قدیم

/qadim/

مترادف قدیم: ازلی، باستانی، پیشین، دیرینه، سرمدی، کهن، کهنه، گذشته

متضاد قدیم: جدید

برابر پارسی: پیشین، کهن، باستان، دیرین

معنی انگلیسی:
ancient, old, ancient times, days of old

فرهنگ اسم ها

اسم: قدیم (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: qadim) (فارسی: قديم) (انگلیسی: ghadim)
معنی: دیرینه، کهن، قدیمی، زمان گذشته، ( در حالت قیدی ) در زمان گذشته، سابقاً، ( در قدیم ) سابق، پیشین، از نام ها و صفات خداوند
برچسب ها: اسم، اسم با ق، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی

لغت نامه دهخدا

قدیم. [ ق َ ] ( ع ص ) دیرینه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج ، قدماء و قُدامی ̍ و قدائِم. || کهنه. || پیشین و سابق. || باس وباش. || پیر و سال دیده. ( ناظم الاطباء ).
- قدیم الایام ؛ روزگار دیرینه. ( ناظم الاطباء ).

قدیم. [ ق َ ] ( اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی. غنی مطلق قائم بنفسه که باری تعالی باشد. ( ناظم الاطباء ).

قدیم. [ ق ِدْ دی ] ( ع اِ ) پادشاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || سردار. || سرآمد مردم در شرف. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

پیشین، دیرین، دیرینه، قدمائ جمع
(صفت ) ۱ - دیرینه جمع : قدما (ئ ) . ۲ - پیشین سابق ۳ - نامی از نامهای خدای تعالی ۴ - کهنه کهن ۵ - موجودی است که مسبوق بزمان نباشد ۶ - ابن رشد گوید که مسلمانان از قدیم امری را خواهند که او را علت نباشد . یا قدیم ذاتی . موجودی است که وجود او از غیرش نباشد و آن ذات حق است مقابل حدوث ذاتی . یا قدیم زمانی . موجودی است که وجود او مسبوق بعدم نباشد مانند افلاک و عقول مقابل محدث حادث بالزمان . یا قدیم و ندیم . قدیم قدیمی : حتی دست خواهرهای قدیم و ندیم که چند سال آزگار با آنان دوستی و آمد و رفت داشته اند وقتی که امروز از دور سایهام را در آن کوچه می بینند خود را در پشت لنگه های در پنهان می کنند ... یا از قدیم و ندیم . از دیر باز : از قدیم و ندیم گفتهاند .
پادشاه یا سردار

فرهنگ معین

(قَ ) [ ع . ] (ص . ) دیرینه ، پیشین . ج . قدماء.

فرهنگ عمید

۱. پیشین، دیرین.
۲. دیرینه، قدیمی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی قَدِیمٌ: قدیم - دیرین - کهنه
معنی دِینَارٍ: پولی از جنس طلا بوده که در قدیم میان مردم رواج داشته
معنی دَرَاهِمَ: درهمها (درهم:پول خردی از جنس نقره بوده که در قدیم میان مردم رواج داشته)
معنی ذِرَاعاً: دست آدمی از نوک انگشتان تا آرنج است که در قدیم آن را مقیاس طول میگرفتند
معنی ذِرَاعَیْهِ: دو دستش (ذراع:دست آدمی از نوک انگشتان تا آرنج است که در قدیم آن را مقیاس طول میگرفتند.هر ذرع پنجاه تا هفتاد سانتیمتر است )
معنی قَوْسَیْنِ: دو کمان - دو ذراع (ذراع:دست آدمی از نوک انگشتان تا آرنج است که در قدیم آن را مقیاس طول میگرفتند.هر ذرع پنجاه تا هفتاد سانتیمتر است )
معنی یُؤْثَرُ: انتخاب می شود - گزینش می شود ("سِحْرٌ یُؤْثَرُ": سحری که از قدیم روایت شده و هم اکنون نیز دانایان آن به نادانان تعلیم میدهند)
معنی سِّجِلِّ: طومار ("سجل" سنگی است که در قدیم بر آن مینوشتند ، ولی بعداًبه هر چیزی که بشود روی آن نوشت سجل گفته شده لذا در عبارت "کطی السجل للکتب" یعنی مثل پیچیدن چیزی که در آن چیزی نوشته شده باشد تا محفوظ بماند )
معنی یَثْرِبَ: نام قدیم شهر مدینه (کلمه یثرب نام قدیمی مدینه طیبه است ، قبل از ظهور اسلام این شهر را یثرب میخواندند ، بعد از آنکه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به این شهر هجرت کردند نامش را مدینة الرسول نهادند ، و سپس کلمه رسول را از آن حذف کرده و به مدینه مشهور ...
معنی مَدْیَنَ: نام شهری در قدیم بوده که در مسیر عربستان به شام قرار داشته وحضرت شعیب علی نبینا و علیه السلام در آنجا میزیسته است (مدین شهری بوده در کنار دریای قلزم روبروی تبوک که از تبوک تا آنجا شش منزل مسافت بوده ، و از تبوک بزرگتر ، چاهی هم که گوسفندان شعیب از ...
معنی بَعْلِهَا: شوهرش(کلمه بعل به معنای شوهر و یا به عبارتی دیگر همسر زن است و معنای اصلی این کلمه کسی است که قائم به امری بوده و در آن امر بی نیاز از غیر باشد ، مثلا به درخت خرمایی که بی نیاز از آبیاری با آب نهر و چشمه است و به آب باران اکتفاء میکند بعل میگویند و ن...
معنی بَعْلِی: شوهرم(کلمه بعل به معنای شوهر و یا به عبارتی دیگر همسر زن است و معنای اصلی این کلمه کسی است که قائم به امری بوده و در آن امر بی نیاز از غیر باشد ، مثلا به درخت خرمایی که بی نیاز از آبیاری با آب نهر و چشمه است و به آب باران اکتفاء میکند بعل میگویند و ن...
معنی مَجُوسَ: زرتشتی (بنا به روایات آیینی آسمانی بوده که دچار تحریف گشته است و منظور از مجوس قوم معروفی هستند که به زرتشت گرویده ، کتاب مقدسشان اوستا نام دارد . چیزی که هست تاریخ حیات زرتشت و زمان ظهور او بسیار مبهم است ، به طوری که میتوان گفت به کلی منقطع است . ا...
ریشه کلمه:
قدم (۴۸ بار)

دانشنامه آزاد فارسی

(در لغت به معنی دیرینه) در اصطلاح علوم عقلی، موجود ازلی که بنا به ادلۀ اثبات واجب الوجود و توحید آن، خداوند است. فلاسفۀ اسلامی برخلاف متکلمان با تحلیل بحث زمان، خداوند را قدیم ذاتی می دانند نه زمانی، و از این رو قائل به وجود قدمای زمانی اند. غزالی با استناد به همین مطلب، بحث الحاد فلاسفه را برای نخستین بار پیش کشید.

مترادف ها

aboriginal (صفت)
بومی، قدیم، اصلی

primitive (صفت)
پیشین، قدیم، اصلی، بدوی، اولیه

فارسی به عربی

ساکن اصلی

پیشنهاد کاربران

واژه قدیم
معادل ابجد 154
تعداد حروف 4
تلفظ qadim
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عربی، جمع: قُدَماء]
مختصات ( قَ ) [ ع . ] ( ص . )
آواشناسی qadim
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
کهن= قدیم= جاران، دیرین، پیشین، باستان، اَوسا
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
نویسنده :
#مسعودلشکر نجم آبادی امیرمسعودمسعودی
...
[مشاهده متن کامل]

#آسانیک گری
#چیلو
#chilloo
#asaniqism
#امیرمسعودمسعودی
# آسانیکا
#asaniq
# Taksoo
#مهدی - اباسلط
#فرشید - سرباز - وتن - رشید
#ضیا - همایون
راهنمای بهره برداری و اسفایده.
ساختار نوشته شدن برابری واژه ها :
اسل= ساختگی= اسل های دیگر

کردی کلهری: جاران ، اَوسا
سرمدی
مخالف : جدید
به معنای کهن گذشته

گذشته
کهن

بپرس