لختی

/laxti/

مترادف لختی: اندکی، بخشی، پاره ای، حصه ای، قلیلی، کمی | برهنگی، عریانی، عوری

متضاد لختی: پوشیدگی، مستوری

معنی انگلیسی:
bareness, denudation, nakedness, nudity, for a while, somewhat, bit, inertial, limpness, inertia

لغت نامه دهخدا

لختی. [ ل َ ] ( ق ) ( از: لخت + «ی » نکره ) یک لخت. مقداری. اندازه ای. قدری. کمی. پاره ای. بخشی. بعضی. جزئی. قطعه ای. اندکی. مبلغی :
با خردمند بی وفا بود این بخت
خویشتن خویش را بکوش تو یک لخت
می خور و می ده کجا نبود پشیمان
هر که بخورد و بداداز آنچه بیلفخت.
رودکی.
و مردمان وی همه چون زنگیانند لکن لختی به مردمی نزدیکترند. ( حدود العالم ).
خورشها فرستاد و لختی نبید
همان بویها نرگس و شنبلید.
فردوسی.
ز دینار لختی فرستادمت
به نامه درون پندها دادمت.
فردوسی.
بیاسود لختی چو دید آنچه دید
شب تیره خفتان ز بر درکشید.
فردوسی.
همانا نهان داشت لختی نبید
پسر را بدان خانه اندرکشید.
فردوسی.
اگر نیستت چیز لختی بورز
که بی چیز کس را ندارند ارز.
فردوسی.
نشانهای مادر بیابم همی
به دل نیز لختی بتابم همی.
فردوسی.
ز گردون و از تیغها شد غمی
بزور اندرآورد لختی کمی.
فردوسی.
از آن خواب بد شد دل من غمی
به مغز اندرآورد لختی کمی.
فردوسی.
سپهدار ایران ز پشت سپاه
بشد دور با کهتری نیکخواه
چو لختی بیامد پیاده ببود
جهان آفرین را فراوان ستود.
فردوسی.
خروشان زن آمد به بهرام گفت
که کاهست لختی مرا در نهفت.
فردوسی.
به بیژن چنین گفت گستهم زود
که لختی عنانت بباید بسود.
فردوسی.
گر ایدون که باشدت لختی درنگ
به گوش آیدت نوش و آوای چنگ.
فردوسی.
به بیشه درون گرد برگشت شاه
همی کرد هر جای لختی نگاه.
فردوسی.
سیاوش به اسب دگر برنشست
بینداخت آن گوی لختی ز دست.
فردوسی.
ز دینار لختی به هیشوی داد
از آن هدیه شد مرد گیرنده شاد.
فردوسی.
سپهبد بدو گفت لختی شتاب ( بشتاب )
بیاوردش از پیش افراسیاب.
فردوسی.
عنان را چپ و راست لختی بسود
سلیح و سواری به بابک نمود.
فردوسی.
از آن شیر با شاه لختی بخورد
چنین گفت پس با زن پایمرد.
فردوسی.
کنون هست لختی چو روشن گلاب
بسرخی چو بیجاده در آفتاب.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به لخت : ۱- برهنه لخت . ۲- لات بیسروپا .

فرهنگ معین

(لُ ) (حامص . ) برهنگی ، عوری . ، ~پُختی برهنه و بی سر و پا.
(لَ ) (ق . ) ۱ - اندکی ، کمی . ۲ - بخشی ، قسمتی .

فرهنگستان زبان و ادب

{inertia} [فیزیک] تمایل ماده به مقاومت در برابر تغییر تکانه

دانشنامه آزاد فارسی

لختی (پزشکی). لَختی (پزشکی)(torpor)
در پزشکی، بی تحرکی وعدم فعالیت جسمی و ذهنی. در زندگی طبیعی اخلال ایجاد می کند. این حالت در افراد تب دار و در افراد مسنی که بیماری های سرخ رگی دارند، پدید می آید.

لختی (فیزیک). لَختی (فیزیک)(inertia)
(یا: اینرسی) در فیزیک، گرایش هر جسم به حفظ حالت سکون یا حرکت یکنواخت، تا زمانی که نیروی خارجی بر آن وارد نشود. این خاصیت را آیزاک نیوتون در قانون اول حرکت توصیف کرد. نیز ← نیوتون، قانون های حرکت

پیشنهاد کاربران

لَختی=لحظه ای، کمی
در اینجا ( ( لختی سکوت کرد ) )
لختی به معنیِ لحظه ای هست!!
لُختی در گویش اصفهانی به معنای لات، اوباش یا اراذل است
نمونه : اون مرده از لختیا سطحی یکی اصفهانس
لَختی جسم: مقاومت جسم در برابر تغییر سرعت
مختصری
قانون نیوتن است
لَختی، مانْد یا اینرسی ( به فرانسوی: inertie ) ، خاصیتی از یک جسم است که با تغییر وضعیت جسم مخالفت می کند. هر چه جرم یک جسم بیشتر باشد لختی اش بیشتر است. به قانون اول نیوتون قانون لختی نیز گفته می شود.
...
[مشاهده متن کامل]
تمایل اجسام به حفظ حالت قبلی را لختی گویند. در آثار ارسطو به آن به صورت حرکت طبیعی به نوعی پرداخته شده. قانون اول نیوتن می گوید هرگاه شی با سرعت ثابت در حال حرکت باشد مادامی که نیروی خارجی به آن وارد نشود به حرکت خود ادامه خواهد داد توجه کنید که حرکت دایره ای یکنواخت شتاب دار است و بردار شتاب دائم تغییر می کند. البته می دانیم لختی با این تعریف به هیچ وجه در کوانتوم مکانیک و حتی نسبیت عام قابل تعریف نیست و تنها با نظریه پیمانه ای می تون باز تعریفی برای آن صورت داد.

بپرس