لحاق

لغت نامه دهخدا

لحاق. [ ل ِ ] ( ع اِ ) غِلاف ِ کمان. ( منتهی الارب ).

لحاق. [ ل َ ] ( ع مص ) لحق. ( منتهی الارب ). الحاق. ادراک. دررسیدن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر ) ( ترجمان القرآن جرجانی ). دریافتن. ( منتخب اللغات ).

لحاق. [ ل َ ] ( اِخ ) دهی ازدهستان مشکین خاوری بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر، واقع در 24هزارگزی شمال خاوری خیاو و یکهزارگزی شوسه خیاو به اردبیل ، جلگه ، معتدل. دارای 632 تن سکنه شیعه. آب آن از چشمه و انارچای. محصول آنجا غلات و حبوبات و پنبه و میوه جات ، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

فرهنگ فارسی

پیشنهاد کاربران

بپرس