قطاب
/qottAb/
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
قطاب. [ ق ُ / ق ُطْ طا ] ( اِ ) قسمی از نان روغنی به شکل سنبوسه. ( ناظم الاطباء ). غیاث اللغات از آئین اکبری نقل کند که قطاب به ضم اول نوعی از سنبوسه است.
قطاب. [ ق ِ ] ( اِخ ) نام موضعی است ، و در اشعار راعی از آن یاد شده است. ( معجم البلدان ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) نوعی شیرینی است . برای تهیه خمیر جهت قطاب ۳ کیلو آرد سفید خوب را الک می کنند و ۳٠٠ گرم نشاسته را هم الک کنند و با ۶ زرده تخم مرغ با یک پیاله گلاب یا بید مشک و ۱۵ گرم مغز هل کوبیده مخلوط نمایند . سپس ۷۵٠ گرم روغن را گرم کرده روی آرد ریخته خمیر کنند و کمی هم مایه خمیر ریخته در آن زنند ( خمیر باید سفت باشد ) پس از نیم ساعت از آن بقدر یک گردو یا بزرگتر چونه گیرند و با نورد چوبی پهن کنند و با گیلاس شیشه یی آن را دایره وار برند . آنگاه مغز فندق و پسته و بادام و قند کوبیده و مغز هل و دارچین و غیره را بر حسب سلیقه در لای آن گذارند و روی هم برگردانند تا شکل قطاب نیم دایره قطوری ترتیب دهند و دهانه آن را با زرده تخم مرغ آغشته و بسته ماهی تابه را داغ کرده و آنها را در روغن سرخ کنند تا مثل گوش فیل قدری باد کرده و مجوف بشود بعد بیرون آن را قند ساییده فراوان پاشند .
نام موضعی است و در اشعار راعی از آن یاد شده است .
فرهنگ معین
(قِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - آمیختگی . ۲ - گریبان .
فرهنگ عمید
مترادف ها
تعویض، برگشت، انتقال، محصول، برگشتگی، بازده، تغییر و تبدیل، عملکرد، حجم معاملات، قطاب، عایدی فعالیت، واژگون شدگی
پیشنهاد کاربران
یعنی چیزی دارای انرزی قطبی که باعث قطع جریان شده . .
قطاب یا قوتاب ( بر وزن پرتاب. موتاب. زهتاب. آفتاب. شتاب. ) ؟؟هر کلمه ایی عربی نیست. ولی با حروف مخصوص عربی ( ح. ع. ث. ص. ض. ذ. ط. ظ ) نوشته شده است. یعنی آن کلمه تورکی است. مثل قطار ( قاتار ) . قاطر (
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
قاتیر ) . طالقان ( تالقان ) . طارم ( تاریم ) . طبس. طبرستان. طوس. طناب. طناز. طنز. علویق ( ال ویق ) . اصلان ( اسلان. شیرجنگل ) غضنفر ( غزن فر ) عنکبوت ( انکه بوت ) عقاب ( اوقاپ )
در پهلوی " سنبوسک " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .