لاش

/lAS/

مترادف لاش: جسد، جنازه، نعش، جیفه، لاشه، لش، مرده، کالبد، اندک، قلیل، ناچیز، بی اعتبار، بی مقدار، پست، دنی، فرومایه، تاراج، چپاول، غارت، یغما

معنی انگلیسی:
body, cadaver, corpse, carcass, carrion, necro-, carcase, loot

لغت نامه دهخدا

لاش. ( اِ ) لش. لاشه. مردار. جیفه. در ترکی تن مرده را گویند. ( غیاث ) :
گر شما جز که علی را بخریدید بدو
نه عجب زانکه نداند خر بد لاش ازماش.
ناصرخسرو.
بدین زمین که تو بینی ملوک طبعانند
که ملک روی زمین پیششان نیرزد لاش.
سعدی.
- آش و لاش ؛ متلاشی و از هم پاشیده.
- || چرکین و ریمناک.
- آش و لاش شدن . رجوع به همین ماده شود.
- بوی گندلاش دادن ؛بوی جیفه گندیده دادن. لاش مرده ، جیفه.
- مثل لاش ِ مرده ؛ گندیده. متعفن. بد بو.
|| ( ص ) بی اعتبار. فرومایه. چیز اندک و کم و کوچک. ضایع. زبون. ( برهان ). هیچ. نابود. ناچیز :
دیر نپاید که کند چرخ پیر
اینهمه را یکسره ناچیز و لاش.
ناصرخسرو.
اینهمه طمطراق چیزی نیست
لاشه ای به مرا ازین همه لاش.
انوری یا نزاری قهستانی.
گفت زن ای خواجه عیبی نیستت
وهم و ظن لاش بی معنیستت.
مولوی.
چون تو شیرین نیستی فرهاد باش
چون نه ای لیلی چو مجنون باش لاش.
مولوی.
هم تو گوی و هم تو بشنو هم تو باش
ما همه لاشیم با چندین تراش.
مولوی.
غیب و آینده برایشان گشت فاش
ذکر ماضی پیش ایشان گشت لاش.
مولوی.
سالها این دوغ تن پیدا وفاش
روغن جان اندرو فانی و لاش.
مولوی.
تنگ شکر خر به لاش ور نخری سرکه باش
عاشق این میر شو ور نشوی گو بمیر.
مولوی.
این نشاید از تو کاین ظلمی ست فاش
قهر کردی بیگناهی را به لاش.
مولوی.
رنج معقولت شود محسوس و فاش
تا نگیری این اشارت را به لاش.
مولوی.
مرکب شهریار هم نتوان
بهر خرجی خود فروخت به لاش.
ابن یمین.
هله اسرار خدا فاش نمی باید کرد
اینچنین ، کار سخن لاش نمی باید کرد.
شاه داعی شیرازی.
|| ( اِ ) به زبان مرغزی غارت بود. ( لغت نامه اسدی ). به زبان مرغزی به معنی تاخت و تاراج و غارت باشد. ( برهان ). یغما. چپاول :
بدین رزمگاه اندر امشب مباش
ممان تا شود گنج و لشکر بلاش.
فردوسی.
بلاش عشق من آن نوجوان بسان کلاب ( کذا )
جوال و جبه من لاش کرد و کیسه خراب.
طیّان.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

جسد، مردار، حیوان مرده، لش هم میگویند
( اسم ) چیدن .
در مشرق جوین

فرهنگ معین

(اِ. ) = لش . لاشه : مردار، جیفه .
(اِ. ) تاراج ، غارت ، چپاول .

فرهنگ عمید

۱. ‹لش› جسد حیوان مرده، مردار: بر این زمین که تو بینی ملوک طبعانند / که ملک روی زمین پیششان نیرزد لاش (سعدی۲: ۴۶۳ ).
۲. (صفت ) پست، زبون.
۳. (صفت ) لاغر.
۴. (صفت ) هیچ وپوچ.
مقدار کم.
تاراج، غارت، چپاول.
* لاش کردن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] غارت کردن چیزی، به خصوص چیزهای خوردنی، از قبیل میوۀ درخت و خوراک های روی سفره، لاشیدن: ای پسر گر دل و دین را سفها لاش کنند / تو چو ایشان مکن و دین و دل خویش ملاش (ناصرخسرو: ۲۷۶ ).

