قنازع

لغت نامه دهخدا

قنازع. [ ق َ زِ ] ( ع اِ ) ج ِ قُنزُعَة. رجوع به قنزعة شود. || بلاها. || بقایای گیاه نصی و کوهان شتر. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || سخنان زشت و ناهنجار. || مردم خرد و کوچک. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

جمع قنزعه یا بلاها یا بقایای گیاه نصی و کوهان شتر .

پیشنهاد کاربران

فقهی:مقداری ا، موهای کودک تراشیده شده و مقدار دیگر، تراشیده نمیشود_مکروه
تراشیدن قسمتی از موی کودک و باقی گذاشتن
قسمتی دیگر

بپرس