قالب

/qAleb/

مترادف قالب: شکل، طرح، فرم، هیئت، بدن، تن، کالبد، قطع، بوته زرگری

برابر پارسی: پیکر، تن، چارچوب

معنی انگلیسی:
die, bar, mold, casting, block, fitted, shape, slab, square, stamp, template, mould, model, form, matrix, centering, shuttering, last, tree, caketablet, body

لغت نامه دهخدا

قالب. [ ل َ / ل ِ ] ( معرب ، اِ ) معرب از کالبد. کالبد. ( منتهی الارب ). شکل و هیأت.پیکر. هیکل. کالب. کلوب. ( ناظم الاطباء ). || آلت و ابزاری برای شکل دادن به مواد :
قالب این خشت بر آتش فکن
خشت نو از قالب دیگر بزن.
نظامی.
ترکیبات : قالب خشت. قالب کفش. قالب چکمه. قالب کلاه. قالب لباس ( آلتی که بدان لباس را هموار سازند ).
- بر قالب زدن ؛ در قالب آمدن :
خنده ها دارد ز روزن خانه معماریت
تا چه بر قالب زند بهرتو قالب کاریت.
محسن تأثیر ( از آنندراج ).
- به قالب زدن ؛ ساختن. جعل کردن. سخن بیهوده به قالب زدن یا دروغ به قالب زدن ؛ یعنی گفتن. رجوع به این کلمه شود.
- از قالب بیرون ( برون ) آمدن ؛ درست وآماده شدن :
که کار آمد برون از قالب ننگ
کلیدت را گشادند آهن از سنگ.
نظامی.
|| بوته. بوتقة. || یک قطعه بریده معین و معلوم از چیزی : قالب صابون. قالب یخ. قالب کره. قالب پنیر :
خام است نقره با بدن نازنین او
در قالب پنیر کند جا سرین او.
محسن تأثیر ( از آنندراج ).
- قالب نان :
قالب نانی بدست آرم چه خون ها میخورم
دست کوته را تنور رزق چاه بیژن است.
صائب.
|| تن. بدن : قالب بی جان. یک جان در دو قالب :
جانی که ترا یافت به قالب چه نشیند
مرغی که ترا شد ز نشیمن چه نویسد.
خاقانی.
آن قابل امانت در قالب بشر
و آن عامل ارادت در عالم جزا.
خاقانی.
سر برکشد کرم چوکف شه مسیح وار
بر قالب کرم دم احیا برافکند.
خاقانی.
شعبده ای تازه برانگیختم
هیکلی از قالب نو ریختم.
نظامی.
تا من سگ تو شدم نمانده ست
از قالب من جز استخوانی.
عطار.
چار طبع مخالف سرکش
چند روزی بیکدگر شده خوش
چون یکی زین چهار شد غالب
جان شیرین برآید از قالب.
سعدی.
نجوید جان از آن قالب جدائی
که باشد خون جامش در رگ و پی.
حافظ.
- قالب از روان پرداختن ؛ قالب تهی کردن. کنایه از مردن :
روز آمد و بردوختم از دم لب را
پرداخته از روان و جان قالب را
اکنون که مرا زنده همی دارد شمع
شاید که چو روز زنده دارم شب را.
کمال اسماعیل.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) غوره خرمای سرخ بسر احمر .
نزد شعرای پارس جزئ و رکن را نامند و این لفظ بلفظ قلب نیز استعمال شود .

فرهنگ معین

(لِ ) [ معر. ] (اِ. ) ۱ - پیکر، هیکل . ۲ - شکل ، هیئت . ۳ - آلتی که جسمی شکل پذیر را در داخل یا خارج آن نهاده به صورت آن آلت درآورند، قالب کفش . ۴ - واحدی برای قطعات بریدة معین ، قالب پنیر. ۵ - جزو، رکن (علم عروض ). ، ~تهی کردن الف - بی نهایت ترسیدن . ب

فرهنگ عمید

۱. ظرفی که در آن فلز گداخته یا چیز دیگر را می ریزند تا به شکل و اندازۀ آن درآید.
۲. تکۀ چوب تراشیده به اندازۀ پای انسان که درون کفش می گذارند.
۳. شکل، هیبت.
۴. جسم، تن، بدن، کالبد.
۵. واحد شمارش برای قطعات بریده شده از قبیل صابون و کره.
* قالب تهی کردن: [مجاز] مردن.
* قالب زدن: (مصدر متعدی )
۱. چیزی را در قالب درآوردن.
۲. [عامیانه، مجاز] جعل کردن، دروغ گفتن.
* قالب کردن: (مصدر متعدی ) [عامیانه]
۱. چیزی را در قالب قرار دادن، قالب گیری کردن.
۲. [مجاز] فریب دادن کسی در معامله و جنسی را گران تر از قیمت واقعی به او فروختن.

فرهنگستان زبان و ادب

{mould} [مهندسی بسپار، مهندسی مواد و متالورژی] محفظه ای که به سیال یا مادۀ شکل پذیر، شکل دلخواه را می دهد
{format} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] ساختار تعریف شده برای ذخیره سازی یا پردازش داده ها

واژه نامه بختیاریکا

قالو؛ اَرا

دانشنامه عمومی

قالب (تولید). قالبْ فشاری‏ ( به انگلیسی: Die ) یک نوع ابزار است که در صنایع تولیدی برای برش یا شکل دادن مواد، عموماً جامد، بیشتر با استفاده از دستگاه پرس استفاده می شود. مانند قالب های متداول، قالبْ فشاری ها به طور کلی به شکل کالایی که با آنها تولید می شود تنظیم می شوند. محصولات ساخته شده با قالب از گیره کاغذ ساده گرفته تا قطعات پیچیده ای که در فناوری پیشرفته استفاده می شود، متفاوت هستند.
قالب فشاری به طور معمول توسط سازندگان ابزار و قالب سازان ساخته می شدند و پس از نصب در دستگاه پرس به مرحله تولید می رسند. یک قالب فشاری شامل بلوک فلزی یا مجموعه ای است که برای تشکیل موادی مانند ورق فلز و پلاستیک استفاده می شود. برای شکل دهی در حالت خلاء ورق های پلاستیکی فقط از یک فرم واحد استفاده می شد، به طور معمول برای تشکیل ظروف پلاستیکی شفاف ( به عنوان بسته های قرص ) برای کالاها.
• بلوک قالب فشاری: این قسمت اصلی است که تمام قسمت های دیگر به آن وصل شده اند.
• صفحه پانچ: این قسمت از مشت های مختلف موجود در محل نگه داشته و پشتیبانی می کند.
• پانچ خالی: این قسمت به همراه قالب خالی قسمت خالی تولید می کند.
• سوراخ پانچ: این قسمت به همراه قالب سوراخ سوراخ قطعات را از قسمت تمام شده خالی شده خارج می کند.
• صفحه استریپر: از این برای نگه داشتن مواد روی قالب خالی / سوراخ سوراخ شده و جدا کردن مواد از مشت ها استفاده می شود.
• خلبان: این به شما برای قرار دادن دقیق ورق برای مرحله بعدی عملیات کمک می کند.
• راهنما: سنج یا ایست انگشت - این قسمت ها برای اطمینان از اینکه مواد در حال کار روی هم قرار گرفته اند، به عنوان آخرین مورد در همان حالت قرار می گیرند.
• بلوک تنظیم  : این قسمت برای کنترل عمقی که پانچ به درون قالب می رود استفاده می شود.
• قالب پولک زنی: پانچ خالی را ببینید
• قالب سوراخ: سوراخ پانچ دار را ببینید.
• ساقه: برای نگه داشتن در پرس ها استفاده می شود. باید تراز وسط قرار گیرد و در مرکز ثقل صفحه قرار داشته باشد. [ ۱]
↑ ( Degarmo، Black و Kohser 2003 ) .
• ابزار برش
• ابزارهای برش فلزکاری
• ابزارهای فلزکاری
• اشیاء فلزی
• شکل دهی فلزات
• ماشین ابزارها
• صفحه های دارای پیوند خراب به پرونده
عکس قالب (تولید)عکس قالب (تولید)

قالب (غذا). قالب ( به فرانسوی: Moule ) ظروفی هستند که از مواد مختلف ساخته شده و معمولاً برای شکل دهی به غذا استفاده می شوند. قالب بیشتر برای شکل دهی به کیک، بستنی، ژله و غذاهای برنجی بکار می رود. [ ۱]
بهره گیری از قالب برای درست کردن غذاهای گوناگون در اشکال مختلف سابقه تاریخی طولانی دارد. در بازمانده های کاخی بابلی مربوط به سده هجدهم پیش از میلاد مسیح در کرانه های فرات در سوریه کنونی، قالب هایی دایره ای به شکل ماهی و جانوران پیدا شده اند. ساختن قالب هایی از برنز با پیش قالب مومی در ۱۷۶۶ تا ۱۱۰۰ پیش از میلاد در چین مرسوم بوده است و مصریان باستان نیز در ساخت شیرینی های خود از قالب هایی به شکل غاز و گاو بهره می گرفتند. [ ۲]
از قالب ها برای ساخت انواع گوناگونی از خوراکی ها از جمله نان زنجبیلی، شیرینی های به شکل حروف الفبا، کیک های فانتزی، و پنیر بهره گرفته می شود. [ ۳] قالب های غذایی از جنس های گوناگونی ساخته می شوند؛ ظروف مسی یا مس اندودشده، سرامیک، قلع، شیشه، یا آلومینیوم از جمله جنس های به کار رفته در ساخت چنین قالب هایی هستند. شکل آن ها نیز بسیار متنوع است و از شکل های ساده هندسی همچون شش ضلعی تا شکل جانوران ( برای بیسکویت ) ، مخروط ( برای بستنی ) ، گرد و دایره وار ( برای کیک ) ، و صاف و کوتاه ( برای نان ) تغییر می کنند. [ ۴]
عکس قالب (غذا)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

قالب (باستان شناسی). قالب (باستان شناسی)(matrix)
در باستان شناسی، ماده ای فیزیکی که بازمانده های فرهنگی یا سنگواره ها در آن جای می گیرند، از قبیل خاک، خاکستر، زغال سنگ (تورب)، و غیره.

قالب (رایانه). قالب (رایانه)(Template)
(یا: شابلون؛ الگو) ۱. در یک بسته نرم افزار کاربردی، جایی که مشخص کنندۀ کلید واژه ها و ترکیبات آن هاست. ۲. در پردازش تصاویر، الگویی که می توان از آن برای مشخص کردن یا مطابقت دادن یک تصویر اسکن شده استفاده کرد. ۳. در برنامه های صفحۀ گسترده، یک صفحۀ گسترده از پیش طراحی شده که دربرگیرندۀ فرمول ها، برچسب ها و سایر عناصر است. ۴. در MS-DOS، بخش کوچکی از حافظه که آخرین فرمان تایپ شده MS-DOS را در خود حفظ می کند. ۵. در برنامه های واژه پردازی و نشر رومیزی، یک سند از پیش طراحی شده که دربرگیرندۀ قالب بندی متون و در بسیاری از موارد، متن های عمومی است.

جدول کلمات

کالبد

مترادف ها

format (اسم)
قطع، هیئت، نسبت، قالب، اندازه شکل

case (اسم)
حادثه، اتفاق، جا، حالت، صندوق، جلد، جعبه، محفظه، قالب، مورد، پرونده، قضیه، قاب، وضعیت، دعوی، پوسته، غلاف، مرافعه، نیام

size (اسم)
میزان، مقدار، اندازه، قالب، قد، سایز، چسبزنی

ingot (اسم)
خشت، شمش، قالب

pat (اسم)
قالب، چونه، دست زدن اهسته

standard (اسم)
نشان، پرچم، شعار، علم، قالب، معیار، استاندارد، الگو، نمونه قبول شده

cast (اسم)
قالب، گچ گیری، مهره ریزی، طاس اندازی

mandrel (اسم)
مرغک، قالب، سنبه

cake (اسم)
کیک، قالب، قرص

model (اسم)
طرح، پیکر، نمونه، قالب، نقشه، سرمشق، مدل

template (اسم)
قالب، الگو

mold (اسم)
قالب، کالبد، کپک، کپک قارچی، الگو، کپرک، قارچ انگلی گیاهان

mandril (اسم)
مرغک، قالب، سنبه

فارسی به عربی

حجم , قالب , کعکة , ممثلون , نموذج
( قالب (ریخته گیری ) ) قالب

پیشنهاد کاربران

با قالبهای که میدانی؛ مردم را قیاس نکنید وقالب نکنید.
غالب: پیروز شده.
تشابه لفظی یا نوشتاری کلمات دلیل بر هم ریشه با یک معنی نیست.
خلط زبان فارسی با زبانهای دیگر مسئله پیچیده کرد.
آیا قالب میشه چیره شدن؟
ظرف، محدوده
قالب پلاستوفوم
برابر پارسی این واچ�کرپ� که آرش آن بدن است دو سوئدی
�kropp� ودر اسپانیایی �cuerpo� و انگلیسی آن�corps� و در اوستایی�کارپ=K�rp� و از برهان�تپنگ� .
چارچوب
پیوستِ دیدگاههای پیشین:
در زبانِ آلمانی واژه یِ ( Koerper ) به چمِ ( تن، بدن، پیکر، کالبد، جسم ) و کارواژه یِ ( verkoerpern ) به چمِ ( جسم دادن، تندیس کردن، تن بخشیدن به، جلوه دادن، تجسم بخشیدن ) می باشد که ( ver ) در زبانِ آلمانی پیشوند است و آنچه برجای می ماند، ( koerpern ) است. واژگانِ آلمانیِ یادشده با واژه یِ اوستاییِ ( کهرپ ) به چمِ ( پیکر، کالبد ) آوایشِ بسیار نزدیکی دارند و همچم هستند. پس واژه ( قالب ) به دیسه هایِ گوناگون در زبانهای پارسی، اوستایی، سانسکریت و آلمانی بکار می رفته است؛ از اینرو می بایست واژه ( قالب ) به دیسه یِ ( غالب ) نگاشته شود و واژه ( چیره ) جایگزینِ واژه یِ دیگرِ ( غالب ) در زبانِ کنونی شود. با این کار می توان با یک تیر دونشان زد. و یا به دیسه یِ ( کالپ ) نوشته شود. این واژه می تواند در هندسه و دیگر زمینه ها بکار آید.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه ( قالب ) واژه ای ایرانی است.
پَسگشتِ دیگری در زبانِ خویشاوندِ سانسکریت:
رویه هایِ 428 و 430 از نبیگِ ( فرهنگ سَنسکریت - فارسی ) نوشته یِ ( جلالی نائینی ) - پوشینه یکم
قالبقالبقالب
1 - واژه ( قالب ) برگرفته از واژگانِ اوستاییِ ( کهرپ ) و ( کرپتَ ) هستند. دگرگونیِ آواییِ ( ر/ل ) در زبانهایِ ایرانی و اروپایی رواگمند بوده است. ( کهرپ ) در زبان اوستایی به چمِ ( پیکر، کالبد ) و ( کرپتَ ) نیز به چمِ ( پیکر داده شده، درست شده و ساخته شده ) بوده است. با دگرگونیِ آواییِ ( ر/ل ) واژه ( کهرپ ) به دیسه یِ ( کالپ، کالب، قالب ) و واژه یِ ( کرپتَ ) به دیسه یِ ( کالبد ) در آمده است.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - واژه یِ ( کالپاگ یا قالپاق ) از دو تکواژ ( قالپ ( کالپ، کالب، قالب ) ) و پسوندِ ( آگ ) در زبانِ پهلوی ساخته شده است و یک واژه ایرانی است.
3 - واژه یِ ( قاب ) نیز با واژه ( کهرپ، کالپ، قالب ) همریشه است؛ چراکه در زبانهای ایرانی در برخی واژگان، آوایِ ( ر ) زدوده می شود. برای نمونه: ( کرش ) به ( کشیدن ) / ( کِرشتی ) به ( کِشت ) / ( کرش وَرِ، کرشوَن ) به ( کِشور ) و . . . . از همین رو، واژه اوستاییِ ( کهرپ ) با زدودنِ آوایِ ( ر ) به ( کاپ، قاب ) ترادیسیده شده است.
پَسگشت ( reference ) :
1 - رویه هایِ 381 و 384 از نبیگِ ( فرهنگِ واژه هایِ اوستا )

قالبقالب
قالب تازی شده کالپ یا کالب میباشد
واژه ی " قالب" همان واژه ی " کالب" فارسی می باشد که پس از سیر در زبان های غیر ایرانی با تغییر لهجه و معنی دوباره به زبان فارسی بازگشته است .
در گفتار لری جمله های دعایی زیر را زیاد می گفته و می گویند:
خداوند یک قالب آزا ( سالم ) به شما بدهد.
خدا کند که همیشه قالبتان آزا ( سالم ) باشد.
یا در جمله ای می گویند فلانی قالبش اینجور است به مَنای اینکه فلانی شکل و ساختش اینجور بوده است.
این واژه باستانی ایرانی است.
شکل
�قالب� معرب شده کالِب است که واژه ایست فارسی همچنین از �ریخت� نیز می توان بهره برد.
نمونه "دوستت چه خوش ریختِ" یعنی دوست چه خوش هیکل، چه خوش چهره است.
پ ن:
کالبُد ( قالب بدن ) نیز از کالِب ریشه می گیرد.
format/فرمت، فرم.
قدیم، مردم در فکر حرمت بودند حالا تو فکر فرمت.
شکل، طرح، فرم، هیئت، بدن، تن، کالبد، قطع، بوته زرگری
این لغت پارسی ست و از کارب گرفته شده
این واژه تازی شده " کارپ " پارسی می باشد که در گذر روزگاران " کالبد" گردیده است.
در پارسی: کالبد kālbad
این واژه عربی نیست، پارسی است. ولی عرب ها نیز از آن را به کار می گیرند.
در پارسی باستان ( تفنگ ) می گویند
در پارسی " تپنک topank " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس