قسم

/qasam/

مترادف قسم: بهره، نصیب، جنس، جور، دسته، رقم، صنف، طور، گونه، نوع | حلف، سوگند، یمین

برابر پارسی: سوگند، جور، مانند، گونه

معنی انگلیسی:
character, description, genre, genus, ilk, kidney, kind, lot, manners, nature, order, sort, species, stamp, stripe, variety, oath, vow

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

قسم. [ ق َ ] ( ع اِ، اِمص ) عطا و دهش. ( منتهی الارب ). عطاء. ( اقرب الموارد ). و به این معنی جمع ندارد. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || رای. || شک و تردد. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). تردید. ( ناظم الاطباء ). || باران. || آب. || قدر و اندازه هر چیزی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || خوی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خلق. || عادت. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و در این دو معنی اخیر به کسر قاف نیز آمده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به قِسْم شود.
- حصاةالقسم ؛ سنگریزه ها است که در ظرفی گذارند و آب بر آن پاشند به قدری که بپوشند آن را، و این هنگامی است که در سفر هستند و آب کم است و بدین وسیله آن را بین خود تقسیم کنند تا هر کس به اندازه دیگری سهم خود را برد. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

قسم. [ ق َ ] ( ع مص ) پخش کردن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || افتادن چیزی در دل و گمان پیدا شدن بدان و سپس آن گمان نیرو گرفتن و به یقین رسیدن. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). قوت گرفتن جانب معلوم سپس مرجوحیت آن چندانکه حقیقت گردد. ( منتهی الارب ). || پریشان و متفرق کردن. گویند: قسم الدهر القوم. || اندازه کردن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). گویند: قسم فلان امره ؛ قدره و نظر فیه کیف یفعل او لم یدر ما یصنع فیه. ( اقرب الموارد ). || نوبت نگاه داشتن. گویند: قسم بین النساء؛ نوبت ایشان را نگاه داشت. ( منتهی الارب ). مراعات برابری بین زوجات در خوراکی و آشامیدنی و پوشیدنی و بیتوته در دوستی و وطی ، و قسم از واجبات است. ( جامع الرموز، فصل نکاح قن ) ( ذخیرة العباد آیةاﷲ فیض ).

قسم. [ ق ِ ] ( ع اِ ) چون : هر قسم ؛ هر چون. || بهره و نصیب. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). سهم. بهر. تیر. بخش. برخ. رسد :
محمد از سر انگشت خود اشارت کرد
مه تمام به دو قسم شد بحکم اﷲ.
سوزنی.
مه صیام به دو قسم کرد او و گذاشت
به قسم روز به صوم و به قسم شب به صلوة.
سوزنی.
داری از رسم و ره و سان ملوک نیکنام
حصه و حظ و نصیب و قسم و بخش و بهر و تیر.
سوزنی.
حاصل ز تو جز درد دل ریش ندارم
قسم از لب نوشین تو جز نیش ندارم.
سیدحسن غزنوی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

بخش، بهره، نصیب، جزئی ازیک چیزقسمت شده، سوگند، اقسام جمع
( اسم ) ۱ - جزوی از چیزی که بخش شده بخش : این عالم برای نفع بنی آدم منقسم گردانید بدو قسم . ۲ - بهره نصیب : قسم من بود این ترا کردم حلال تو ندانستی ترا نبود وبال . ( مثنوی ) ۳ - صنف نوع جمع : اقسام جمع الجمع : اقاسیم .
نام جایی است

فرهنگ معین

(قِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - بهره و نصیب . ۲ - جزیی از کل . ج . اقسام .
(قَ سَ ) [ ع . ] (اِ. ) سوگند. ج . اقسام .

