قطران

/qatrAn/

معنی انگلیسی:
tar

لغت نامه دهخدا

قطران. [ ق َ ] ( ع مص ) چکیدن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). چکیدن آب. ( آنندراج ). رجوع به قَطْر و قُطور شود. || چکانیدن. ( آنندراج ).

قطران. [ ق َ ] ( ع اِ ) شیره درخت ابهل و شیره ارز و مانند آن. ( منتهی الارب ). قَطْران و قِطْران و قَطِران ، روغنی سیال است که از درخت ابهل و ارز و جز آن گیرند.( اقرب الموارد ). طلائی که بر اشتر گَرگین مالند. ( ترجمان علامه ترتیب عادل ). دو نوع از قطران یافت میشود:1- قطران ذغال سنگ یا قطران معدنی که از تقطیر ذغال سنگ به دست می آید. 2- قطران گیاهی و یا قطران چوب که از تقطیر خشک چوب گیاهی از تیره درخت کاج و صنوبر استخراج میکنند. در جزو ترکیب تمام قطرانها اجسامی که در جزو عناصر ضدعفونی معطر یافت شده کم وبیش یافت میگردد و مهمترین آنها به قرار زیر است : قنل ، کره زل ، کره اوزت نفتالین ، اکزیلل ، اسید استیک ، تولوئل ، دی اکسی بنزن و غیره. قطران گیاهی یا قطران کاج یا قطران نروژ را از تنه چندین نوع کاج استخراج میکنند، مایعی است غلیظ به رنگ قهوه ای غلیظ تیره با بوئی مشخص و نامطبوع با فعل وانفعالی اسیدی تقریباً غیرمحلول در آب و در الکل و اتر و کلرفرم و اسید استیک و اجسام چربی به خوبی حل میشود. قطران ذغال سنگ یا قطران معدنی مایعی است سیاه غلیظ قلیائی وشفاف با بوئی مشخص و نامطبوع تقریباً غیرمحلول در آب کمی محلول در الکل و در نفت و بنزین حل میگردد. درترکیب آنها کاربورها و فنل ها و بازهای مختلف و سایرترکیبات قطران گیاهی یافت میشود. خاصیت ضدعفونی و خاصیت سمی آن از قطران گیاهی قوی تر میباشد. قطران ذغال سنگ را نباید در داخل به کار برد، در خارج میتوان برای درمان زخم هائی که دیر التیام می پذیرد و در امراض انگلی و در بعضی اختلالات جلدی و اکزما به کار برد. اگر قطران را مکرر بر روی پوست بدن موش بمالند یک نوع سرطان مصنوعی ظاهر می شود. در انسان نیز بر اثر مالیدن مکرر قطران در روی پوست بعضی انواع نئوپلاسم تولیدمیگردد. اخیراً بعضی کاربورهای مولد سرطان را از قطران استخراج کرده اند و مصنوعاً نیز توانسته اند این کاربورهای مولد سرطان را در آزمایشگاه تهیه نمایند. رجوع به درمان شناسی عطایی ج 1 ص 247 و 248 و 249 شود.

قطران. [ ق ِ ] ( ع اِ ) رجوع به قَطران شود.

قطران. [ ق َ طِ ] ( ع اِ ) رجوع به قَطران شود.

قطران. [ ق َ ] ( اِخ ) ( بنوقط... ) از بطون هواره و از قبایل بربرند. ( صبح الاعشی ج 1 ص 363 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

شرف الزمان ابومنصور تبریزی از شاعران قرن پنجم ه.. وی در جوانی ناصر خسرو را ملاقات کرده و اشکالاتی را که در مواردی از لغت دری داشت ازو پرسیده . از آثار او دیوان اشعار وی است که بطبع رسیده دیگر کتابی است در لغت فارسی که حاج خلیفه آنرا بنام [ تفاسیر فی لغه الفرس ] یاد کرده است . از پادشاهان معاصر و ممدوح وی ابو- الحسن علی لشکری حاکم گنجه است که قطران در اوایل حال در گنجه بخدمت او رسیده ابومنصور و هسودان بن محمد که فرمانروای تبریز بود و قطران پس از بازگشت از گنجه نزد او رفت و در خدمت وی و پسرش ابونصر محمدبن و هسودان معروف به مملان در آمد فضلون بن ابی السورا حکمران گنجه ابو- دلف پادشاه نخجوان . قطران شاعری تواناست و بصنایع تمایل دارد . وی نخستین شاعر مشهور است که در آذربایجان بسرودن شعر دری آغاز کرده است .
ماده دهنی شکل وسیاهرنگ که ازبرخی درختان می چکد، درفارسی کتران و کتیران هم گویند
۱ - ( مصدر ) چکیدن آب ۲ - ( مصدر ) چکانیدن ۳ - ( اسم ) شیره درخت ابهل و شیره ارز و مانند آن ۴ - مایع روغنی شکل و چسبنده که غالبا از جوشاندن خشک چوب درخت صنوبر و گاهی دیگر چوبهای صمغ دهنده به دست می آورند . رنگ قطران غالبا تیره و سیاه رنگ است ولی بسته به چوبی که از آن استخراج می شود رنگش فرق می کند و گاهی روشن تر بدست می آید ( برنگهای قهوه یی و خرمایی ) استحصال قطران همیشه با دیگر گازهای متصاعد و گاز آمونیاک همراه است . بوی قطران شبیه بوی سوختگی است وزن مخصوص قطران بیشتر از آب است و در آب نیز حل نمی گردد و با شعله دود دار می شودباقی مانده اش را پس از سوختن در آب و الکل قابل حل است . بهترین قطران قطرانی است که از زغال سنگ حاصل می شود . قطرانی که از چوبها و انساج گیاهی به دست می آید به نام قطران گیاهی موسوم است و قطرانی که از زغال سنگ می گیرند به نام قطران زغال سنگ می نامند . در دام - پزشکی قطران چوب یا قطران زغال سنگ مصرف فراوان دارد و به عنوان ماده ضد امراض عفونی و نیز به عنوان خلط آور مصر ف می شود و در استعمال خارجی به عنوان ماده ضد انگلی به صورت مالیدنی برای انگلهای پوست مصرف دارد . یا جوهر قطران . کرئوزوت .

فرهنگ معین

(قَ ) [ ع . ] (اِ. )مایعی چسبنده که از تقطیر زغال سنگ به دست می آید و بوی بدی دارد.

فرهنگ عمید

مادۀ روغنی شکل و سیاه رنگ که از برخی درختان مانند صنوبر، عرعر، و امثال آن می چکد.
* قطران زغال سنگ: مادۀ سیاهی که از تقطیر زغال سنگ به دست می آید و در معالجۀ داءالصدف و اگزما به کار می رود.

فرهنگستان زبان و ادب

{tar} [حمل ونقل درون شهری-جاده ای] مایع غلیظ سیاه یا قهوه ای تیره که از تقطیر تخریبی چوب یا زغال سنگ حاصل می شود

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی قَطِرَانٍ: چیزی سیاه رنگ و بدبو است که به شتران میمالند
ریشه کلمه:
قطر (۵ بار)

«قَطِران» از مادّه «قُطْر» که گاهی در لغت به «فتح قاف و سکون طاء» و یا به «کسر قاف و سکون طاء» خوانده شده به معنای ماده ای است که از درختی به نام «اَبْهَل» می گیرند آن را می جوشانند تا سفت شود و به هنگام بیماری «جَرَب» به بدن شتر می مالند و معتقد بودند با سوزشی که دارد مادّه بیماری «جَرَب» را از بین می برد.
به هر حال جسمی است چسبنده، بدبو و قابل اشتعال، «فرید وجدی» در «دائرة المعارف» در مادّه «قطران» می گوید: مایعی است که هنگام تقطیر کردن زغال سنگ برای به دست آوردن گاز مخصوصی، از آن به دست می آید و قطران نباتی از بعضی از درختان به دست می آید.
. طبرسی فرموده:در آن سه وجه است. 1- به فتح قاف و کسرطاء. 2- به فتح قاف و سکون طاء. 3- به کسر قاف و سکون طاء. در اقرب نیز چنین آمده است. بعضی آن را «قِطْرٍ آنٍ» خوانده‏اند یعنی مس مذابیکه حرارتش به نهایت رسیده است. در مجمع فرموده:قطران چیزی است سیاه، بدبو، چسبنده که آن را بر شتر می‏مالند یعنی پیراهن گناهکاران از اینگونه چیز است و روی بدنشان را پوشانده است. در کشاف گفته: آن صمغی است که از درختی به نام ابهل ترشح می‏کند آن را می‏پزند و شتر آبله دار را روغن مالی می‏کنند در حرارت آن دانه‏های آبله حتی پوست شتر می‏سوزد و گاهی به جوف آن هم می‏رسد آن سیاه رنگ و بدبو است. در مصباح و قاموس و اقرب نیز نظیر کشّاف گفته‏اند. ناگفته نماند: قطران فقط یکبار در قرآن مجید آمده و نکره است یعنی پیراهن آنها از قطران بخصوصی است در روایت ابی الجارود از حضرت باقر«علیه السلام» قطران مس مذاب شدیدالحراره معنی شده ولی سند آن درست نیست.

دانشنامه عمومی

قطران یا تار به موادی گفته می شود که معمولاً صمغ مانند، قهوه ای یا سیاه و چسبناک هستند و ترکیب های آلی حاصل از مواد مختلفی مانند زغال سنگ ( قطران زغال سنگ ) ، چوب ( قطران چوب ) ، نفت خام یا تورب هستند. برخی درختان مانند صنوبر، عرعر، و امثال آن می چکد. [ ۱]
عکس قطرانعکس قطران

قطران (شهرستان لیلک). قطران ( به لاتین: Katran ) یک منطقهٔ مسکونی در قرقیزستان است که در شهرستان لیلک واقع شده است. [ ۱] قطران ۵٬۰۹۵ نفر جمعیت دارد و ۱٬۲۲۵ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
عکس قطران (شهرستان لیلک)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

قَطْران (tar)
مایعی ویسکوز (گرانرو)، به رنگ سیاه یا قهوه ای تیره، حاصل از تقطیر تخریبی زغال سنگ، پوست، و چوب. قطران ها مخلوطی از هیدروکربن ها، اسیدها، و بازهایند. روغن کروئوزوت و پارافین از قطران چوب به دست می آیند نیز ← قطران زغال سنگ

پیشنهاد کاربران

قطران: ماده سیاه رنگی که از شیره درختان خاص به دست می آید و نیز ماده ای که از تقطیر زغال سنگ حاصل می شود.
دکتر شفیعی کدکنی در مورد "قطران " می نویسد : ( ( قطران رمز سیاهی در شعر فارسی است . روی چون طاعون کردن کنایه از ترشرویی است . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( زهد چبود؟ هر چه جز حق روی ازآن برتافتن
زهد نبود روی چون طاعون و قطران داشتن ) )
یعنی زهد آن نیست که چهره ی خود را درهم و تاریک کنی زاهدان به ترشرویی معروف بوده اند.
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص 422. )
قطران که گاهی در لغت به فتح قاف و سکون طاء و یا به کسر قاف و سکون طاء خوانده شده ، به معنى ماده اى است که از درختی به نام ابهل می گیرند که آن را می جوشانند تا سفت شود ، و به هنگام بیمارى جرب به بدن شتر میمالند و معتقد بودند با سوزشی که دارد ماده بیمارى جرب را از بین می برد ، و به هر حال جسمی است سیاه رنگ ، بد بو و قابل اشتعال .

قطران درخت بلوط سبب طعم و رنگ خوش ویسکی میشود والا اول که خمر گندم یا جوانه آن یا جو و ذرت تقطیر میشود مانند ودکا بی رنگ است ولی وقتی این ودکای دو یا سه آتشه سه سال در بشکه چوبی درخت بلوط می مانند قطران
...
[مشاهده متن کامل]
او در الکل هفتاد درجه ویسکی حل میشود و موجب تغییر رنگ قرمز مایل به قهوه ای و عطر و طعم خوشی میگردد و لذا عرق دو آتشه انگور و کشمش هم اگر در بشکه چوبی بلوط بخوابد تبدیل به کنیاک می شود لذا شرح کامل قطران در بالا امده بود و نکته ای که نیامده بود نقش قطران در ویسکی و کنیاک نبود که ذکر گردید

قطران شیره درخت است که انواع واقسام مخصوص دارد.
در پارسی " کتران " به چم شیره درخت ، در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو
افشره درختی است که آن را شربین می گویند. جلد 2 قانون ابن سینا ص 291

بپرس