نظام ). حکم کننده. ( آنندراج ). حَکَم. فقیهی که مرافعات را موافق قوانین کلی شرع فیصله میکند. ( فرهنگ نظام ). در اصطلاح فقه کسی است که میان مردم حکومت کند و در مورد اختلاف و نزاع ، فصل خصومت نماید. قاضی باید مکلف و مؤمن و عادل و عالم و مرد و حلال زاده و ضابط باشد. ( یعنی نیروی حافظه داشته و فراموشکار نباشد ). فتوای علماء برای قاضی کفایت نمیکند. ( بلکه باید خود دارای ملکه اجتهاد باشد ). و در زمان حضور امام ( ع ) چاره ای جز رخصت از او نیست و با غیبت امام حکم فقیه جامع الشرائط نافذ است. ( از تبصره علامه حلی در مبحث قضاء و شهادات فصل اول در صفات قاضی ) : نشست در مجلس عالی به حضور اولیاء دولت و دعوت و زعیمان و بزرگان پنهانیها و آشکارها و اعیان و قاضیان. ( تاریخ بیهقی ص 311 ). چون کار عهد قرار گیرد قاضی... از خان در خواهد تا آن شرحها و سوگندان را که در عهدنامه نبشته آمده است به تمامی بر زبان براند. ( تاریخ بیهقی ).
نه سخن خوب و نه پند و نه علم
کس نه مزکی و نه قاضیستی.
ناصرخسرو.
گفت کسانی که کار ملک بی ایشان راست نتواند بود چنان که تخت بی چهارپایه نایستد. یکی از ایشان قاضی... ( کلیله و دمنه ).فردا چون قاضی بیاید گواهی چنانکه رسم است بده. ( کلیله و دمنه ). قاضی را از این سخن شگفت آمد. ( کلیله ودمنه ).
این مسخره با زن بسگالید و برفتند
تا جایگه قاضی با بانگ و علالا.
نجیبی.
خواهی به میان خلق قاضی باشی
باقی مانی گهی که ماضی باشی
بر خلق خدا حکم چنان کن که اگر
آن بر تو کند کسی تو راضی باشی.
مجدالدین نسفی.
ز گلپایگان رفت شخصی به اردو
که قاضی شود صدر راضی نمیشد.
میر عبدالحق.
سوی قاضی شد وکیل با نمک
گفت با قاضی شکایت یک بیک.
مولوی.
نه قاضیم نه مدرس نه محتسب نه فقیه
مرا چه کار که منع شرابخواره کنم.
حافظ.
- امثال :
تنها به قاضی رفته راضی برمیگردد :
هر آن کس کو رود تنها به قاضی
ز قاضی خرم آید گشته راضی.
عطار ( بلبل نامه ).
در خانه قاضی گردو بسیار است اما بشمار است .
ریش قاضی احترام دیگر دارد.
زن راضی ، مرد راضی ، گور پدر قاضی .
شراب مفت را قاضی هم میخورد.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

حکم کننده، رواکننده حاجت ، حاکم شرع، دادرس
( اسم ) ۱ - حکم کننده ۲ - کسی که میان مردم حکومت کند و در مورد اختلاف ونزاع فصل خصومت نماید حاکم شرع داور جمع : قضات . توضیح داوری که در همه مسایل قضایی اعم از جنایی و مدنی بر طبق احکام شریعت رای می داد . بمرور دهور حل و فصل مسایل قضایی و ارجاع آنها بمحاکم شرع محدود گردید تا سرانجام کار بجایی رسید که فقط مسایل شخصی در آنها مطرح شد و بدعاوی دیگر محاکم عرفی رسیدگی میکردند . در آیین دادرسی صدور رای این محاکم بوسیله مقرراتی که محاکم شرعی وضع کرده بودند محدود نمی شد . یا قاضی چرخ . مشتری . یا قاضی عسکر . کسی که بامور شرعی سربازان رسیدگی کند قاضی نظامیان قاضی لشکر ( صفویه قاجاریه پهلوی ) یا قاضی فلک . مشتری . یا قاضی قضات . قاضی القضاه. یا قاضی لشکر و قاضی عسکر یا تنها به قاضی رفتن . مدعی شدن در غیاب مدعی علیه . یا کلاه خود را قاضی کردن . وجدان خود را حکم قرار دادن ۳ - بر آرنده حاجت روا کننده مراد . یا قاضی حاجات . بر آورنده حاجتها خدای تعالی
سهل بن احمد .

فرهنگ معین

[ ع . ] (اِفا. ) داور و حکم کننده . ،تنها به ~ رفتن کنایه از: به سخن و عقیدة مخالف توجه نکردن .

فرهنگ عمید

۱. (فقه، حقوق ) کسی که از طرف قوۀ قضائیه یا حاکم وظیفۀ رسیدگی و حل وفصل دعاوی مردم را دارد، حاکم شرع، دادرس.
۲. رواکنندۀ حاجت.
* قاضی فلک (چرخ ): (نجوم ) [مجاز] ستارۀ مشتری.

واژه نامه بختیاریکا

از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( تش ) ( ت ) نصیر؛ شاخه بابادی باب
بَهد کُن؛ جر بُر

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] در اسلام نسبت به شرایط قاضی بسیار سخت گیری شده و این امر نشانگر اهمیتی است که اسلام برای قضاوت قائل است.
امیر مؤمنان علیه السلام در عهدنامه جاوید خود به مالک اشتر ویژگی های یک قاضی خوب را چنین بیان می فرماید:برای قضاوت در میان مردم بهترین را برگزین؛ کسی که از عهده قضاوت برآید و اصحاب دعوا نتوانند نظر خود را بر او تحمیل کنند و چون به خطای خود آگاه شود از آن بازگردد، نه آنکه بر اشتباه خود پافشاری نماید، طمع کار نباشد و در مواضع شک درنگ کند تا حقیقت برایش کشف شود، حجت و دلیل را بیش از همه فراگیرد و در کشف حقیقت از همه بردبارتر باشد و وقتی که حقیقت روشن شد از همه قاطع تر باشد. همین که موضوع را تشخیص داد در صدور حکم تأخیر نورزد و از ستایش دیگران گمراه نگردد. عده این گونه افراد اندک است.
صفات قاضی از نظر امام خمینی
امام خمینی قدس سره درباره صفات قاضی می فرماید:صفات قاضی عبارتند از: بلوغ، عقل، ایمان، عدالت، اجتهاد مطلق، مرد بودن(در حال حاضر در مورد وضعیت زنان برای امر قضا در قانون مقرّر شده است:« بانوانِ دارنده پایه قضایی واجد شرایط... می توانند در دادگاه های مدنی خاص و اداره سرپرستی صغار به عنوان مشاور خدمت نمایند و پایه قضایی خود را داشته باشند.» حلال زادگی، اعلمیت (نسبت به افراد شهر و محل خود) به احتیاط واجب و داشتن حافظه قابل اعتماد به احتیاط واجب.
شرایط قاضی طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی
گفتنی است نخستین قانونی که بعد از حاکمیت قانون اساسی جمهوری اسلامی در خصوص شرایط قاضی تصویب شد ماده واحده و یک تبصره در اردیبهشت ۱۳۶۱ بود که به موجب آن قضات از میان مردان واجد شرایط ذیل انتخاب می شوند:۱- ایمان و عدالت و تعهد عملی نسبت به موازین اسلامی و وفاداری به نظام جمهوری اسلامی ایران.(گفتنی است که در عبارت قانون، شرط« بلوغ و عقل» به علت روشن بودن ذکر نشده است. از طرفی مفهوم« عدالت» متضمن تعهد عملی به موازین اسلامی و وفاداری به نظام هم هست و عدالت نمی تواند از این مفاهیم تفکیک شود. با وجود این، به دلیل آن که در نصب قاضی جهات ملموسی باشد که شورای عالی قضایی دچار تردید و شک نشود به آن اشاره شده است.)۲- طهارت مولد (حلال زادگی ).۳- تابعیت ایران و انجام خدمت وظیفه یا دارا بودن معافیت قانونی.۴- صحت مزاج و توانایی انجام کار و عدم اعتیاد به مواد مخدّر.۵- دارا بودن اجتهاد به تشخیص شورای عالی قضایی یا اجازه قضا از جانب شورای عالی قضایی.

[ویکی فقه] قاضی (ابهام زدایی).
...

[ویکی اهل البیت] قاضی (اسم الله). این صفحه مدخلی از فرهنگ قرآن است
قاضی از «قضا» و قضا به معنای حکم کردن، امر نمودن، اعلام کردن، ایجاد ابداعی و فارغ شدن از کاری، الزام نمودن و حتم است و آن از اسما و صفات الهیبوده، از آیات ذیل با توجه به معانی ذکر شده قابل استفاده است:
این صفت الهی به صورت اسمی نیز در ادعیه آمده است.
فرهنگ قرآن، جلد 22، صفحه 355.

[ویکی فقه] قاضی (فقه). در اسلام نسبت به شرایط قاضی بسیار سخت گیری شده و این امر نشانگر اهمیتی است که اسلام برای قضاوت قائل است.
امیر مؤمنان علیه السلام در عهدنامه جاوید خود به مالک اشتر ویژگی های یک قاضی خوب را چنین بیان می فرماید:برای قضاوت در میان مردم بهترین را برگزین؛ کسی که از عهده قضاوت برآید و اصحاب دعوا نتوانند نظر خود را بر او تحمیل کنند و چون به خطای خود آگاه شود از آن بازگردد، نه آنکه بر اشتباه خود پافشاری نماید، طمع کار نباشد و در مواضع شک درنگ کند تا حقیقت برایش کشف شود، حجت و دلیل را بیش از همه فراگیرد و در کشف حقیقت از همه بردبارتر باشد و وقتی که حقیقت روشن شد از همه قاطع تر باشد. همین که موضوع را تشخیص داد در صدور حکم تأخیر نورزد و از ستایش دیگران گمراه نگردد. عده این گونه افراد اندک است.
نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامه ۵۳، ص ۱۰۰۹- ۱۰۱۰.
امام خمینی قدس سره درباره صفات قاضی می فرماید:صفات قاضی عبارتند از: بلوغ، عقل، ایمان، عدالت، اجتهاد مطلق، مرد بودن(در حال حاضر در مورد وضعیت زنان برای امر قضا در قانون مقرّر شده است:« بانوانِ دارنده پایه قضایی واجد شرایط... می توانند در دادگاه های مدنی خاص و اداره سرپرستی صغار به عنوان مشاور خدمت نمایند و پایه قضایی خود را داشته باشند.»
حقوق اساسی در جمهوری اسلامی ایران، ج۶، ص۲۷۶.
گفتنی است نخستین قانونی که بعد از حاکمیت قانون اساسی جمهوری اسلامی در خصوص شرایط قاضی تصویب شد ماده واحده و یک تبصره در اردیبهشت ۱۳۶۱ بود که به موجب آن قضات از میان مردان واجد شرایط ذیل انتخاب می شوند:۱- ایمان و عدالت و تعهد عملی نسبت به موازین اسلامی و وفاداری به نظام جمهوری اسلامی ایران.(گفتنی است که در عبارت قانون، شرط« بلوغ و عقل» به علت روشن بودن ذکر نشده است. از طرفی مفهوم« عدالت» متضمن تعهد عملی به موازین اسلامی و وفاداری به نظام هم هست و عدالت نمی تواند از این مفاهیم تفکیک شود. با وجود این، به دلیل آن که در نصب قاضی جهات ملموسی باشد که شورای عالی قضایی دچار تردید و شک نشود به آن اشاره شده است.)۲- طهارت مولد (حلال زادگی ).۳- تابعیت ایران و انجام خدمت وظیفه یا دارا بودن معافیت قانونی.۴- صحت مزاج و توانایی انجام کار و عدم اعتیاد به مواد مخدّر.۵- دارا بودن اجتهاد به تشخیص شورای عالی قضایی یا اجازه قضا از جانب شورای عالی قضایی.
حقوق اساسی در جمهوری اسلامی ایران، ج۶، ص۲۷۶- ۲۷۷.
...

دانشنامه عمومی

قاضی، داور یا دادرس شخصی است که به تنهایی یا به عنوان عضوی از هیئت قضات، مدیریت یا ریاست دادگاه را بر عهده دارد و به قضاوت می پردازد و مسئولیت صدور حکم با اوست. قضاوت، یکی از مهمترین مشاغل و مقامات، در نظام حقوقی ایران، همچون سایر نظام های حقوقی، است. [ ۱]
چندین اصل از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، به جایگاه و مقام قاضی اختصاص یافته اند: [ ۱] [ ۲] [ ۳]
اصل ۱۶۳: صفات و شرایط قاضی طبق موازین فقهی به وسیله قانون معین می شود.
اصل ۱۶۴: قاضی را نمی توان از مقامی که شاغل آن است بدون محاکمه و ثبوت جرم یا تخلفی که موجب انفصال است به طور موقت یا دائم منفصل کرد یا بدون رضای او محل خدمت یا سمتش را تغییر داد مگر به اقتضای مصلحت جامعه با تصمیم رئیس قوه قضاییه پس از مشورت با رئیس دیوان عالی کشور و دادستان کل. نقل و انتقال دوره ای قضات بر طبق ضوابط کلی که قانون تعیین می کند صورت می گیرد.
اصل ۱۶۷: به عنوان مثال، در خصوص صدور حکم از جانب قاضی، در اصل ۱۶۷ قانون اساسی، این چنین مقرر شده است: " قاضی، موظف است کوشش کند، حکم هر دعوا را در قوانین مدونه بیابد و اگر نیابد، با استناد به منابع معتبر اسلامی یا فتاوای معتبر، حکم قضیه را صادر نماید و نمی تواند به بهانه سکوت یا نقص یا اجمال یا تعارض قوانین مدونه، از رسیدگی به دعوا و صدور حکم امتناع ورزد.
اصل ۱۷۰: قضات دادگاه ها مکلفند از اجرای تصویب نامه ها و آیین نامه های دولتی که مخالف با قوانین و مقررات اسلامی یا خارج از حدود اختیارات قوه مجریه است خودداری کنند و هر کس می تواند ابطال این گونه مقررات را از دیوان عدالت اداری تقاضا کند.
اصل ۱۷۱: هر گاه در اثر تقصیر یا اشتباه قاضی در موضوع یا در حکم یا در تطبیق حکم بر مورد خاص، ضرر مادی یا معنوی متوجه کسی گردد، در صورت تقصیر، مقصر طبق موازین اسلامی ضامن است و در غیر این صورت خسارت به وسیله دولت جبران می شود، و در هر حال از متهم اعاده حیثیت می گردد.
عکس قاضی

قاضی (ترکمنستان). قاضی ( به لاتین: Kausy ) یک شهرک در شرق ترکمنستان است که در استان لب آب و در نزدیکی مرز با افغانستان واقع شده است.
عکس قاضی (ترکمنستان)

قاضی (سملقان). قاضی، شهری در بخش سملقان شهرستان سملقان در استان خراسان شمالی ایران است. [ ۱] این شهر، مرکز بخش سملقان است. [ ۲]
در منابع قدیمی نام قاضی به صورت غازی نوشته شده است که معنی لغوی آن جنگجو یا مکان جنگجویان تعبیر می شود؛ خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی در صفحه ۲۰ کتاب تاریخ مبارک غازانی نوشته است: امیر نوروز از سرداران غازان خان در سال ۶۹۱ ه‍. ق در سملقان ( قاضی کنونی ) اردو زد و برآن شد تا با نوروزخان از مخالفان غازان خان که بخشی از خراسان شمالی را در اختیار داشت بجنگد.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت شهر قاضی برابر با ۲٬۴۲۸ نفر ( ۶۱۱ خانوار ) بوده است. [ ۳]
عکس قاضی (سملقان)

قاضی (فیلم ۱۹۸۶). قاضی ( به هندی: Dharm Adhikari ) یا مأمور مذهبی فیلمی محصول سال ۱۹۸۶ و به کارگردانی کی. راگاوندرا رائو است. در این فیلم بازیگرانی همچون دیلیپ کومار، روهینی هاتانگادی، جیتندرا، سری دوی، پران، قادرخان، شاکتی کاپور، آسرانی ایفای نقش کرده اند.
عکس قاضی (فیلم ۱۹۸۶)

قاضی (فیلم ۱۹۹۹). قاضی ( به هندی: Nyaydaata ) فیلمی محصول سال ۱۹۹۹ و به کارگردانی ویکی راناوات است. در این فیلم بازیگرانی همچون درمندرا، جایا پرادا، آسرانی، تینو آناند، موکش ریشی، هریش پاتل ایفای نقش کرده اند.
عکس قاضی (فیلم ۱۹۹۹)

قاضی (فیلم ۲۰۱۴). قاضی ( به انگلیسی: The Judge ) فیلم آمریکایی، در سبک درام - کمدی است که توسط دیوید دابکین کارگردانی شد و در اکتبر ۲۰۱۴ منتشر شد.
در این فیلم بازیگرانی همچون رابرت داونی جونیور، رابرت دووال، ویرا فارمیگا، وینسنت دن آفریو و دکس شپارد به ایفای نقش پرداخته اند.
وکیلی بسیار موفق برای خاکسپاری مادرش به شهرش برمی گردد. وی در پی کشف این این موضوع است که پدرش، قاضی شهر، متهم به انجام قتلی می شود وی با یکی از دوستان قدیمی اش نیز دیدار می کند و …
رابرت داونی جونیور
رابرت دووال
ویرا فارمیگا
• وینسنت دن آفریو
بیلی باب تورنتون
• دکس شپارد
• فرانک ال. ریدلی
عکس قاضی (فیلم ۲۰۱۴)

قاضی (گرمخان). قاضی یک روستا در ایران است که در دهستان گرمخان شهرستان بجنورد واقع شده است. [ ۱] قاضی ۴۴۳ نفر جمعیت دارد.
عکس قاضی (گرمخان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

قاضی (تاریخ). از مناصب حکومتی ایران. از وظایف اولیۀ قاضی در همه ادوار تاریخ ایران، حل وفصل اختلافات و دعاوی مردم در امور شرعی، مدنی و عرفی بود. در دورۀ آل بویه حدود وظایف قضات، محدود به موارد مذکور بود. اما در عصر غزنویان اختیارات قاضی از سوی سلطان به وی تفویض می شد و ازجمله شرایط وی مسلمانی، استقلال، و تبحر در فقه بود. در زمان سلجوقیان قاضی به مثابۀ حلقۀ ارتباط میان نهاد سیاسی و مذهبی، و سلطان و رعایایش، نقش بسیار خطیری در حیات حکومت ایفا می کرد. در این دوره بر کارگزاران دولتی واجب بود که احکام و فتاوای قاضی را به اجرا درآورند. البته قاضی مانند سایر دست اندرکاران امور دینی با ورود به سلسله مراتب اداری نظیر دیگر مستخدمان دولت مستمری می گرفت و اداره نظارت اوقاف نیز با آنان بود. اکثر قضات مفتی نیز بودند و در مسائل کلامی و فقهی فتوا صادر می کردند. در زمان خوارزمشاهیان، قاضی علاوه بر قضاوت در امور مذهبی، صدور احکام شرعی رسیدگی به امور ارث و ازدواج گاهی نیز نقش خطیب می یافت. در عصر مغولان، قاضیان که ادارۀ املاک موقوفه را نیز برعهده داشتند، حاکمان ولایات نیز بودند و منصب شان اغلب موروثی بود. تیموریان دو منصب قاضی به وجود آوردند: قاضی اسلام، که عهده دار حل وفصل مسائل شرعی و امور حقوقی مربوط به آن و رسیدگی به دعاوی مختلف شرعی بود، و قاضی احداث، که بیشتر بر مسائل عرفی نظارت می کرد و در مواقع لزوم آن را به اطلاع سلطان نیز می رساند. در عهد صفویه قاضی پایتخت از مقام خاصی برخوردار بود و معمولاً به امور وصایا، ازدواج و طلاق و حفظ اموال غایبین و ایتام و سایر مسائل شرعی می پرداخت. در دورۀ افشاریان، هر شهر قاضی معیّنی داشت و وظایفش همانند گذشته بود. در دورۀ قاجار، قضاوت بر عهده حکام شرع بود که از مجتهدان معروف و معتبر شهرها بودند. آنان غالباً از سوی مردم انتخاب می شدند و گاه توأمان به تدریس و امامت جماعت نیز می پرداختند و دارای نفوذ مذهبی و سیاسی فراوانی بودند. برخی از این قضات در ولایات با والیان و حُکام ولایات درگیری داشتند و خانه های آن ها، محل بست نشستن مظلومان و ستمدیدگان و نیز افراد تحت تعقیب مأموران دولتی بود. در دورۀ سلطنت رضاشاه پهلوی (۱۳۰۴ـ۱۳۲۰ش)، منصب قضات جزئی از تشکیلات جدید دولتی دادگستری شد و از نهاد مذهبی جدا و به نهادی عرفی تبدیل گردید. از آن پس قضات نه براساس استنباط خود از احکام شرع بلکه براساس قوانین مدون و یکسان ـ که آمیزه ای از احکام شرعی و عرفی بود ـ به صدور حکم می پرداختند.

قاضی (حقوق). (یا: دادرس) شخصی با اختیار استماع (رسیدگی) و تصمیم گیری دربارۀ اختلافات و دعاوی قانونی. در همۀ کشورها متصدیان امر قضاوت اشخاص برجسته و باتجربه ای هستند که مراحل زیادی را پشت سر گذاشته اند. به موجب اصل ۱۵۶ قانون اساسی ایران، استخدام قضاتِ عادل و شایسته، که باید از میان مردان واجد شرایط انتخاب شوند، عزل و نصب آن ها و دیگر امور اداری مربوط به آن ها، برعهدۀ رئیس قوۀ قضائیه است. طبق اصل ۱۶۳ قانون اساسی، صفات و شرایط قاضی براساس موازین فقهی به وسیلۀ قانون معیّن می شود. اصل ۱۶۷ قانون اساسی قضات را موظف نموده است که حکمِ هر دعوی را در قوانین مدونه بیابند و اگر نیافتند، با استناد به منابع معتبر اسلامی یا فتاوی معتبر حکمِ قضیه را صادر کنند، و نمی توانند به بهانۀ سکوت یا نقص یا اجمال یا تعارض قوانین مدونه از رسیدگی به دعوا و صدور حکم امتناع ورزند. اصل ۱۷۱ قانون اساسی نیز در ادامه مقرر نموده است که چنانچه در اثر تقصیر یا اشتباه قاضی در موضوع یا در حکم یا تطبیق حکم بر مورد خاص، ضرر مادی یا معنوی متوجه کسی شود، طبق موازین اسلامی عمل شود. در اصطلاح به دادیار، بازپرس و دادستان که قاضی مأمور کشف و تعقیب جرایم هستند و از دادگاه درخواست اجرای قانون را دارند، قاضی ایستاده می گویند. قاضی نشسته به کسی می گویند که قاضی مطلق و یا دادرسِ رسیدگی به جرایم، دعاوی حقوقی و امور حسبی است. قاضی تحکیم نیز کسی است از مردم عادی، که طرفین دعوی یا طرفین قرارداد با رضایت یکدیگر به عنوان داور جهت رفع اختلافات انتخاب می کنند.

جدول کلمات

داور

مترادف ها

judge (اسم)
قاضی، کارشناس، دادرس

arbiter (اسم)
داور، حکم، قاضی، مصدق، منصف

magistracy (اسم)
قاضی، ریاست کلانتری یا دادگاه بخش

praetor (اسم)
قاضی، افسر، پراتور، قاضی یا افسر مادون کنسول

bencher (اسم)
قاضی، کسی که بر مسند قضاوت می نشیند

praetorian (اسم)
قاضی، افسر

فارسی به عربی

قاضی , محکم

پیشنهاد کاربران

قاضی یکی از اسماء الله العُزّی به معنیه اتمام کننده أمر به أحسن وجه؛ نه به معنیه داور!
یکی از وظایف اساسی وأولویّت قاضی: حُکم باحسن وجه وبا تمام إحکام وتسلط ودرایت وحکمت ودانائی وادله قاطعه وبی طرفی . . .
...
[مشاهده متن کامل]

حُکم صادر کند.
بدون تردید وشائبه واستثنائات وامتیازات وضعف وتوانی و. . .
إِنَّ رَبَّکَ یَقْضی‏ بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْعَلیمُ
. . .

در عربی واژه ی قاضی نداریم. در پارسی پهلوی کادیک بوده و رفته رفته شده قاضی
واژه قاضی ریشه فرانسوی دارد وارد زبان عربی شده است
واژه غاز
معادل ابجد 1008
تعداد حروف 3
تلفظ qāz
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [معرب، مٲخوذ از فرانسوی] [قدیمی]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی qAz
...
[مشاهده متن کامل]

الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی معین
پاسی گفتم این واژه اشتباه است.

اگر چه سعی دوستان در معادل گزینی ، کار شایسته ایست اما توجه به این نکته که واژه ای مانند �قاضی� از چنان پشتوانه ای در تراث ادبی ، فقهی ، قانونی ما برخوردار است که هر آزاده ای را در انتخاب جایگزین مردد می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

واژگانی مانند دادرس ، دادیار، بازپرس هر کدام در نظام قضایی به یک رده از قضات اطلاق می شود و نمی توان اسم زیرمجموعه یک مفهوم کلی را بر خود آن مفهوم وضع کرد . این کار قطعاً نقض غرض و خلاف هدف از وضع لغات می باشد.
لذا به نظر می رسد واژه ی قاضی کارکرد مناسبی در زبان پارسی دارد و لزومی به همسان گزینی برای آن احساس نمی شود.
با تشکر

دادرس - دادران - دادور
● شرط قاضی شدن ●
إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ اللَّهُ، وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنینَ خَصیماً105
متأسفانه تا به امروز تعریف از قاضی وقضاوت . . . ؛ یا اشتباه یا ناقص یا آدرس اشتباه داده میشه!
...
[مشاهده متن کامل]

شرط نخست قضاوت: 100% قبول کردن شخص قاضی هست وباإختیار ورضایت دو طرف هست نه بالإجبار وسلب إختیار.
گناههکار یا مجرم حق دارد قاضی را إنتخاب کند.
قاضی عادل وجود ندارد ( به قسط رجوع کنید ) ؛ أمّا حُکم صادره مُبتنی بر دلایل قطعی وعدل وحق وواقعیّت ها . . . واجبه.
نه حدس وگمان و صرفاً فقط رأی ونظر وصلاحیّت قاضی. شواهد ودلایل ظاهری کافی نیست؛ هرکسی
میتواند جعل شواهد ودلایل وفِلم وإمضاء وأثرانگشت وصحنه سازی و. . .
امروز Fake reality Deep Fake آسان کرد دروغ وجعل وفلم سازی و. . .
"بِمَ أراک الله" با علم وابزار تکنولوژی وکارشناس مانند قضاوت امام علی علیه السلام؛ نه صرفا
استناد به إیحائات ووحی ( إالاهی ) مانند قضاوت داوود علیه السلام یا امام زمان علیه السلام . . .
ونه إنتظار مُعجزه مانند "گاو موسی"!
وهر حکم صادره ناقص بماند وعادلانه نیست.
کسی که دانشمندرا میکشه؛ مجازاتش مانند قاتل نوزاد هست!
کسیکه میلیونها آدم را بیماری آلوده میکنه حُکمش مانند بیمارکردن یه دیووانه هست!
چون دنیا مکان اختیار اعمال وبرقراری نظم است؛ نه حساب وقضاوت.
وفقط روز حساب قابل مجازات وپیگیری وحکم مُبتنی بر عدل و"قضاوت بر اساس حکم إلهی"می باشد
وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولی‏ وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ70
ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ أَلا لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبینَ62
فَالْحُکْمُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْکَبیرِ12
لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ88
. . .
توضیحات بیشتر لازمه!

اما نظرات "محمد دانیال١٥:٤٤ - ١٣٩٩/٠٧/١٣ "، "فر کیانی٠٣:٠٩ - ١٣٩٨/٠٩/٠٨" وامثاله که
دلالت بر نژادپرستی نه علم ودانش واصول تحقیق وبررسی وزبان شناسی . . .
"وَ الَّذینَ کَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا یُقْضی‏ عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها کَذلِکَ نَجْزی
کُلَّ کَفُورٍ36 "
یقضی ( قضی، ومنه:قاضی، جمع: قضاة ) کاملاً عربی هست. نه أعجمی نه مُعرّب؛ نه وارده از زبان دیگری وکاملاً بر عکس. حقیقت یابی با حدس وگمان چی معنی میده؟!
"کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ"
ضمناً ( زبان عربی نه زبان اربی عرب نه ارب ) ؛ حیف اسم محمد وعلی باقری! که داری که باید به
خسروپرویز خودتان بنامی.
اینقدر تعصب بی جا حتی ( عربی را اربی نوشتند ) ! عجب!

جالبه من چندین نظر گذاشتم هیچکدام تایید نشد، ولی ترکان عزیز هرچی مطلب چرت و پرت بی پایه و توهین امیز و تخریب کننده و زننده میزارن به راحتی تایید میشه، بعد میگن فارس فاشیست
درود ُ سپاس
ناسزا گویی در هیچ شرایطی پذیرفتنی نیست.
همراه با پوزش خواهی از سوی این برادر کوچکتر،
کاربر بالا از کجا می داند کسانی که نام برده، یک کس اند؟!
حالا گیریم که یک کس باشد یا نباشد که همه جا خودسرانه و دلبخواهی ریشه تراشی هم بکند، چرا دشنام؟
...
[مشاهده متن کامل]

کسی برای ادعاهاشان تره هم خرد نمی کند ولی با این حال اگر می پندارید که نیاز به واکنشی باشد با پاسخی منطقی ادعایش را رد کن ولی اگر امکان یا توانش نبود، با این سخنان، دشنامگو را پشتبانی مکن.
ناسزاگویی، هرگز به ادعای ریشه تراش، کوچکترین آسیبی نمی زند تنها بی مایگی، بیخردی و ناپختگیِ ناسزاگو را می رساند.
وهرچند که زبان پارسی ریشه و تاریخ پربار خودش را دارد ولی این پیشینه پرشکوه، خودبخود یا ناگهان نمایان نشده، بلکه رنج و همافزایی هزاران دانشور و ادیب و فرزانه ای را در پشت سر دارد که از هزاره های گذشته تاکنون، هریک گامی بزرگ یا هرچند کوچک در این راه برداشته اند.
و این پویش وپیشرفت را پایانی نیست، برای بالندگی هرچه بیشتر، همیشه نیاز به نویسندگان و شاعران فرهیخته وحتا نیاز به تک تک کاربرانی که درینجا پیشنهادهای ارزشمند می دهند هم هست مانند جناب بزرگمهر ودیگر دوستان گرامی.

البته من واسه آرش محمدی پیامی نگذاشتم ولی
کاربر بالا با نام های آرش محمدی، عبدالرضا، سایقی، اووزرا، مهران و. . . .
همگی یک نفر زیر تمام واژگان فارسی نظر گذاشته و ریشه تراشی کرده و مانند دیگر پانترکان کودن تمام دنیا رو به ترک نسبت داده
...
[مشاهده متن کامل]

و شما هم بدونید که زبان فارسی ریشه و تاریخ مشخص خودش رو داره و نیاز به پست گذاشتن شما نیست

قاضی: کازی ( kādik در پارسی میانه )
پیرس: فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی دیمه ۳۸۹
اگه ق رو ک کنیم میشه کاضی ، ، ، ض هم در زبان عربی د تلفظ میشه ، ، ، کادی
در زبان پارسیگ kādīg
در زبان فارسی قاضی
در زبان قاضی qādˤi
به آن ناشناس پنهان شده زیر نام �پدر آرش محمدی�
دهانت را گشودی و بی آنکه بدانی چه شکری می خوری، یکی از خلق های ایران زمین را که نقش بزرگ تاریخی از گذشته های بسیار دور تاکنون در پابرجایی ایران زمین داشته، خر نامیدی! برای چه؟ کمی با خود بیندیش و چنانچه دریافتی، همینجا پوزش بخواه.
نه اینجا و نه جای دیگری، نباید پهنه ای برای ناسزاگویی بویژه ناسزاگویی هایی که خلق های دیگر را آماج می گیرد، باشد. چنین گفته هایی چون آنچه کسی زیر نام دروغین �پدر آرش محمدی� آورده و کاربری به نام آرش محمدی را تنها به شوند بر زبان راندن چیزی ناهمداستان با وی گَزیده است، نباید به هیچ رو در این واژه نامه گنجانده شود. این را بویژه به سرپرست یا سرپرستان این تارنگاشت که از این راه درآمدهایی نیز دارند، می گویم. آن ها با درج اینگونه ناسزاها و دشنام های بسیار برخورنده، خواه ناخواه با چنان آدم های نادان و نابکار همدست خواهند بود.
...
[مشاهده متن کامل]

برای روشن شدن بیش تر، چنانچه زین پس به چنین باره هایی بربخورم که چیزی بسیار فراتر از سربسر گذاشتن دیگری ( و نه یک خلق یا ملت! ) است، دیگر هیچ پیشنهاد یا یادداشتی برای تان نخواهم فرستاد. امیدوارم روشن باشد.

دادبان
داد گزین
هم خانواده راه: راهیان ، راهنما
هم خانواده قاضی : قضاوت. معنی قاضی: داور.
این هم از پهلوی گرفته شده . . . کادیک
قاضی یک کلمه ترکی است و از واژه" ak " که یک دسته از معانی آن بزرگ ، عظیم ، والا و. . . می باشد، گرفته شده است
مشتقات ترکی دیگر از این واژه بر پایه معنای بزرگ عبارتند از :
- آکاماک : بزرگی کردن ، سرکرده گی کردن ، ریاست کردن سروری کردن
...
[مشاهده متن کامل]

- آکا : بزرگ ، سرور و. . . . که به اشکال آغا ، آقا و. . نیز در زبان های ترکی وجود دارد و به صورت " آقا" وارد فارسی شده است .
- آکان : بزرگ ، سرکرده که به شکل کان ، خان ، هان نیز در ترکی وجود دارد که به شکل "خان" وارد فارسی شده است
- آکاتون : در خطاب به بانوان با حذف " آ" به صورت کاتون که به شکل خاتون واردفارسی شده و در زبان های ترکی به اشکال کادئن ، قادئن و خاتون ، هاتون و . . . نیز به کار می رود
- آکارماک : برزگ شدن ، عظمت یافتن از آن مشتق " آکارا" شکل می گیرد که یکی از معانی آن بر پایه این فعل بزرگ ، عظیم ، وسیع و. . . می باشد که با حذف " آ " به شکل "کارا" به کار می رود و مثلا وقتی می گوییم "کارا دنیز" معنای آن می شود دریای بزرگ ولی چون یکی از معانی "کارا" سیاه می باشد به اشتباه در فارسی دریای سیاه ترجمه شده است.
- آکاکان : از دو بخش آکا و کان ( آکان ) تشکیل شده و به اشکالی چون آقاخان ، خاقان ، کاغان ، کآن ، هاکان در زبان های ترکی وجود دارد و به معنی سرکرده بزرگ ، خان اعظم و. . . میباشد که به شکل خاقان وارد فارسی شده است
- آکانوم : که به معنی بزرگوارم در خطاب به بانوان گفته می شود با حذف " آ " به اشکال کانوم ، کانئم ، خانوم ، خانئم ، هانئم و. . . نیز در گویش و لهجه های مختلف ترکی وجود دارد
که به صورت " خانم" وارد فارسی شده است .
و. . . . .
اما واژه قاضی . . .
- آکاذئ : که در عموم به شخص بزرگ و معتمد که دارای نفوذ و ارج در بین مردم بوده و حرف و نظر او به عنوان قضاوت و حکم تلقی می شود و افراد برای حل مسائل به نظر و قضاوت او رجوع می کنند ، گفته می شود و به صورت رسمی به یک مقام دولتی که شغل قضاوت و داوری در مسائل و اختلافات مردم را بر عهده دارد گفته می شود

که به اشکال آکادئ ، کادئ ، کاذئ ، قازی ، آقاسئ یا همان آقاسی ، آکادئک ، کادئلئک و . . . . در زبان های ترکی به کار میرود
که به صورت - - - قاضی - - - وارد عربی شده است و به صورت - - - کادیک - - - وارد فارسی شده است.
از دیگر مشتقات آن " آقاسئم" می باشد با حذف " آ " به شکل "قاسئم" در آمده و به صورت " قاسم" وارد عربی شده که در اصل به شخص بزرگ و معتمد که مورد تایید مردم بوده در مسائلی چون تقسیم مال ، اموال ، زمین ، توزیع عدالت و غیره مردم به وی رجوع می کنند ، گفته می شود که به معنی تقسیم گر ، توزیع کننده و. . . در عربی مورد استفاده قرار گرفته است
و با توجه به این که در جوامع و اجتماعات کهن امر حاکمیت ، ، قضاوت ، حکم کردن ، توزیع و پخش مال و اموال ، زمین و. . . و برقراری عدالت و مساوات بر عهده بزرگان جوامع که افراد نامدار ، معتمد ، با نفوذ و دارای ارج و منزلتی در میان مردم بوده اند ، بوده است در ترکی از معنی بزرگ به معانی چون قضاوت ، قاضی ، قاسم و. . . رسیده شده است .
یعنی پیش زمینه و پشتوانه معنایی معانی چون قضاوت ، قاسم، خانم ، خاتون ، خاقان ، خان ، آقا و. . . . در ترکی معنی بزرگ می باشد.

میخ در گل
طلحک را پرسیدند که دیوثی چه باشد؟ گفت: این مساله را از قاضیان باید پرسید.
القاضی : آنکه همه او را نفرین کنند.
القاضی : میخ در گل
البدمعامله : قاضی
العزرائیل : قاضی با برادران
جاودانه عُبید زاکانی

قاضی با داور یکسان نیستند و بهتر است برای قاضی واژه دادرس را به کار ببریم:
قاضی - >دادرس
حَکَم - >داور
واژه ی قاضی یک واژه سغدی است که بعدا وارد زبان عربی گردیده این واژه در پهلوی به شکل کادیک و در لغتنامه ی سغدی به شکل خاتوxətu به معنای قاضی و خاتیاک xətyāk به معنای قضاوت ثبت شده است. بدل شدن ت به ذ در واژه آتر - آذر نیز دیده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

منبع : مقدمه ای بر ( لغات ) مانوی و سغدی ، تالیف دانشگاه هاروارد .

پارسی پهلوی: کادیک
زبان اربی: قاضی
در زبان پارسی پهلوی به داور و دادگر "کادیک" و "دادیک" گفته میشد و ارب ها این واژه را از ایرانیان آموختند و آن را به ریخت تازی درآوردند و "قاضی" گفتند. دگرگونی سدای ( ک ) به سدای ( ق ) در تراروی به زبان تازی بسیار رخ داده است:
...
[مشاهده متن کامل]

پستک ( پسته ) >>> فستق
روستاک >>> رستاق
کندک >>> خندق
زندیک >>> زندیق
زنبک >>> زنبق
آبکاری >>> عبقری
کانا >>> قنات
کله >>> قلعه
کند >>> قند
لک لک >>> لق لق

دادور
بگمانم کاربرد این واژه در زمینه ی جستارهای حقوقی، بهتر از سایر برابرهای یاد شده در بالا باشد. آنچه فرکیانی نوشته، شایان درنگ است؛ گرچه در زبان پارسی کنونی بگمانم نمی تواند کاربرد داشته باشد؛ چه آن را برگرفته از ریشه ی خود، �کادیک� بنامیم یا همان �قاضی� با بندواژه های �ق� و �ض� در آن را بپذیریم.
...
[مشاهده متن کامل]

این ( قاضی ) واژه در پارسی پهلوی به شکل کادیک آمده است! و نیز واژه ی قضاوت اربی نیست، در سانسکریت که خواهر زبان پارسی است و همریشه هستند به شکل कोशवत् kozavat و به مانای sword
شمشیر, تیغ, قداره و عدالت آمده است!

برآورنده. مشکل گشا
قاضی دادگاه = دادوَر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس