لشکر شکوف

لغت نامه دهخدا

لشکرشکوف. [ ل َ ک َ ش ِ ] ( نف مرکب )مرد لشکرشکاف. شجاع و دلاور. ( آنندراج ) :
که لشکرشکوفان مغفرشکاف
نهان صلح جویند و پیدا مصاف.
سعدی.
- لشکرشکوفان ؛ جماعتی که در وقت جنگ گریزند و لشکر را بددل کرده گریزانند. ( فرهنگ خطی ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) لشکر شکاف : که لشکر شکوفان مغفر شکاف نهان صلح جویند و پیدا مصاف ( سعدی لغ. ) توضیح لغت نامه بنقل از فرهنگ خطی بدون اسم کتابخان. لغت نامه نقل کرده : لشکر شکوفان جماعتی که در وقت جنگ گریزند و لشکر را بددل کرده گریزانند . ظاهرا این معنی را از همین بیت استنباط کرده اند و براساسی نمی باشد .

فرهنگ معین

( ~ . ش )(ص فا. )لشکر شکاف ، دلیر.

فرهنگ عمید

۱. آن که صف لشکریان دشمن را بشکافد، لشکرشکن.
۲. [مجاز] دلاور: که لشکر شکوفان مغفرشکاف / نهان صلح جستند و پیدا مصاف (سعدی۱: ۷۷ حاشیه ).

پیشنهاد کاربران

بپرس