لبک


معنی انگلیسی:
lip, mouthpiece

لغت نامه دهخدا

لبک. [ ل َ ] ( ع اِ ) چیز آمیخته. لبکة. ( منتهی الارب ). || ( مص ) آمیختن کار. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر ). || گرد آوردن اشکنه را جهت خوردن. || آمیختن پِسْت با انگبین و جز آن. ( منتهی الارب ).

لبک. [ ل َ ب ِ ] ( ع ص ) امر لبک ؛ کار آمیخته و مشتبه. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

امر لبک آمیخته و مشتبه

گویش مازنی

/labek/ نوعی ماهی است

واژه نامه بختیاریکا

( لَبَک ) ملس؛ مزه نه تلخ و نه شیرین

دانشنامه عمومی

لبک یک روستا در ایران است که در دهستان شوسف واقع شده است. [ ۱] لبک ۴۹ نفر جمعیت دارد.
عکس لبک
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

لُبَّک به ضمه ل و تشدید و فتحه ب به گویش شیرازی به معنی چاق وگاهی برای مسخره بکار می رود
در زبان لری بختیاری به معنی
مژه نه تلخ و نه شیرین
Labak

بپرس