لحظه

/lahze/

مترادف لحظه: آن، ثانیه، حین، دقیقه، دم، لمحه، نفس، وقت، وهله

برابر پارسی: دم، یکدم، یک نگاه

معنی انگلیسی:
instant, jiffy, minute, moment, point, second, split second, trice, twinkle, twinkling, wink, side-glance

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

( لحظة ) لحظة. [ ل َ ظَ ] ( ع اِ ) لحظه. یکبار نگاه کردن به گوشه چشم. || یک چشم بهم زدن. چشم زد. طرفه. دَم. آن :
گریزان دراین بیشه جستم پناه
رسیدستم این لحظه ایدر ز راه.
فردوسی.
که به باقی عمر یک لحظه
رو نتابم ز خدمتت پس از این.
مسعودسعد.
نبود باید می خواره را کم از لاله
که هیچ لحظه نگردد همی ز می هشیار.
مسعودسعد.
جانم ز تن جدا باد ارمن بهیچ وقت
یک لحظه جان ز مهر تو ای جان جدا کنم.
مسعودسعد.
صد فتح کنی بیشک و صد سال از این پس
در هند به هر لحظه ببینند اثر فتح.
مسعودسعد.
گر قصد کنی چو وهم یک لحظه
از جابلقا رسد به جابلسا.
مسعودسعد.
تراهر ساعتی از عزّ ملکی است
ترا هر لحظه ای از بخت جاه است.
مسعودسعد.
بیمار که اشارت طبیب را سبک دارد... هر لحظه ناتوانی بر وی مستولی گردد. ( کلیله و دمنه ). و آدمی از آن روز که در رحم نطفه گردد تا آخر عمر یک لحظه از آفت نرهد. ( کلیله و دمنه ).
ولی پادشه را که یک لحظه از سر
کله گم شود جز گدایی نیابی.
خاقانی.
هر لحظه زیر پای سگ پاسبان تو
صد جان بهم فشانم و بر تو به نیم جو.
خاقانی.
یک لحظه چون گوزنان هویی برآرم از جان
سگ جانم ارنه چندین هجران چگونه باشد.
خاقانی.
ایزد نخواست آنچه دلم خواست لاجرم
هر لحظه آهی از دل سوزان برآورم.
خاقانی.
گفتی نکنی خدمت سلطان نکنم نی
یک لحظه فراغت به دو عالم نفروشم.
خاقانی.
یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد
ما هم چنان لب بر لبی نابرگرفته کام را.
سعدی.
هر دم هوسی پزد و هر لحظه رایی زند. ( گلستان سعدی ).
هر لحظه سر به جایی برمیکند خیالم
تا خود چه بر من آیدزین منقطع لگامی.
سعدی.
ما یکدل و تو شرم نداری که برآیی
هر لحظه به دستانی و هر روز به خویی.
سعدی.
همی گفت و هر لحظه سیلاب درد
فرومیدویدش به رخسار زرد.
سعدی.
بوسه دادن به روی یارچه سود
هم در آن لحظه کردنش بدرود.
سعدی.
زنهار نمیخواهم کز کشتن امانم ده بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

یکبارنگریستن باگوشه چشم، یک چشم بهم زدن، یکدم
۱- ( مصدر ) بگوش. چشم یک بار نگریستن . ۲- ( اسم ) یک چشم زدن دم آن جمع : لحظات : آدمی از آن روز که در رحم مصور گردد تا آخر عمر یک لحظه از آفت نرهد . یا لحظه به لحظه . دقیقه بدقیقه : حال او لحظه بلحظه آن به آن و خیم ترمیشد . یا لحظه تا لحظه . دقیقه بدقیقه زمان تا زمان : هر زمان آن خروش می افزود لحظه تا لحظه بیشتر می بود . ( هفت پیکر نظامی . ارمغان ۲۴۳ ) یا لحظه لحظه . دقیقه بدقیقه زمان زمان : و لحظه لحظه محبت اهل آن در درون دل وجان بنیاد می نهاد .
جاییست شیرناک بتهامه و منه یقال : اسد لحظه کما یقال اسد الشری .

فرهنگ معین

(لَ ظَ یا ظِ ) [ ع . لحظة ] (اِ. ) ۱ - یک چشم به هم زدن . ۲ - یک دم . ج . لحظات .

فرهنگ عمید

یک چشم به هم زدن، یک دم.

واژه نامه بختیاریکا

گِش درنگ؛ هَو

دانشنامه عمومی

لحظه (فیلم ۲۰۱۰). لحظه ( به هندی: Lamhaa ) فیلمی محصول سال ۲۰۱۰ و به کارگردانی راهول دولاکیا است. در این فیلم بازیگرانی همچون سانجی دات، بیپاشا باسو، انوپم کهیر، کونال کاپور، امان ورما، یاشپال شارما ایفای نقش کرده اند.
عکس لحظه (فیلم ۲۰۱۰)

لحظه (فیلم ۲۰۱۳). «گشتاور» ( انگلیسی: The Moment ) یک فیلم درام است که در سال ۲۰۱۳ منتشر شد.
عکس لحظه (فیلم ۲۰۱۳)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

ان

مترادف ها

spot (اسم)
نقطه، موقعیت، خال، لکه، لک، مکان، لحظه، محل، موضع، زمان مختصر

instance (اسم)
مثل، شاهد، مثال، نمونه، مورد، سرمشق، لحظه

minute (اسم)
یادداشت، دم، مسوده، پیش نویس، لحظه، ان، دقیقه، گزارش وقایع

moment (اسم)
دم، اهمیت، زمان، هنگام، لحظه، ان، موقع

instant (اسم)
دم، لحظه، وهله، ان

flash (اسم)
خود ستایی، جلوه، برق، فلاش، تلالو، لحظه، فلاش عکاسی، تشعشع، روشنایی مختصر، یک ان، بروز ناگهانی

second (اسم)
لحظه، ثانیه

trice (اسم)
دم، لحظه

فارسی به عربی

ثانیة , دقیقة , لحظة , هالة

پیشنهاد کاربران

دمار = لحظات
دم /آندم / وهله = لحظه
�لحظه� در عربی به معنای �نگاه� هم بکار رفته:
یُدِلُّ بِمِخلَبٍ و بِحَدِّ نابٍ//وَ باللَحَظاتِ تَحسَبَهنَّ جَمْرَا
معنی: ناز میکرد به چنگال و دندان تیز و به نگاه هایی که گویی شراره ی آتش بودند .
آن :
یک آن = یک لحظه
آنی = لحظه ای، زود گذر
واژه لحظه
معادل ابجد 943
تعداد حروف 4
تلفظ lahze
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: لحظَة، جمع: لَحَظات]
مختصات ( لَ ظَ یا ظِ ) [ ع . لحظة ] ( اِ. )
آواشناسی lahze
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
اگه این کلمه فارسی باشه واقعا همونطور که دهخدا گفته
باید به صورت لهزه نوشت
mikhastam begham A lovely mortezavi far barayeh konkhor
میتونید به من بگید معنی لحظه زود میشه یا نه ممنون میشم💖💖💖💖
خورشید بی چون یعنی خورشید بی سبب. خورشیدی که هیچ دلیلی برای خلقش در عالم روحانی ندارد. خورشیدی که بی سبب آفریده شده است. مولانا هووووووووووووو
https://www. youtube. com/watch?v=si6rLeYU5BQ
هوووووووووووو
رمزگشایی شعر مولانا با سماع
مولانا لحظه ها را به ذرات اتمهایی که در ارتعاش هستند تشبیه کرده است. هر ذره ( لحظه ) اگر خوش است. . . . . .
https://www. youtube. com/watch?v=si6rLeYU5BQ
لحظه های زندگی تکه های پازلند برای کشف صورتهای عاشقانه حقیقت
https://www. youtube. com/watch?v=XPmW26FNbAQ
هنگام
لَحظه
این واژه پارسی و اربیده ی : لَخته است :
لَختی بیاساییم = لحظه ای استراحت کنیم.
دگرش وات خ به ح
دگرش وات ت به ظ
هم چنین لَخت میتواند با lax لاتین هم ریشه باشد در آمیزه ی : relax = بازلَختی ، رالختی
...
[مشاهده متن کامل]

پیش وند re شاید با را همریشه باشد به مینه تکرار و باز انجامی ؛ در لهجه ی خراسانی را ، رِ گفته میشود :
این را گفتم = این رِ گفتم

این کلمه بیان گر ثانیه یا آن دم هست
یک لحظه در پارسی نو میشه یک آن
پس لحظه میشه آن
.
واژه ی پارسی_آریایی لحظه ( در اصل لهزه ) به مانای یک زمان کوتاه یا بخش کوچکی از زمان در سنسکریت به صورت lavazas लवशस् به مانای after some moments آمده است.

یه لحظه یعنی یک دم، یک دقیقه و یک مدت کوتاه که در گویش شهرستان بهاباد به جای آن از کلمه ی یه لا /yala/استفاده می شود. مثال من یه لا برم مادرمو ببینم بیم.
و گذشته فعلها
دم
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
تَکزمان ( پهلوی )
اَدیاپ ( سنسکریت: اَدیاپی )
لَوَ، ایدانیم، اِنا ( سنسکریت )
آژیرام ( سنسکریت: اَچیرَم )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس