قرار گرفته


معنی انگلیسی:
situated

جدول کلمات

واقع

مترادف ها

set (فعل)
مرتب کردن، چیدن، سفت شدن، اغاز کردن، نشاندن، کار گذاشتن، نصب کردن، قرار دادن، مستقر شدن، غروب کردن، گذاردن، نهادن، قرار گرفته، جاانداختن

پیشنهاد کاربران

بپرس