فرهنگ عمید

سوگند.
* قسم خوردن: (مصدر لازم ) قسم یاد کردن، سوگند خوردن.
* قسم دادن: (مصدر متعدی ) کسی را سوگند دادن.
۱. بخش.
۲. جزئی از یک چیز قسمت شده.
۳. بهره، نصیب.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی قَسَمٌ: قسم - سوگند
معنی أَقْسَمْتُم: قسم می خوردید
معنی أَقْسَمُواْ: قسم می خوردند
معنی تَقَاسَمُواْ: باهم قسم یاد کنید
معنی لَّا تُقْسِمُواْ: سوگند نخورید - قسم نخورید
معنی جَهْدَ: طاقت (جهد ایمانهم : قسم خوردنهایشان به مقدار قدرت و طاقتشان بوده (تا می توانستند قسم یاد کرده و تأکید کردند))
معنی لَا أُقْسِمُ: قسم نمی خورم(حاجت به سوگند نیست ولی سوگند می خورم)
معنی مُهْطِعِینَ: چشم دوخته های شتابان (کلمه مهطع به معنای کسی است که با نگاه خود به چیزی خیره شود ، و چشم از آن برندارد ، و این قسم نظر کردن خاص دشمنان است و نیز به معنای سرعت دادن است)
معنی تَضِلُّواْ: که گم کنید-تا گم نکنید (به دلیل موقعیتش بعد از کلمه( أَن) در آیه 176نساء(یبین الله لکم ان تضلوا) واین قسم استعمال در جائی که حرف أن در کلام باشد ، شایع است)
معنی عَمْرُکَ: بقای تو ( کلمه عمارت ضد خرابی است ، و عمر اسم مدت عمارت و آبادی بدن است ، یعنی مدت زندگی و آبادی بدن بوسیله ی روح. عبارت "لَعَمْرُکَ " یعنی سوگند به بقای تو یا به جان تو قسم)
معنی یُوَفِّیَنَّهُمْ: قطعاً به طور کامل به آنان می دهد - قطعاً به طور کامل به آنان پرداخت می کند (اصلش ازکلمه وفاء به معنای تمام است. در عبارت "وَإِنَّ کُـلاًَّ لَّمَّا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ رَبُّکَ أَعْمَالَهُمْ " عبارت "إنَّ کلّاً " معادل است با "إن کلهم ": همه آنان (اختلا...
معنی مَّوْثِقاً: چیزی که مورد وثوق و اعتماد قرار گیرد - پیمان محکم(موثقا من الله امری است که هم مورد اعتماد باشد و هم مرتبط و وابسته به خدایتعالی ، و آوردن وثیقه الهی و یا دادن آن ، به این است که انسان را بر امری الهی و مورد اطمینان از قبیل عهد و قسم مسلط کند به نحوی...
ریشه کلمه:
قسم (۳۳ بار)

[ویکی فقه] قسم (ابهام زدایی). • قَسم به فتح قاف و سکون سین به معنی مطلق تقسیم است. • قِسم به کسر قاف به معنی حظ و نصیب است. • قَسَم به فتح قاف و سین به معنی یمین و سوگند است.
...

[ویکی فقه] قسم (انشاء). قسم (انشاء) به جمله تاکیدکننده خبر اطلاق می شود.
برای «قسم» تعاریف گوناگونی ارائه داده اند که برخی از آن ها عبارتند از:۱. جمله ای است که به واسطه آن، خبری تاکید می شود.۲. طبرسی : قسم، بخشی از کلام است که با آن، خبر تاکید می شود؛ به نحوی که آن را به صورت حق و درست جلوه داده، از خلاف واقع مبرا سازد.۳. علامه طباطبایی رحمة الله علیه : قسم، مقید کردن خبر یا انشا با چیزی است که شرافت و کرامت دارد، و نیز قسم بالاترین مراتب تاکید را می رساند.۴. سیوطی : قسم، درست و واقع قرار دادن خبر، و تاکید بر آن است.۵. قسم در اصطلاح فقهی به معنای سوگند خوردن به خدا برای واجب کردن عملی است که بر عهده قسم خورنده قرار گرفته است.
دیدگاه ها درباره لفظ قسم
برخی معتقدند لفظ «قسم» لفظ خبری است، ولی معنای آن انشایی است. در حقیقت ، با قسم، سوگند یادکننده به انجام یا ترک کاری ملتزم می شود؛ پس قسم خبر از گذشته یا آینده نیست؛ گرچه لفظ آن ماضی یا مستقبل است.قسم و جواب آن، دو جمله اند به منزله شرط و جواب آن.برخی دیگر بر انشا بودن قسم نقل اجماع کرده اند.

[ویکی فقه] قسم (قرآن). قسم (قرآن) به یکی از اوصاف قرآن اطلاق می شود.
برخی از مفسران معتقدند «قسم» از اسامی و صفات قرآن است.
قسم در قرآن
در آیات ۷۵ و ۷۶ سوره واقعه آمده است: (فلا اقسم بمواقع النجوم وانه لقسم لو تعلمون عظیم) که اگر منظور از «مواقع النجوم» نزول قرآن باشد - چنان که از ابن عباس نقل شده است - و ضمیر «انه» به قسم برگردد - که در «لا اقسم» نهفته است - معنا چنین می شود: «سوگند به نزول قرآن! این سوگندی است بزرگ؛ اگر بدانید». در نتیجه «قسم» می تواند از صفات قرآن باشد. در تفسیر مجمع البیان طبرسی و التفسیرالکبیر فخر رازی و الکشاف زمخشری به این نظریه اشاره شده است.

[ویکی فقه] قسم (نصیب). قِسم به کسر قاف به معنی حظ و نصیب است.
در اصطلاح فقهاء قسم به معنی تقسیم شب ها بین زوجات به وسیله زوج است.
بدین معنی که یک زن دائمی هر چهار شب یک شب حق هم خوابگی با شوهر خود را دارد که از آن به حق قسم تعبیر می شود.
و اگر مردی چهار زن به عقد دائم دارد باید برای هر یک یک شب از چهار شب منظور گردد.

دانشنامه آزاد فارسی

قسم (ادبیات). قَسَم (ادبیات)
(یا: سوگند) در اصطلاح بدیع، سوگندخوردن در کلام است، به طوری که گوینده قصدی از آن سوگند داشته باشد، مثلاً چیزی را ستایش کند یا مایۀ فخر او شود یا نکوهش دیگری باشد: قسم بر آن دلِ آهن خورم که از سختی/هزار طرح نهاده ست سنگ خارا را (رودکی)

قسم (حقوق). قَسَم (حقوق)
(یا: سوگند) گواه قراردادن خداوند بر صحت گفتار یادکنندۀ سوگند. قسم یکی از ادلۀ اثبات دعواست که منشأ مذهبی دارد. قانون مدنی سوگند را از حقوق امامیه اقتباس کرده است و مواد ۱۳۲۵ تا ۱۳۳۵ آن به قسم اختصاص دارد. به موجب مادۀ ۱۳۲۵ «در دعاوی که به شهادت شهود قابل اثبات است، مدعی می تواند حکم به دعوی خود را که مورد انکار مدعیٌ علیه است منوط به قسم او کند.» قسم به دو نوع است: ۱. یمین العقد، که سوگندی است برای عدم ارتکاب امری در زمان آینده، مانند سوگند هیئت منصفه در دادگاه و یا سوگند نمایندگان مجلس شورای اسلامی؛ ۲. قسم قضایی، که گواه قراردادن خداوند است در دادگاه، بر وجود یا عدم امری که سوگندخورنده ادعای آن را دارد. مبحث هفتمِ قانون آیین دادرسی مدنی دربارۀ شرایط و چگونگی ادای سوگند در محاکم قضایی است. سوگند باید با لفظ جلاله (والله ـ بالله ـ تالله) یا با نام خداوند متعال به دیگر زبان ها ادا شود و فرقی بین مسلمان و غیرمسلمان در ادای سوگند به نام خداوند متعال نخواهد بود. قسم یادکردن قابل توکیل به غیر نیست و وکیل نمی تواند به جای موکّل قسم یاد کند. به موجب مادۀ ۶۴۹ قانون مجازات اسلامی، هرکس در دعوی حقوقی یا جزایی که قسم متوجه او شده باشد، سوگند دروغ یاد کند به شش ماه تا دو سال حبس محکوم خواهد شد. بدین ترتیب، کسی که در دادگاه از سوگندِ دروغ متضرر شده است حق دارد که با طرح شکایت، کذب بودن سوگند را اثبات کند و درخواست تعقیب و مجازات کسی که سوگند دروغ یاد کرده را بنماید.

جدول کلمات

گونه

مترادف ها

persuasion (اسم)
تشویق، تحریک، قسم، اطمینان، نوع، ترغیب، اجبار، عقیده دینی، متقاعد سازی، نظریه یا عقیده از روی اطمینان

sort (اسم)
جور، قسم، طبقه، نوع، رقم، گونه، طرز

manner (اسم)
راه، رفتار، طرز عمل، عنوان، قسم، سیاق، فن، نوع، سبک، چگونگی، تربیت، ادب، روش، رسوم، طرز، طریقه، طریق، سان، طور، مسلک، سلیقه

adjuration (اسم)
قسم، لابه، تحلیف، التماس

kind (اسم)
جور، قسم، گروه، دسته، طبقه، نوع، جنس، گونه، طرز، کیفیت، در مقابل پولی

type (اسم)
قسم، نوع، رقم، گونه، الگو، باسمه، کلیشه، حروف چاپ، حروف چاپی

species (اسم)
قسم، نوع، گونه، انواع

genre (اسم)
جور، قسم، دسته، نوع، جنس، طرز

gender (اسم)
قسم، نوع، جنس، تذکیر و تانیی

genus (اسم)
جور، قسم، دسته، طبقه، نوع، جنس، سرده

speckle (اسم)
نقطه، قسم، خال، نوع، رنگ، لکه کوچک

فارسی به عربی

اسلوب , اقناع , جنس , رقطة , نوع

پیشنهاد کاربران

میتوانیم قرآن دو قسمتی کنیم:
قسمت اول برای اثبات قرآن از طرف الله الصمد با ذکر اعجازات.
قسمت دوم بعد اذعان به قسمت اول دعوت به التزام به تبعیت از پیغمبر محمد ( صلی الله علیه وآله ) .
هَلْ فی‏ ذلِکَ قَسَمٌ لِذی حِجْرٍ
...
[مشاهده متن کامل]

فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً
وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی‏ وَ الْیَتامی‏ وَ الْمَساکینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً
وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ

یاالله
قِسم: قسمت
قَسَم: سوگند
عظیم ترین قَسَم در قرآن هدایت ( بالاتر از آن نداریم ) :
فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً
این تنهاترین وکاملترین معیار برای سنجش إیمان به الله ورسوله ( ص ) .
واژه قسم
معادل ابجد 200
تعداد حروف 3
تلفظ qasam
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمع: اقسام]
مختصات ( قَ سَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی qasam
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
اقسام ریشه اش قِس�م هست؟؟؟؟ خواهشا تلفظا رو بزارید این طور که مشخصه ۳ تا حالت داره یکیش از اقسامه یکیش قِسَم هس یکیشم قَسَم هست؟
قسم یعنی قول. . . قول دادن
قسم از ادله اثبات دعوی است، قسم به غیرلفظ جلاله اثرشرعی وحقوقی ندارد، باید با لفظ والله، بالله وتالله اد اشود، در دعوی منکربایدقسم یادکند، قاعده مشهوری است که می گوید:البینه للمدعی والیمین علی من انکر، مدعی بایدشاهدداشته باشدومنکرقسم یادکند.
قَسَمیدن = قسم خوردن
قسماندن = کسی را قسم دادن.
( اصطلاح ) به سر شما قسم. . . . .
قِسَم = جیره
قِسَم = سهم - نصیب
قسم:[اصطلاح حقوق] گواه گرفتن یکی از مقدسات بر صدق اظهار خود.
سوگند
بهره ، نوع ، چیز
ضمانت قراردادن یک وجود یا یک چیز مقدس یا یک ارزش اخلاقی شناخته شده، برای اطمینان دادن به کسی برای انجام دادن یا ندادن کاری یا گفتن یا نگفتن چیزی یا تأکید بر درستی یا نادرستی موضوعی یا چیزی.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس