لذت بردن


برابر پارسی: خوشگذرانی، شادی کردن

معنی انگلیسی:
revel, feast, enjoy, relish, savor, savour

لغت نامه دهخدا

لذت بردن. [ ل َذْ ذَ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) درک خوشی کردن. مزه یافتن. رجوع به کلمه لذت و شواهد آن شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- درک لذت و خوشی کردن . ۲- مز. خوش یافتن .

جدول کلمات

حظ

مترادف ها

pleasure (فعل)
لذت بردن، خوشایند بودن

revel (فعل)
عیاشی کردن، لذت بردن، شادی کردن

enjoy (فعل)
دارا بودن، لذت بردن، برخوردار شدن، بهره مند شدن از، برخوردار شدن از

degust (فعل)
لذت بردن، مزه مزه کردن

فارسی به عربی

تمتع به , متعة

پیشنهاد کاربران

حظ
خوش خوشان کسی شدن : [عامیانه، کنایه ] بسیار لذت بردن.
کیف کردن
لذت ببر=کیف کن
لذت بردم=کیف کردم
شاد شدن
خوش حال شدن
لذت بردن
درست حسابی بزارید دیگه
take pleasure in
حال کردن
حظ بردن
محظوظ شدن
خرکیف شدن
طعم چیزی را به درستی چشیدن . . . . حال خوبی را تجربه کردن. . . . بهره واستفاده از چیزی بردن. . . . کام چیزی را چشیدن
سرمست شدن
خیلی بده هیچی برای نوشتن در جمله نداره
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس