قیاس

/qiyAs/

مترادف قیاس: استقرا، پیمایش، تشبیه، سنجش، مقایسه

برابر پارسی: سنجش، برآورد، وراندازی، برابریابی، اندازه گیری، فرا سنجی، هم سنجی

معنی انگلیسی:
analogy, comparison, deduction, syllogism, general rule

لغت نامه دهخدا

قیاس. ( ع اِ ) ج ِ قوس. ( از اقرب الموارد ). رجوع به قوس شود. || ( مص ) به ناز خرامیدن. ( از اقرب الموارد ). || اندازه گرفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اندازه گرفتن دو چیز. دو چیز را با هم سنجیدن. ( فرهنگ فارسی معین ). برابر گرفتن با کسی در قیام و بر روشی رفتن که دیگری بر آن رفته باشد. و با لفظ کردن و گرفتن مستعمل. ( آنندراج ). رجوع به قیاس کردن و قیاس گرفتن شود. || ( اِمص ) اندازه گیری. سنجش. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اِ ) مشابه : هذا قیاس ذاک ؛ اذا کان بینهما مشابهة. ( اقرب الموارد ). || اندازه. ( فرهنگ فارسی معین ).
- بی قیاس ؛ بی اندازه ، بی حد :
نوازشگریها رود بی قیاس.
نظامی.
که فلان نعمت بی قیاس دارد. ( گلستان ).
|| ( اِمص ) تخمین. حدس. ( فرهنگ فارسی معین ) : یکی از آن طلایه داران گفت : لشکر بسیار ندیدیم... بقیاس من بیش از سد تن نبودند. ( سمک عیار ج 1 ص 240 ). || ( اصطلاح منطق )و آن را انالوطیقای اول خوانند، گفتاری است مرکب ازدو یا چند قضیه که تسلیم به آن موجب تسلیم و پذیرش قولی دیگر میباشد که نتیجه آن است. خواجه طوسی در تعریف قیاس گوید: قیاس قولی باشد مشتمل بر زیادت از یک قول جازم ، چنانکه از وضع آن قولها بالذات قولی دیگر جازم معین بر سبیل اضطرار لازم آید: مثال : هر انسان حیوان است و هر حیوان جسم است نتیجه : هر انسان جسم است. ( فرهنگ فارسی معین از اساس الاقتباس ص 186 ). صدق قیاس مستلزم صدق نتیجه بود و کذب نتیجه مستلزم کذب قیاس ، اما از کذب قیاس کذب نتیجه لازم نیاید و نه ازصدق نتیجه صدق قیاس چه این لازم عامتر از ملزوم است ،پس بسیار بود که قیاس کاذب بود. نتیجه صادق نه بر آن وجه که صدق آن نتیجه مستفاد از آن قیاس باشد، بلکه بر آن وجه که آن نتیجه فی نفس الامر صادق بود. ( فرهنگ فارسی معین از اساس الاقتباس ص 298 ). استدلال سه گونه است یا بعبارت صحیحتر سه وجه پیدا میکند: قیاس ، استقراء و تمثیل. قیاس به آنگونه استدلال میگویند که ذهن را از کلی به جزئی یا از اصل به نتیجه و از قانون به موارد اطلاق آن برساند، مثلاً وقتی از تعریف دایره این نتیجه را میگیریم که «شعاعهای دایره با هم مساوی هستند» و از این قانون که «آب در صد درجه حرارت و 760 درجه فشار هوا به جوش می آید» حکم می کنیم به اینکه «آبی که در کاسه است نیز در صد درجه حرارت و 760 درجه فشار هوا به جوش خواهد آمد». از این مقدمه کلی که انسان فناناپذیر است به این نتیجه میرسیم که «پرویز فناناپذیر است » به استدلال قیاسی پرداخته ایم. ( فرهنگ فارسی معین از روانشناسی تربیتی تألیف سیاسی ص 257 ). ج ، قیاسات.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) اندازه گرفتن دو چیز دو چیز را با هم سنجیدن ۲ - ( اسم ) اندازه گیر سنجش ۳ - تخمین حدس : یکی از آن طلایه داران گفت : لشکر بسیار ندیدیم ... بقیاس من بیش از سد تن نبودند . ۴ - اندازه ۵ - گفتاری است مرکب از دو یا چند قضیه که تسلیم بان موجب تسلیم و پذیرش قولی دیگر می باشد که نتیجه آنست . خواجه طوسی در تعریف قیاس گوید : قیاس قولی باشد مشتمل بر زیادت از یک قول جازم چنانکه از وضع آن قولها بالذات قولی دیگر جازم معین بر سبیل اظطرار لازم آید مثال : هر انسان حیوان است و هر حیوان جسم است . نتیجه : هر انسان جسم است . صدق قیاس مستلزم صدق نتیجه بود و کذب نتیجه مستلزم کذب قیاس اما از کذب قیاس نتیجه لازم به دست نیاید و نه از صدق نتیجه صدق قیاس چه این لازم عامتر از ملزوم است . پس بسیار بود که قیاس کاذب بود و نتیجه صادق نه بر آن وجه که صدق آن نتیجه مستفاد از آن قیاس باشد بلکه بر آن وجه که آن نتیجه فی النفس الامر صادق بود . استدلال سه گونه است یا به عبارت صحیح تر سه وجه پیدا می کند : قیاس استقرائ تمثیل . قیاس به آنگونه استدلال می گویند که ذهن را از کلی به جزئی یا از اصل به نتیجه و از قانون به موارد اطلاق آن برساند مثلا وقتی ازتعریف دایره این نتیجه را می گیریم که شعاعهای دایره با هم مساوی هستند و از این قانون که آب در صد درجه حرارت و ۷۶٠ درجه فشار هوا بجوش می آید حکم می کنیم باینکه آبی که در کاسه است و نیز درصد درجه حرارت و ۷۶٠ درجه فشار هوا بجوش خواهد آمد . از این مقدمه کلی که انسان فنا پذیر است باین نتیجه می رسیم که پرویز فنا ناپذیر است . به استدلال قیاسی پرداخته ایم . جمع : قیاسات . یا اصحاب قیاس . اصحاب رای ( رای ) . یا قیاس استثنائی . عبارت از قیاسی است که نتیجه یا نقیض آن بعینه در مقدمتین مذکور باشد و به عبارت دیگر یکی از دو مقدمه نتیجه با نقیض آن باشد چنانکه گویند : اگر این انسان باشد حیوان است که از وضع مقدم وضع تالی لازم می آید چنانکه اگر گفته شود : لکن انسان است لازم میاید که حیوان باشد و از رفع تالی رفع مقدم لازم آید چنانکه اگر گفته شود لکن حیوان نیست ولی از وضع تالی وضع مقدم لازم نیاید و رفع آن نیز لازم نیاید چنانکه اگر گفته شود لکن حیوان است نه انسان بودن و نه نبودن آن هیچکدام لازم نیاید . مقدمه اول را در قیاس استثنائی مقدم و مقدمه دوم را تالی گویند . یا قیاس اقترانی . نوعی قیاسی است که نتیجه بالفعل و باشکل و هیات یا نقیض آن بالفعل و باشکل و هیات خاص در مقدمتین مصرح نباشد چنانکه گویند : عالم متغیر است هر متغیری حادث است . پس عالم حادث است که نتیجه - یعنی عالم حادث است - بعینه در آن مذکور نیست بلکه موضوع نتیجه مندرج در کبری است . مقدمه اول از قیاس اقترانی را صغری و مقدمه دوم را کبری نامند . یا قیاس بسیط . قیاس یا بسیط بود یا مرکب . قیاسات بسیط دو نوع بود یا اقترانی یا استثنائی . یا قیاس خلف . هر گاه که اثبات مطلوب بابطال نقیض کند آن قیاس را خلف خوانند و آن چنان بود که قیاسی تالیف کنند از نقیض مطلوب و مقدمه غیر متنازع که انتاج حکمی ظاهر افساد کند یا معلوم شود که علن انتاجش نقیض مطلوب بوده است و به آن فساد نقیض مطلوب معلوم گردد . این قیاس در حقیقت قیاس مرکب بود و شبیه بود به عکس قیاس . فرق میان قیاس خلف و قیاس مستقیم آنکه قیاس مستقیم از ابتدا متوجه اثبات مطلوب بود و خلف از اول متوجه بانتاج حکم ظاهر الفساد باشد تا از فساد آن حکم بر فساد نقیض مطلوب استدلال کنند و بعد از آن فساد نقیض مطلوب اثبات صحت مطلوب کنند دیگر آنکه مقدمات قیاس مستقیم موافق مطلوب باشد و مقدمات خلف مشتول بود هم بر مناقض او و هم بر موافق او ... توضیح تلفظ این ترکیب قیاس خلف بفتح خائ است به معنی پشت سر . یا قیاس دور . هرگاه نتیجه قیاس اقترانی را با یک مقدمه تالیف کنند آن قیاس را دایرخوانند و هرگاه که مقابل نتیجه را با یک مقدمه تالیف کنند تامقابل دیگر مقدمه را نتیجه دهد آن قیاس را معکوس خوانند و دور و عکس از عوارض قیاس اند . یا قیاس سفسطی . قیاسی است که مرکب از مقدمات وهمی باشد و آن یکی از صنعات خمس است . یا قیاس شرطی . مقدمات هر قیاس ممکن است شرطی محض باشد و ممکن است حملی محض باشد و ممکن است مرکب از شرطی و حملی باشد . یا قیاس شعری . آنچه از تالیف اقوال حادث وشد افادت تخیل کند بر وجهی که خواهند و در موضعی که خواهند و آن را قیاسات شعری خوانند و تعلیقش بیشتر بامور جزوی بود مانند خطابت و فایده آن حددوث انفعالات نفسانی بود از بسط و قبض و تعجب و حیرت و خجلت و فتور و نشاط و غیر آن که تابع تخیلات باشد . یا قیاس عکس . هر گاه که مقابل نتیجه را با یک مقدمه تالیف کنند تا مقابل دیگر مقدمه نتیجه دهد آن قیاس را معکوس خوانند و دور و عکس ار عوارض قیاس اند . یا قیاس غیر کامل . آن بود که محتاج به بیانی بود و بنفسه بین نباشد . یا قیاس فراسی . قیاسی بود که به صورت بر هیات تمثیل بود و به ماده ای از مواد دلیل و علاوت و باین قیاس از هیاتی بدنی و بر خلقی نفسانی دلیل سازند یا قیاس فی نفسه . قیاسی است که مقدمات آن فی نفسه صادق و اعرف نزد عقلا باشد یا قیاس کامل . آن بود که بنفس خودبین باشد . یا قیاس مرکب . چون قیاسات بسیار بر اثبات یک حکم مجتمع شود آن را مرکب نخوانند بلکه قیاسات مرکبه آن را گویند که نتایج بعضی مقدمات بعضی باشد تاباخر یک مطلوب حاصل آید و چون هر قیاسی را دو مقدمه باشد همیشه عدد نتایج و عدد قیاسات متساوی بود و عدد مقدمات ضعف آن . یا قیاس مساوات . عبارت از نوع قیاسی است که مرکب از دو قضیه باشد که متعلق به محمول مقدمه اول موضوع مقدمه دیگر باشد چنانکه گفته شود : الف مساوی است با ب و ب مساوی است با ج که لازمه آن این است که الف مساوی است با ج . یا قیاس مستقیم . قیاسات دیگر را در مقابل قیاس خلف قیاس مستقیم گویند . یا قیاس معکوس . هر گاه مقابل نتیجه را با یک مقدمه تالیف دهد تا مقابل دیگر مقدمه نتیجه دهد آن قیاس را معکوس خوانند . یا قیاس مقاومت . هر گاه قیاسی منتج حکمی دیگر باشد و خواهند که منع آن قیاس کنند بایراد قیاسی دیگر که منتج مقابل مقدمه باشد از قیاس اول که اساس آن قیاس بر آن مقدمه است مانند کبری در شکل اول مقدمه یا مقدمه کلی در اقترانی که یک مقدمه ازو جزوی باشد تا با بطلان آن مقدمه منع قیاس او کرده باشند قیاس دوم را قیسا مقاومت خوانند . یا قیاس مفصول . قیاس موصول . یا قیاس موصول . قیاس مرکب موصول بود یا مفصول . اما موصول آن بود که نتایج را در او بجای خود ایراد کنند و همان نتایج را چون در مقدمات قیاسی دیگر افتد مکرر کنند مثل هر ا ب و هر ب ج است پس هر ا ج است و هر ا ج است و هر ج د است پس هر ا د است در مقابل قیاس مفصول . یا مخالفت قیاس . عبارتست از این که کلمه مخالف قواعد دستوری باشد : غنچه می چهچهد جو بلبل مست گر بیند رخ تو در گلشن . ۶ - عبارتست از آنکه در شریعت حکمی برای امری معلوم باشد و بعد اموری دیگر را که با آن اتحاد در علت داشته باشد بر آن قیاس کنند و همان حکم را نسبت به آن امور صادر نماید . ابو حنیفه بقیاس معتقد بود . این اصل بعدا توسعه یافت و بر تمام مواردی اطلاق شد که نسبت به آنها نصی وجود نداشت و فقیه با قیاس بر موازین شرعی و مقتضیات دین احکامی در باب آنها صادر میکرد . به این ترتیب قیاس به تدریج مرادف رای قرار گرفت و رای ممارست خود در احکام شرعیه این ملکه نفسانی را حاصل کرده باشد که بتواند با دقت در امور و علل و اسباب آنها احکامی که منطبق بر شریعت باشد نسبت به آنها صادر کند پس شرط اصلی رای و قیاس اجتهاد است . قیاسیات . ( اسم ) جمع قیاس : دبیری صناعتی است مشتمل بر قیاسات خطابی و بلاغی ... قیاس کردن . ( مصدر ) سنجیدن چیزی را با چیزی اندازه گرفتن مقایسه کردن : قیاس کن که دلم را چه تیر عشق که پیش ناوک هجر تو جان سپر می گشت .
دهی است از دهستان بخش پلدشت شهرستان ماکو .

فرهنگ معین

(قِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) سنجیدن ، اندازه گرفتن . ۲ - (اِ. ) اندازه و مقدار. ۳ - استخراج نتیجة جز ی ی از کلی .

فرهنگ عمید

۱. برسی چیزی با روی چیز دیگر از روی مشابهت، سنجش، مقایسه.
۲. اندازه گیری.
۳. گمان.
۴. (اسم ) اندازه.
* قیاس مع الفارق: قیاس کردن چیزی با چیز دیگر بی آنکه مناسبت و اشتراکی میان آن دو باشد.

فرهنگستان زبان و ادب

{analogy} [باستان شناسی، زبان شناسی] فرایند قاعده مندسازی صورت های منحصربه فرد در دستور یک زبان توسط گویشوران یا دگرگونی های تاریخی درجهت از میان رفتن صورت های استثنایی متـ . سامان گرایی
{deduction} [روان شناسی] رسیدن به نتیجۀ جزئی از یک قضیۀ کلی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ــ حمل امر معلوم بر امر دیگر را قیاس گویند. ــ قیاس (اصول)، استنباط حکم یک موضوع از موضوع دارای نصّ معتبر به دلیل شباهت بین آن دو قیاس (اصول) است.
ــ در لغت به تقدیر و مساوات گفته می شود: «قست الارض بالقصبة» یعنی زمین را اندازه گرفتم و تقدیر کردم، «و فلان لا یقاس بفلان أی لا یساوی». ــ در لغت به معنای سنجش و اندازه گیری دو چیز با هم می آید.در کتاب « الاحکام فی اصول الاحکام » آمده است:«اما القیاس فهو فی اللغة عبارة عن التقدیر و منه یقال: قست الارض بالقصبة و قست الثوب بالذراع، ای: قدّرته بذلک و هو یستدعی امرین یضاف احدهما الی الاخر بالمساواة فهو نسبة و اضافة بین شیئین...».

[ویکی شیعه] قیاس، اصطلاحی در علم اصول فقه، به معنای جاری کردن حکم شرعیِ یک موضوع بر موضوعی مشابه که حکمی درباره آن در متون دینی نیست. قیاس اقسام مختلفی دارد که برخی از آنها عبارتند از: قیاس مَنصوص العله، قیاس مُستَنبَطُ العله، قیاس اولویت و تنقیح مناط. در خصوص قیاس مُستَنبَطُ العله، میان عالمان شیعه و سنی اختلاف نظر وجود دارد. شیعیان با تکیه بر روایات ائمه، آن را معتبر نمی دانند؛ اما اهل سنت برای آن اعتبار قائلند. نخستین کسی که از قیاس به صورت گسترده در فقه استفاده کرد، ابوحنیفه بود. بیشتر عالمان شیعه، قیاس مَنصوص العله، قیاس اولویت و تنقیح مناط را معتبر می دانند.
در علم اصول، به جاری کردن حکم شرعیِ یک موضوع بر موضوعی مشابه که حکمی درباره آن در متون دینی نیست، قیاس می گویند. برای مثال، در متون دینی، آمده است که آشامیدن شراب انگور حرام است؛ اما حکم شراب خرما بیان نشده است. اگر به این دلیل که شراب خرما مانند شراب انگور مست کننده است، نوشیدن شراب خرما را نیز حرام دانستیم، از قیاس استفاده کرده ایم.
باید توجه داشت که معنای قیاس در دانش های اصول و فقه، با معنای آن در دانش منطق تفاوت دارد؛ قیاس اصولی به معنای تمثیل در منطق است. در منطق قیاس منطقی را شکل استدلالی معتبری می دانند؛ اما برای قیاس اصولی یا تمثیل، اعتبار قائل نیستند.

[ویکی فقه] قیاس (ابهام زدایی). واژه قیاس ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • قیاس (اصول)، به معنای استنباط حکم یک موضوع از موضوع دارای نصّ معتبر به دلیل شباهت بین آن دو• قیاس (منطق)، استدلال از کلی به جزئی، مفید یقین به حسب صورت استدل
...

[ویکی شیعه] قیاس (ابهام زدایی). قیاس، ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:

[ویکی فقه] قیاس (اصول). قیاس اصولی، به معنای استنباط حکم یک موضوع از موضوع دارای نصّ معتبر به دلیل شباهت بین آن دو می باشد.
قیاس، در لغت به تقدیر و مساوات گفته می شود: «قست الارض بالقصبة» یعنی زمین را اندازه گرفتم و تقدیر کردم، «و فلان لا یقاس بفلان أی لا یساوی». بنابراین قیاس در لغت به معنای سنجش و اندازه گیری دو چیز با هم است. در کتاب «الاحکام فی اصول الاحکام» آمده است:«اما القیاس فهو فی اللغة عبارة عن التقدیر و منه یقال: قست الارض بالقصبة و قست الثوب بالذراع، ای: قدّرته بذلک و هو یستدعی امرین یضاف احدهما الی الاخر بالمساواة فهو نسبة و اضافة بین شیئین...».
معنای اصطلاحی
قیاس در اصطلاح، به معنای استنباط حکم موضوع یا واقعه ای (فرع) که در مورد آن نص وجود ندارد، از موضوع یا واقعه ای دیگر ( اصل) است که به وسیله «نص معتبر» حکم آن بیان شده است، به دلیل شباهت و اشتراک آن دو اصل و فرع در علت حکم؛ برای مثال، در شرع آمده که «الخمر حرام»؛ یعنی در مورد خمر (آب انگور جوشیده) نصی وارد شده و حکم حرمت را بیان نموده است. از طرف دیگر، نسبت به حکم فقاع (آب جو) شک وجود دارد و نصی در دست نیست تا بر حرمت و یا عدم آن دلالت کند، در این موارد، بعضی از فقهای اهل سنت که قیاس را به عنوان دلیل شرعی پذیرفته اند استدلال می کنند که علت حرمت خمر، مسکر بودن آن است، آن گاه نتیجه می گیرند که آب جو هم چون مسکر است، حرام می باشد. این فرآیند در اصطلاح اصول «قیاس» نامیده می شود.
تعاریف مشهور قیاس
برای قیاس تعاریف گوناگونی ارائه شده است، که مهم ترین آنها به شرح ذیل است:
← تعریف اول
...

[ویکی فقه] قیاس (منطق). قیاس یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای استدلالِ از کلی به جزئی، دارای هیات تالیفیِ مفید یقین به حسب صورت است.
اصلی ترین بخش منطق، "مباحث حجت" است؛ یعنی مباحث پیرامون معلوم تصدیقی که موجب شناخت و کشف مجهول تصدیقی می شود. "حجت"، مجموع قضایای معلومی است که موجب کشف قضیه ای مجهول می گردد، و "استدلال"، تنظیم و تالیف یک سلسله قضایا برای کشف قضیه ای مجهول است. حجت را گاهی "دلیل" می نامند؛ زیرا دلالت به مطلوب می کند. و گاهی به لحاظ نحوه ترکیب و آماده سازی قضایا برای دلالت، "استدلال" نامیده می شود.
انواع حجت و استدلال
انواع حجت و استدلال غیر مباشر عبارتند از: قیاس، استقراء و تمثیل. قیاس مهم ترین قسم از اقسام حجت است، زیرا در علوم حقیقی تنها تصدیقاتی مورد اعتماد است که جزمی و یقینی باشند. و تصدیق جزمی و یقینی جز از طریق قیاس به دست نمی آید.
تعریف قیاس
قیاس در لغت به معنای نقل و تشبیه است و در اصطلاح، عبارت است از: "قولٌ مؤلَّفٌ مِن قضایا متی سلّمت لَزِمَ عنه لذاته قولٌ آخر؛ قولی مرکب از چند قضیه که چون مورد قبول و مسلَّم فرض گردد، ذاتا قضیه دیگر از آن لازم آید". قیاس، استدلال از کلی بر جزئی است مثل: "هوا جسم است، و هر جسمی دارای وزن است، پس: هوا دارای وزن است".
قیود تعریف
...

دانشنامه عمومی

قیاس یا قیاس منطقی استدلالی است از کل به جزء که اگر مقدمه های آن درست باشند، نتیجهٔ به دست آمده حتماً درست است.
منظور از قیاس در منطق این است که هر گاه دو یا چند فرض را درست و مطمئن بدانیم و رابطهٔ این فرض ها چنان باشد که بناچار از این فرض های صحیح، نتیجه ای منطقی به دست آید، این نتیجه را باید پذیرفت. اگر ما این نتیجهٔ منطقی یعنی همان گزاره را نپذیریم دچار تناقض خواهیم شد.
به عبارت دیگر قیاس، گونه ای برهان منطقی است که در آن از دست کم دو قضیه ( فرض مقدماتی، پیش گزاره ) ، گُزاره ای ( نتیجه ) استنتاج می شود.
برای نمونه، وقتی بگوییم:
پس بر پایهٔ قیاس:
به زبان ساده اگر سه گزاره داشته باشیم که صحت دومی را بر اساس اولی تعیین کنیم و همچنین صحت سومی را بر اساس دومی تعیین کنیم در نتیجه طبق قیاس قادر خواهیم بود صحت سومی را براساس اولی بدست آوریم[ ۱]
قیاس به دو نوع قیاس اقترانی و قیاس استثنایی تقسیم می شود.
در علوم مختلف و در محاوره، قیاس ممکن است صورت های خاص به خود بگیرد و از آن حیث نامی خاص بدان داده شود. مهم ترین این اقسام عبارتند از: ۱ - قیاس خلف ۲ - قیاس مساوات ۳ - قیاس صمیر ۴ - قیاس مرکب ۵ - قیاس ذوحدین[ ۲]
مواد گوناگونی که در قیاس به کار می رود به حسب استقراء عبارت است از: ۱ - محسوسات ۲ - تجربیات ۳ - اولیات ۴ - متواترات ۵ - قضایایی که حد وسط آنها با آنها است. ۶ - حدسیات ۷ - مقبولات ۸ - وهمیات ۹ - مشهورات ۱۰ - مشبهات ۱۱ - مظنونات ۱۲ - مسلمات ۱۳ - مصادرات ۱۴ - مخیلات[ ۲]
عکس قیاس
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

(در لغت به معنی مقایسه و سنجش) در اصطلاح منطق، از اقسام حجّت (استدلال) و آن سخنی (قولی) است که از پیوستن قضایا به بار می آید و ذاتاً به قولی دیگر می انجامد، چنان که از پیوستن قضایای: «سقراط، انسان است/هر انسانی فانی است» این قول (نتیجه) به بار می آید که: «سقراط فانی است». قضایای به هم پیوسته، که حداقل دو قضیه است، را دو مقدمه یا مقدمتین قیاس می نامند و قولی که از آن به بار می آید، نتیجۀ قیاس نام می گیرد. در قیاس، سیر نتیجه گیری از کلی (هر انسانی فانی است) به جزئی است (سقراط فانی است).

مترادف ها

abduction (اسم)
ربایش، سرقت، عمل ربودن، دورشدگی، دوری از مرکز بدن، قیاسی، قیاس

analogy (اسم)
قیاس، توافق، شباهت، مقایسه، همانندی، تناسب، قرینه، تساوی

syllogism (اسم)
قیاس، قیاس منطقی، صغری و کبری، قضیه منطقی

deduction (اسم)
قیاس، وضع، استنتاج، استنباط، کسر، نتیجه گیری، پی بردن از کل به جزء یا از علت به معلول

induction (اسم)
قیاس، ایراد، استقراء، مقدمه، ذکر، استنتاج، القاء، قیاس کل از جزء، پیش سخن

parable (اسم)
قیاس، تمثیل، مثال، نمونه، داستان اخلاقی

proportion (اسم)
قیاس، درجه، مقدار، شباهت، تناسب، قرینه، قسمت، نسبت

فارسی به عربی

اختطاف , تناظر , حث

پیشنهاد کاربران

قیاس عربی و میانه پارسی انست
سلیم
قیاس: سنجش
اونکه دین دارد؛ میتواند به مبادی ودین واصول وقواعد واعتقاداتش وأدلتش رجوع کرد وبررسی شود ونقد وبحث کرد . . .
أمّا اون که دین ندارد وبه هیچ مرجعی یا دلیلی یا سندی اتکاء ندارد وصرفاً إدعاء وقیاس وتوهم وخیال ونژاد پرستی وتعصّب ونقل قول اشخاص مشهور و جرزدن وغوغائی و. . . نمیشه اسمش گذاشت بحث ودلیل !
...
[مشاهده متن کامل]

"الَّذینَ هُمْ فی‏ غَمْرَةٍ ساهُونَ"
کسیکه میتواند قرآن را نقد ونابودکند واز زمین وآسمان محوکند؛ بیاید وقدرتش نشان بده!
یُریدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَی اللَّهُ إِلاَّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ

اقای "تهمورس دیوبند١٠:١٦ - ١٤٠١/١٠/١٢" : از نقد شما سپاس گزارم وبا شما کاملا موافقم
"شیوه ی دانش زبان شناسی این نیست که تو باورهای دینی خودت را درش راه بدی، شیوه ی دانش زبان شناسی این است که ساختمان واژه و آواهای واژه و ریشه ی واژه بررسی بشود و بس. "
...
[مشاهده متن کامل]

آیا شما به این قانون عمل کردی؟!.
این نظر من نیست که ریشه واژهای قرآن کاملا عربی هستند بلکه دانشمندان عربی وفرانساوی وانگلیزی هست ومصادر ومنابع در مقالات دانشگاهی ثبت شد وکاملا تخصصی هست ومن فقط سرنخ دادم وپیشنهاد میدم که ریشه زبان عربی وانگلیزی با پروفسورها مربوط مناقشه کنید.
سپاس.

آقای عطار، محمدعلی:
بسیاری از واژگان قرآن پارسی بوده است که در زبان تازی راه یافته است چون:
فردوس: پردیس.
سراج: چراغ.
کنز: گنج.
نهی: نه.
جند: گند.
شیوه ی دانش زبان شناسی این نیست که تو باورهای دینی خودت را درش راه بدی، شیوه ی دانش زبان شناسی این است که ساختمان واژه و آواهای واژه و ریشه ی واژه بررسی بشود و بس.
...
[مشاهده متن کامل]

بوس به همه.

أگه یه کلمه یا حتی حرف در قرآن معجزات غیر عربی باشد؛ بس زعم مشرکین وعلماء بنی اسرائیل
" ءَأَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ" را، درست در میاد واین آیة "عربی غیر ذی عوج" درست نمیباشد یا از قرآن نیست!
( عجب گستاخیه! ) .
...
[مشاهده متن کامل]

وتا به إمروز؛ خیلی از علماء ومفسّرین، إصرار دارند که قرآ ن عربی حاوی کلمات أعجمی می باشد واسمش گذاشتن "مُعرّب"؛ای عربی شد ( از زبان دیگری منتقل ومتحوّل شد ) !
چون انسان همیشه در تلّه منطق "قیاس" میوفته؛ که قویترین ابزار گمراهی بدست إبلیس
فریبکار هست.
باید بدان؛ هیچ چیزی در کلّ جهان شبیه هم دیگر نیست ونیستند؛ حتی اتمها یا الکترونها یا
نیوترونها فما فوق وما دون. ومنطق ( قیاس ) منطق إبلیس بود وهست.
شباهتی دارند أمّا شبیه هم نیستند؛
وهمه چیز در إختیار کامل وسیطرت وتقدیر الله" العزیز المقتدر القدیر الجبار" بلا شریک یا منازع یا رقیب میباشد؛ که همه از این مقام عظیم غافل هستیم!"له مقالید اسماوات والارض".
"إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ"
"إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ"
"قُرْآناً عَرَبِیًّا غَیْرَ ذی عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ"
"وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیاتُهُ ءَأَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذینَ آمَنُوا هُدیً وَ شِفاءٌ وَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ فی‏ آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًی أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ"

"وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ حُکْماً عَرَبِیًّا وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا واقٍ"
"وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ
عَرَبِیٌّ مُبینٌ"
وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا وَ صَرَّفْنا فیهِ مِنَ الْوَعیدِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْراً
بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبینٍ
کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ
وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی‏ إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا لِیُنْذِرَ الَّذینَ ظَلَمُوا وَ بُشْری‏ لِلْمُحْسِنینَ
وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری‏ وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لا رَیْبَ فیهِ فَریقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَریقٌ فِی السَّعیرِ

آن قیاس حال گردون بر زمین
راست ناید فرق دارد در کمین
مولوی
قیاس در منطق یعنی ذهن برا ی رسیدن به مطلوب از قواعد کلی کمک میگیرد
همسنجیدن.
قیاسیدن.
دودلی _ تردید
مقایسه کردن دوچیز باهم
زاده شد ز قیاس: بیش از شمار و اندازه شد.
چون در آن نعمتم نبود سپاس
حق نعمت زیاده شد ز قیاس
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 511 )
دو چیز را با هم سنجیدن 💂🏻‍♀️
سنجش، هم سنجی
دو شی را با هم مقایسه کردن وزن و سبک و سنگین کردن توزین دو مقدار مشابه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس