قلندریه

لغت نامه دهخدا

( قلندریة ) قلندریة. [ ق َ ل َ دَ ری ی َ ] ( اِخ ) نام فرقه ای است از صوفیه. ( از اقرب الموارد ). رجوع به قلندر شود.
قلندریه. [ ق َ ل َ دَ ری ی َ] ( اِخ ) دهی است جزء بخش مرکزی شهرستان ساوه ، واقع در 27هزارگزی جنوب خاوری ساوه و 12 هزارگزی راه شوسه ساوه به قم. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنه آن 210 تن است. آب آن از رودخانه وفرقان ( قره چای ) و محصول آن غلات ، بنشن ، پنبه و چغندر و زیره و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه تا 2 هزارگزی ماشین میرود. این ده قشلاق چند خانوار از ایل شاهسون بغدادی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).

فرهنگ فارسی

در وجه تسمیه قلندر بحث بسیار است . غالب مولفان فرهنگها بر آنند که این کلمه معرب یا مبدل کلندر کلندره ( چوب گنده و ناتراشیده مردم ناهموار و ناتراشیده ) است ( رشیدی : کلندر آنند قلندر فرنظا. غلندر ) ژابا نیز بر این عقیده است ( ژابا . فرهنگ کردی ۳۱۵ ) . دساسی وجه تسمیه آنرا بعلت انتساب بموسس فرقه موسوم بشیخ قرندل دارند . فرانتزبابینگر [ قلندری ] راموسس اساطیر قلندریه نوشته ( دائره المعارف اسلام - ایوانف در کتاب اهل الحق گوید ( ص ۶٠ ح ۱ ) [در مدت چهل سال اخیر کوشش بسیار کردم که ریشه کلمه قلندر را پیدا کنم و با متخصصان زبانهای مختلف بحث نمودم ولی به نتیجه نرسیدم . در فارسی کلمه [ کلانتر ] ( بزرگتر ) بمعنی ناظر و ضابط و مباشر آمده اما این لغت حرف نخستین کلمه مورد بحث یعنی [ ق ] - و همچنین علت تخفیف [ آ ]را در [ کلان ] نمیتواند حل کند . هیچ کلمه ای در زبانهای عربی ترکی سنسکریت ارمنی گرجی و غیره مسئله را روشن نمیسازد . من فکر میکنم که کلمه یونانی از ریشه ( دعوت کردن احضار کردن ) شاید ممکن بود بمعنی کلمه عربی [ دعائ ] بکار رود . این فکر از اصطلاح روسی معمول در قرون وسطی که بنظر میرسد از همان ریشه ناشی شده باشد - القائ گردیده . اما پالمر تایید کرده که اصطلاح کالتور در قدیم آن هم بسیار بندرت استعمال شده است و در متون جدید دیده نمیشود . بنظر میرسد که استعمال این کلمه در ادبیات مدتها موقوف مانده باشد اما بکار بردن کلمه مزبور بمنظور [ داعی ] عربی اشکالی ندارد اگر متوجه باشیم که او مردم را بزیارت معابد مخصوص دعوت میکرد ... ] این وجه اشتقاق را ایران شناسان اروپایی نپذیرفته اند . قلندریه فرقه ای از صوفیه اند که از جهت افکار و عقاید با ملامتیه نزدیک اند و مقید باخفای حال و عمل نیستند و رندی پیشه کنند . پیروان این فرقه عادات و مقررات ثابتی ندارند و کاملا از دستورهای مذهبی و عادات اجتماعی دور هستند . افراد این فرقه بنظر میرسد که اصلا از آسیای مرکزی باشند که تحت تاثیر عقاید هندی قرار گرفته اند . گروهی را بعنوان موسسان قلندریه نام برده اند از جمله یوسف نامی را - که با نسبت عربی و اسپانیایی شناخته شده - موسس قلندریه دانند و نیز شیخ جمال الدین ساوه یی ایرانی - که بقول ابن بطوطه در دمیاط مستقر شد این فرقه محسوب میشود ( دائره المعارف اسلام : ایضا ) .
دهی است جزئ بخش مرکزی شهرستان ساوه واقع در ۲۷ هزار گزی جنوب خاوری ساوه و ۱۲ هزار گزی راه شوسه ساوه بقم . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است .

دانشنامه آزاد فارسی

قَلَندریّه
جماعتی از صوفیان اهل ملامت (← ملامتیه). قلندران، شماری از صوفیان اند که براساس اندیشۀ خاصّشان، از رتبۀ ملامتی گذشته و در جرگۀ قلندری پا نهاده اند. اینان صوفیه را عابدانِ فارغ از خلق، و ملامتیه را عارفانِ پوشانندۀ عبادات و خود را واصلانِ بنیان کنِ عادات می دانند. قلندران که تفکّر خود را در تمامی فرقه های صوفیه پراکندند و از همۀ فرق، یارانی یافتند، در همۀ جوامع، هم عادات اجتماعی و هم حتّی قوانینِ سلوکی را ترک کردند. از این رو، گاه قلندری مفهومی مشابهِ آزادی و آزادگی قلمداد شده است (ازجمله در شعر حافظ). مهم ترین اصل در نظر اینان، فراغ خاطر از تمامی بندهای گونه گونِ هستی است، چه با وجودِ این بندها، خود را از سلوک به سوی مقصود ناتوان می دانستند. از این رو، نه تنها اینان به سنن صوفیانه سخت می تاختند بلکه صوفیان نیز اینان را دشمنان طریقت و مخرّبان تصوّف می نامیدند و با نفوذ آنان به سلسله های خود، سخت مخالفت می کردند. براساس همان اندیشۀ فراغت از قیود، قلندران هیچ گاه ازدواج نمی کردند و منزلی برای خود فراهم نمی آوردند و اساساً جمع گریز بودند و بیشتر کوه گرد و بیابانی نشین تا خانقاهی (← خانقاه) و اجتماعی. در قرون اخیر، در حوزۀ ایران، اصطلاح قلندر، در میان بعضی از فرقه ها به معنی مرید نیز به کار رفته است. این اصطلاح در این کاربرد، در مقابل پیر و مرشد قرار دارد.

پیشنهاد کاربران

بپرس