قوالب

لغت نامه دهخدا

قوالب. [ ق َ ل ِ ] ( ع اِ ) ج ِ قالب. ( ناظم الاطباء ).
- شکر قوالب ؛ : و مثال این مراتب همچنان است که قنادی از نی شکر قند سفید بیرون آورد. اول که بجوشانند نبات سفید بیرون آورد، دوم مرتبه که بجوشانند شکر سفید بیرون آورد، سیم مرتبه شکر سرخ ، چهارم مرتبه طبرزد، پنجم مرتبه شکر قوالب و ششم مرتبه دردی ماند که آن را قطاره نامند بغایت سیاه و کدر باشد و در هر مرتبه صفا و سفیدی کم شود تا سیاهی و تیرگی بماند و باید که ظلمت وکدورت در اجزاء وصف قند سفید تعبیه باشد تا آنکه قند در مقام قندی از خاصیتی که در ظلمت و کدورت است بقدر احتیاج بهره داشته باشد و چون بمقام نباتی رسد، نبات از آن بهره خود را بردارد... و چنانکه در نبات ظلمت و کدورت مرئی نمیشود در قطاره سفیدی و صفا مرئی نمیشود... و هر یک در مقام خود کمالی و خاصیتی دارند که در دیگری یافت نمیشود؛ آنجا که نبات مفید است شکر به کار نیاید و جائی که شکر نافع است ، نبات فائده ندهد. در این مثال قند صافی روح پاک محمدی است... پس ارواح انبیا را نبات صفت از قند روح محمدی بیرون آوردند. ( منتخب مرصاد العباد نجم الدین رازی ).

فرهنگ فارسی

جمع قالب شکر قوالب و مثال این مراتب همچنان است که قنادی از نی شکر قند سفید بیرون آورد .

فرهنگ معین

(قَ لِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ قالب .

فرهنگ عمید

= قالب

پیشنهاد کاربران

بپرس