گویش مازنی

/laash/ مردار - شکاف ۳کش دادن مایعات و مواد چسبناک مانند عسل

واژه نامه بختیاریکا

بدن

دانشنامه عمومی

لاش (گروه موسیقی). لاش ( به انگلیسی:Lush ) یک گروه راک انگلیسی بود که در سال ۱۹۸۷ در لندن تشکیل شد. گروه اصلی شامل میکی برنی، اما اندرسون، استیو ریپون و کریس آکلند بود. فیل کینگ در سال ۱۹۹۱ جایگزین ریپون شد. همچنین یکی از اولین گروه هایی بودند که با سبک «شوگِیز» از آنها یاد شده است. به دنبال مرگ آکلند، این گروه در سال ۱۹۹۶ منحل شد. [ ۱]
این گروه برای مدت کوتاهی بین سال های ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۶ با پیوستن دوباره برنی، اندرسون، کینگ و ولش، فعال بود. آنها قبل از انحلال دائمی و دوستانه گروه - به دلیل تمرکز بر زندگی شخصی خود - یک مینی آلبوم ضبط کردند. [ ۲] [ ۳]
میکی برنی - آواز، گیتار ( ۱۹۸۷–۱۹۹۶، ۲۰۱۵_۲۰۱۶ )
اما اندرسون - آواز، گیتار ( ۱۹۸۷–۱۹۹۶، ۲۰۱۵_۲۰۱۶ )
استیو ریپون - گیتار بیس ( ۱۹۹۲_۱۹۸۷ )
کریس آکلند - درامز ( ۱۹۸۷–۱۹۹۶؛ درگذشت ۱۹۹۶ )
مریل برهم - آواز ( ۱۹۸۸_۱۹۸۷ )
فیل کینگ - گیتار بیس ( ۱۹۹۲–۱۹۹۶، ۲۰۱۵_۲۰۱۶ )
جاستین ولش - درامز ( ۲۰۱۵–۲۰۱۶ )
عکس لاش (گروه موسیقی)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

لاش پیکر و جسد که هرگز نیست بلکه چیز خردنی مانند لاش خربزه و هندوانه و گوسفند و گاو وشتر پوست کنده و آلایش شده را لاش میگویند حتی اگر حیوان لاغر باشد درست مثل خربزه. درجه دو میگویند کم لاش بود و لذا وقتی
...
[مشاهده متن کامل]
تمام پالیز خربزه و هندوانه وخیار را می چینند وباقی را گله گوسفد میچرانند و دیگر به سر وقت آن نمی روند میگویند آنرا لاش کردیم و لذا در قدیم وقتی به هر دلیل مکتبخانه تعطیل میشد میگفتند مکتب لاش و لذا بتن لَس و خدر هم میگویند لَش

در مهاباد اصفهان یعنی مردار حیوانات
دوستان سلام
لاش یا لش در خیلی از واژه ها آمده مثل لشگر = لش گر = نابود یا نیست گر = نابودکننده = نیست کننده که در گذر زمان به مانای دیگری بکار رفته اما بن مانای آن نیست و هیچ و نابودیست
بوی لاش = بوی نیست شده
...
[مشاهده متن کامل]

لاشی = نابود شده
بلاش = ولاش = ب ( فعل انجام دادن ) لاش => نابودگر = بلاش حبشی = نابودگر اهل حبشه

بوی لاش:در گویش شهرستان بهاباد به بوی متعفن و بسیار بد بو که عموما از فساد گوشت و حیوان مرده بر می خیزد را گویند. مثال، چه بوی لاشی میاد! یا این گوشتی که خریدی بیا بو کن ببین چه بوی لاشی میده

بپرس