قبل

/qabl/

مترادف قبل: پهلو، سو، طرف، قبال، کنار | پیش، پیش از، سابق، سبق، گذشته

متضاد قبل: بعد، پیش

برابر پارسی: پیش، پیشینه

معنی انگلیسی:
before, preceding, side, forepart, front, ago, fore-, last, previous, since, yester, privy parts, holster

لغت نامه دهخدا

قبل. [ ق َ ] ( ع ق ) پیش.نقیض بعد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). از ظروف مبهمه است. ( ناظم الاطباء ). گویند: اتیتک من قَبل ُ و اتیتک قَبل ُ و هر دو مبنی هستند بر ضم. و قبلاً و قبل با تنوین و قَبل َ مبنی بر فتح. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

قبل. [ ق ِ ب َ ] ( ع ق ) نزد. گویند: لی قبل فلان حق ؛ ای عنده. || ( اِ ) طاقت. گویند: ما لی به قبل ؛ ای طاقة. || سرِ نو. استیناف. ( منتهی الارب ). گویند: لااکلمک الی عشر من ذی قِبَل ؛ یعنی نگویم با تو سخنی در آنچه از سر نو آغاز کنم کلام را یا نگویم با تو سخنی تا ده روز از روزهای آینده. || ( ق ) آشکارا. گویند: رأیته قبلاً؛ ای آشکارا دیدم او را. و از همین معنی است قول خدای تعالی : او یأتیهم العذاب قبلاً ؛ ای عیاناً. و این به دو قرائت خوانده شده است. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) سبب. جهت :
تو زین قبل اگر روی ای جان ِ مرد
ور انده تو زین است انده مدار.
فرخی.

قبل. [ ق ُ ب َ ] ( ع ق ) عیان و آشکار. مقابله. گویند: رأیته قبلاً؛ ای عیاناً ومقابلة. ( منتهی الارب ). ج ِ قُبلَة. ( ناظم الاطباء ).

قبل. [ ق ُ ب َ ] ( اِخ ) جائی است. ( منتهی الارب ).

قبل. [ ق َ ب َ ] ( ع مص ) کج شدن چشم و بر بینی آمدن سیاهه چشم. ( منتهی الارب )( آنندراج ). پیش آمدگی سیاهه چشم بر بینی. ( منتهی الارب ). یا قبل مانند حول است که کجی چشم باشد یا آن بهتر از حول است یا برآمدگی سیاهه چشم یکی بر دیگری وبودن سیاهه چشم بر بن بینی یا بر گوشه چشم یا بر ابرو یا برآمدن نگاه چشمی بر نگاه چشمی دیگر. || ( اِمص ) خوبی و سبکی دست مام ناف در برآوردن بچه. || درآمدگی پیش هر دو پای. || برآمدگی پاشنه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( مص ) بر سر شتر ریخته شدن آب وقت آب خوردن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || بر روی خمیدن شاخ گوسپند. ( منتهی الارب ). || بی اندیشه و استحضار سخن گفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گویند،تکلم فلان قبلاً فاجاد. ( منتهی الارب ). رجزته قبلاً اذاانشدته رجزا لم تک اعددته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || پیشتر از مردمان ماه نو را دیدن. گویند: رأینا الهلال قبلاً؛ اذا لم یکن رأی قبل ذلک. || یا نخستین دیدن هر چیزی را. ( منتهی الارب ).

قبل. [ ق َ ب َ ] ( ع اِ ) بلندی زمین که پیش نماید. گویند: رأیت بذلک القبل شخصاً. || فراهم آمدن گاه ریگ توده ها. || میانه راه روشن. || نوعی از مهره که زنان بدان مردان را بند نمایند و بر گردن اسب بندند بجهت چشم زخم و افسون. || مهره ای است از دندان پیل ، درخشان که بر گردن زنان و اسبان آویزند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ( ق ) آشکارا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گویند: رأیته قبلاً؛ ای عیاناً و مقابلةً. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

پیش، نقیض بعد، جانب، طرف، نزد ، ونیزبه معنی طاقت وقدرت، روبرو، پیش، جلو، اندام پیش، نقیض دبر
روبرو روباروی جلو مقابل دبر .
اندام پیش خلاف دبر یا مقدم و پیشگاه نشانه .

فرهنگ معین

(قِ بَ ) [ ع . ] (حراض . ) نزد، پیش .
(قَ ) [ ع . ] (ق . ) پیش ، مق بعد.
(قُ بُ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - روبرو، پیش . ۲ - جلو چیزی .

فرهنگ عمید

۱. روبه رو، پیش، جلو.
۲. اندام پیش، آلت تناسلی.
پیش.
۱. جانب، طرف.
۲. نزد.
۳. طاقت و قدرت.
۴. جهت، سبب.

واژه نامه بختیاریکا

( قِبَل ) پِدو

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی قَبْلِ: پیش - قبل
معنی قِبَلَ: به سوی - طاقت (درعبارت"فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لَّا قِبَلَ لَهُم بِهَا "لشکریانی که تاب رویارویی با آنان را ندارید)
معنی قُبُلٍ: جلو - روبرو- از پیش رو
معنی أَثَاماً: سزا-مجازات - کیفر سخت
معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د...
معنی أَثَرِ: اثر-جای پا
معنی أَثَرْنَ: زیر ورو کردند-برپا نمودند
معنی أَثَرِی: در پی من
معنی أَثْقَالاًَ: بارهای سنگین
معنی أَثْقَالَکُمْ: بارهای سنگینتان
ریشه کلمه:
قبل (۲۹۴ بار)

مترادف ها

forepart (اسم)
جلو، قبل، مقدمه، قسمت جلو

former (صفت)
پیشین، قبل، قبلی، پیشی، سابق، جلوی، سابقی، دارای انتای مربع، در جلو

afore (قید)
جلو، قبل

before (قید)
جلو، قبل، سابق، پیشتر، در حضور، سابقا، پیش ازانکه

ago (قید)
قبل، پیش، گذشته

syne (قید)
قبل، تا کنون، تاحال

فارسی به عربی

اول , قبل ذلک

پیشنهاد کاربران

أَعُوذُ بِجَلالِ وَجْهِکَ الْکَرِیمِ أَنْ یَنْقَضِیَ عَنِّی شَهْرُ رَمَضَانَ أَوْ یَطْلُعَ الْفَجْرُ مِنْ لَیْلَتِی هَذِهِ وَ لَکَ قِبَلِی ذَنْبٌ أَوْ تَبِعَهٌ تُعَذِّبُنِی عَلَیْهِ. ( دعای مربوط به شب های دهه آخر ماه رمضان )
...
[مشاهده متن کامل]

پناه می ‏آورم به عظمت وجه کریمت، از اینکه ماه رمضان‏ از من سپری شود، یا سپیده این شبم طلوع کند، و از جانب من گناهی یا نتیجه کاری در نزد تو مانده باشد، که مرا بر آن عذاب نمایی.
واژه " قِبَل" به معنی ؛جانب و نزد و پیش؛ می باشد.
وقتی واژه قِبَل به یاء متکلم اضافه شود به معنی " جانب من و پیش من" می باشد.

معنی قبل در جمله
( همه اهالی دهکده از قبل کارخانه ای که در آن بود گذران می کردند. )
اینجا معنی بواسطه درآمد
کارخانه وسیله امرار معاش اهالی روستاست۰
استادان معنی دقیقی از این کلمه در این جمله ارائه کنند.
واژه قبل
معادل ابجد 132
تعداد حروف 3
تلفظ qebal
نقش دستوری قید
ترکیب ( اسم ) [عربی] [قدیمی]
مختصات ( قُ بُ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی qabl
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
قبل به معنی پیش ، قبل از غروب یعنی پیش از غروب وزمانی معنای متفاوت آن از قبل قابل فهم معانیست که دارای اعراب باشد چون در زبان عربی حرکت است که معنی را تغییر می دهد بدون حرکت نمی شود معنی حقیقی را از یک کلمه فهمید
معنی أَقْبِلْ: پیش بیا، جلو بیا.
معنی أَقْبَلَ: پیش آمد، جلو آمد.
ریشه ی کلمات بالا:قبل.
قَبل: پیش، جلو.
برای یادسپاری بهتر، بیایید از کلمات و عبارات آشنا و بازی با کلمات بهره ببریم. خب در مورد کلمه ی "قَبل"، قبل از هرچیز باید گفت قبل از هرچیز یعنی پیش از هرچیز.
در فقه و حقوق به معنای دستگاه جنسی زن ( واژن ) میباشد
قَبَّلَ : بوسید !
توجه داشته باشید که فرق یک ( تشدید ) در کلمه ( قَبَلَ ) و ( قَبَّلَ ) معنی انها را به ترتیب از ( قبل از ) و ( بوسید ) تغییر میدهد.
مضارع آن هم ( بوسیدن ) به زبان عربی میشود ( یُقَبَّلُ ) میشود !
کلمه ی ( ( قَبلَ ) ) به معنای قبول کرد هم معنی میدهد. . .
متضاد قبل میشود پس. شما نوشتید پیش.
قبول کرد
پذیرفت
قُبُل : جلو
قَبل
واژه های برساخته از ریشهء قَبل و برابرنهاد های پارسی :
قَبل = پیش پَذیرُفتَن
قابِل = پیش پَذیرَنده
قَبیل = پیش پَذیره ها، پیش پَذیراک
قَبیله = پیش پَذیره ها ، پیش پَذیرِشگاه
قِبله = پیش سوی ، پیش پَذیرُفت سوی
...
[مشاهده متن کامل]

مَقبول = پیش پَذیرُفته
تَقَبُل = پیش پَذیرُفتَن ، پیش پَذیریدَن
تَقبیل = پیش پَذیراندَن
اِستِقبال = ( پیش واز ، پیش باز ) ، پیش پَذیرایی
مُتِقَبِل = پیش پَذیرُفتَار
اِقبال = پیش پَذیرِمان ، پیش پَذیرَند
مُقبِل = پیش پذیرِشگَر
قِبال = پیش پَذیرُفت
قَباله = پیش پَذیرِش نامه
قَبول =پیش پَذیرُفته /پَذیریده
مُستَقبِل = پیش پَذیرُفته شُده

جلو ، پیش، در اصلاح حقوقی، فقهی منظور آلت جنسی انسان مونث که رابطه جنسی از اآن طریق برقرار میشود. متضاد :دُبُر
قبول کرد، بوسید
آلت تناسلی زن
قبول کرد
پیش
این واژه آریایی است نه سامی
قَبِلَ به معنی قبول کردن میباشد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس