قضا کردن

لغت نامه دهخدا

قضا کردن. [ ق َ ک َ دَ ] ( مص مرکب )به جا آوردن عبادت را در غیر بر موقع آن. در برابر ادا کردن : گفت نماز را نیز قضا کن که چیزی نبوده که به کار آید. ( گلستان ). رجوع به قضا شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - انجام دادن امری فوت شده : این جان پاره پاره را خوش پاره پاره مست کن تا آنچه دو شش فوت شد آنرا کند این دم قضا . ۲ - بجا آوردن عبادتی ( مانند نماز روزه ) که وقت آن گذشته باشد : پس چون باب رسد نماز قضا کند .

پیشنهاد کاربران

بپرس