لطف

/lotf/

مترادف لطف: التفات، بخشش، بذل، تفضل، شفقت، ظرافت، عنایت، کرم، لطافت، محبت، مرحمت، ملایمت، مهر، مهربانی، نرمی، نیکی

متضاد لطف: عتاب، عنف، قهر

برابر پارسی: مهرورزیدن، مهربانی، نرمی، نیکویی، نیکویی کردن

معنی انگلیسی:
favor, good turn, graciousness, indulgence, kindness, elegance, fineness, vibes, grace, amenity, codescension

لغت نامه دهخدا

لطف. [ ل ُ ] ( ع اِمص ، اِ ) نرمی در کار و کردار. ( منتهی الارب ). رفق. ( تاج المصادر ). مدارات. خوش رفتاری. مودت. برّ. نیکوئی. نیکوکاری. ج ، الطاف :
لذت انهار خمر اوست ما را بی حساب
راحت ارواح لطف اوست ما رابی سخن.
منوچهری.
گسیل کرد رسولی سوی برادر خویش و پیام داد به لطف. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 280 ). میان او و خواجه بونصر لطف حالی افتاد در این وقت از حد گذشته. ( تاریخ بیهقی ص 528 ). نُزل بسیار با تکلف از خوردنی ها... و هر روز لطفی دیگر. ( تاریخ بیهقی ص 375 ). فرمود تا آنها را پنهان کردند تا لطف حال بر جای بود آشکار نکردند. ( تاریخ بیهقی ص 683 ).
تو آنی که ارواح ناطق کنی
چو مادر پسر را به لطف و لطف.
مسعودسعد.
ای قوت جان من ز لطف تو
بی شفقت خویش مرده انگارم.
مسعودسعد.
دین بی لطف ، شاخ بی بار است
ملک بی قهر،گنج بی مار است.
سنائی.
و دوستی و برادری با او به غایت لطف و نهایت یگانگی رسانید.( کلیله و دمنه ). مرد... به لطفی هرچه تمامتر حلالی خواست. ( کلیله و دمنه ).
خاک چهل صباح سرشتی به دست صنع
خود بر زبان لطف براندی ثنای خاک.
خاقانی.
تو مرا میکشی به خنجر لطف
من در آن خون به ناز می غلطم.
خاقانی.
به لطف و علم و حلم و عزم مستغنی است پنداری
ز آب و خاک و نار و باد عزالدین بوعمران.
خاقانی.
گر دانه لطف خواهی اِلاّ
مرغ قزل ارسلان چه باشی.
خاقانی.
منم خاک توگر دهی آب لطفم
دهم صد گل شکر در یک زمانت.
خاقانی.
هم لطف و هم قبول و هم اکرام یافتم
ز احرار ری افاضل ری اولیای ری.
خاقانی.
من شهربند لطف توام نه اسیر شروان
کاینجا برون ز لطف تو خشک و تری ندارم.
خاقانی.
امید آبروی ندارم به لطف شاه
کامسال کمتر است قبولی که پار کرد.
خاقانی.
لطف از مزاج دهر بشد گوئی
ای مرد لطف چه که وفا هم شد.
خاقانی.
گر او از لطف عام خود مرا مقبول خود دارد
نیندیشم که چون خاصان قبول رای او دارم.
خاقانی.
تو جهانی دگر شوی از لطف
هم تو سلطان بر آن جهان که توئی.
خاقانی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

نرمی نمودن، مهربانی کردن، نرمی، مهربانی، نیکو
۱- ( مصدر ) نرمی نمودن مهربانی کردن . ۲- ( اسم ) نرمی رفق مدارا مهربانی مقابل عنف عتاب قهر : آثار اسمائ و صفات جمالی و جلالی حق جل و علا و نتایج لطف و قهر ... درین عالم غرایب ... کمال ظهور و اظهار می یابد. ۳- خوش رفتاری نیکویی نیکوکاری . ۴- کرم بذل بخشش . ۵- خصوصیتی از جمال دقیقه ای از زیبایی کشی : من آدمی بلطف تو هرگز ندیده ام این صورت و صفت که توداری فرشته ای . ( سعدی لغ. ) ۶- تایید حق باشد ببقائ سرور و دوام مشاهدت و قرار اندر درجت استقامت والله لطیف بعباده . مقابل قهر : دام سخت است مگر یار شود لطف خدا ورنه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم . ( حافظ . ۲۵۳ ) یا لطف تخلص . حسن تخلص . یا لطف خفی . لطف نهان مقابل لطف جلی : یارب این بخشش نه حد کار ماست لطف تو لطف خفی را خود سزاست . ( مثنوی . نیک.۳۸۲ : ۲ ) یا لطف طبع . ۱- لطافت طبع نیکو سرشتی : تو با این لطف طبع و دلربایی چنین سنگین دل و سرکش چرایی ? ( سعدی لغ. ) ۲- لطافت قریح. شاعرانه . یا لطفی ندارد . تعریفی ندارد مطبوع طبع نیست .
تخلص پنج تن از شعرای متاخر ایران : لطف علی بیک افشا لطف علی خان داغستانی . لطف الله بخارایی . لطف الله حکیم .

فرهنگ معین

(لُ طْ ) [ ع . ] ۱ - (اِمص . )نرمی ، مهربانی ، خوش رفتاری . ج . الطاف . ۲ - کرم ، بخشش .
(لَ طَ ) [ ع . ] (اِمص . از الطاف ) ۱ - توفیق خدای . ۲ - نرمی . ۳ - نیکویی ، بر، نیکوکاری . ۴ - (اِ. ) آن چه به کسی فرستند، هدیه .

فرهنگ عمید

۱. نرمی.
۲. مهربانی، نیکویی.
۳. ظرافت، زیبایی.
۴. عفووبخشش.
۵. بذل کردن، بخشیدن چیزی.
۱. نرمی.
۲. نیکویی، احسان.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مِّرْفَقاً: رفتار به نرمی و معامله به لطف - گشایش - آسانی و نرمی
معنی لَمْ یَهْدِ: هدایت نکرد - روشن نکرد(هدایت به معنای راهنمائی به سوی مطلوب به نرمی و لطف است و اهتدا پذیرفتن هدایت و ایستادگی در راه کسب آن است)
معنی یَهْتَدُونَ: هدایت را می پذیرند -هدایت می شوند- هدایت می یابند(هدایت به معنای راهنمائی به سوی مطلوب به نرمی و لطف است و اهتدا پذیرفتن هدایت و ایستادگی در راه کسب آن است)
معنی یَهْتَدِی: هدایت را می پذیرد - هدایت می شود- هدایت می یابد (هدایت به معنای راهنمائی به سوی مطلوب به نرمی و لطف است و اهتدا پذیرفتن هدایت و ایستادگی در راه کسب آن است)
معنی یَهْدِیَهُ: که او را هدایت کند (اصل در معنی این کلمه بازگشتن است.هدایت به معنای راهنمائی به سوی مطلوب به نرمی و لطف است و اهتدا پذیرفتن هدایت و ایستادگی در راه کسب آن است)
معنی یَهْدِیهِمْ: آنان را هدایت می کند (اصل در معنی این کلمه بازگشتن است.هدایت به معنای راهنمائی به سوی مطلوب به نرمی و لطف است و اهتدا پذیرفتن هدایت و ایستادگی در راه کسب آن است)
معنی یَهْدِیَهُمْ: که آنان را هدایت کند (اصل در معنی این کلمه بازگشتن است.هدایت به معنای راهنمائی به سوی مطلوب به نرمی و لطف است و اهتدا پذیرفتن هدایت و ایستادگی در راه کسب آن است)
معنی هَادٍ: هدایت کننده - هادی (اصل در معنی این کلمه بازگشتن است .کلمه هدی به معنای راهنمائی به سوی مطلوب به نرمی و لطف است و اهتدا پذیرفتن هدایت و ایستادگی در راه کسب آن است)
معنی هَادِی: هدایت کننده - هادی (اصل در معنی این کلمه بازگشتن است .کلمه هدی به معنای راهنمائی به سوی مطلوب به نرمی و لطف است و اهتدا پذیرفتن هدایت و ایستادگی در راه کسب آن است)
معنی هَدَاکُمْ: شما را هدایت کرد(اصل در معنی این کلمه بازگشتن است .کلمه هدی به معنای راهنمائی به سوی مطلوب به نرمی و لطف است و اهتدا پذیرفتن هدایت و ایستادگی در راه کسب آن است)
معنی هَدَانَا: ما را هدایت کرد(اصل در معنی این کلمه بازگشتن است .کلمه هدی به معنای راهنمائی به سوی مطلوب به نرمی و لطف است و اهتدا پذیرفتن هدایت و ایستادگی در راه کسب آن است)
معنی هَدَانِی: مرا هدایت کرد(اصل در معنی این کلمه بازگشتن است .کلمه هدی به معنای راهنمائی به سوی مطلوب به نرمی و لطف است و اهتدا پذیرفتن هدایت و ایستادگی در راه کسب آن است)
معنی هَدَاهُ: او را هدایت کرد(اصل در معنی این کلمه بازگشتن است .کلمه هدی به معنای راهنمائی به سوی مطلوب به نرمی و لطف است و اهتدا پذیرفتن هدایت و ایستادگی در راه کسب آن است)
معنی هُدَاهَا: هدایتش(اصل در معنی این کلمه بازگشتن است .کلمه هدی به معنای راهنمائی به سوی مطلوب به نرمی و لطف است و اهتدا پذیرفتن هدایت و ایستادگی در راه کسب آن است)
معنی هَدَاهُمْ: آنان را هدایت کرد(اصل در معنی این کلمه بازگشتن است .کلمه هدی به معنای راهنمائی به سوی مطلوب به نرمی و لطف است و اهتدا پذیرفتن هدایت و ایستادگی در راه کسب آن است)
تکرار در قرآن: ۸(بار)
به ضم اول به معنی رفق و مدارا و نزدیکی است «لَطَفَ لُطْفاً: رَفَقَ وَ دَنا» و به فتح اول به معنی نازکی و صافی است «لَطُفَ لُطْفاً و لَطافَةً: صَغُرَودَقَّ» (قاموس) در صحاح گفته: «اَلُّلطْفُ فِی الْعَمَلَ: اَلرِفْقُ فیهِ» در مصباح آمده «لَطَفَ اللهُ بِنا» یعنی خدا بما رفق و با ما مدارا کرد. . تَلَطُّف به معنی اعمال رفق و مدارا است یعنی ببیند کدام طعام بهتر است تا رزقی از آن به شما بیاورد و در خریدن طعام و دررفتن و آمدن اعمال مدارا کند (و خشن نباشد) و کسی را به حال شما واقف نکند. لَطیف: از اسماء حسنی است و آن بنابر آنکه گفته شد به معنی مدارا کننده است و آن بالام و باء متعدی می‏شود در اقرب الموارد هست «لَطَفَ اللهُ لِلْعَبْدِ وَ بِالْعَبْدِ: رَفَقَ بِهِ...». * . چشمها خدا را درک نکند، خدا چشمها را درک کند، خدا مداراگر و دانا است. می‏داند و مدارا می‏کند. * . . لطیف در هردوآیه به معنی مدارا کننده است. طبرسی ذیل آیه 100 یوسف در معنی آن سه قول نقل کرده: مداراگر. آن‏که حاجت تو را با مدارا برآورد. آنکه بدقائق امور عالم است. قول سوم نظیر آن است که لطیف را نافذ و دقیق گفته‏اند ولی آنچه ما اختیار کردیم مقبول‏تر است و آیات با آن کاملا تطبیق می‏شود.

دانشنامه آزاد فارسی

لُطْف
اصطلاحی در کلام اسلامی که به صورت قاعدۀ لطف بیان می شود وبنا برآن بر خداوند عقلاً واجب و لازم است که به هدایت بندگان خود بپردازد و از وقوع گمراهی در مردم جلوگیری کند و چنین لطفی را در مورد آنان به کار بندد.این قاعده در مباحث نبوت و امامت و همچنین در تکالیفی که ایشان از جانب خداوند ابلاغ کرده اند و بندگان مکلف به اطاعت هستند، به کار رفته است. نیز در مباحث فرعی دیگری چون پاداش و مجازات رفتار بندگان و موقعیت کافرانی که توجه به دستورات نداشته اند، آمده است. شاید وجهی از استدلال اساسی آن، قاعدۀ کلامی قُبح عِقابِ بلابیان یعنی ناپسندبودن مجازات بدون تبیین آن باشد، لذا کسانی که به این قاعده و یا موارد مشابه آن باور داشته اند لطف را از جانب خداوند واجب دانسته اند و آن را به مباحث کلامی تسری داده اند. معتزلیان و در بسیاری از موارد شیعیان از این گروه اند و اشاعره از منکران وجوب آن هستند. ماهیت و احکام کلامی لطف، دیدگاه های دیگری را پدید آورده که متکلمان نامداری را به این مباحث کشانده و استدلال و نقدهای ظریف و دقیقی را باعث شده است.

مترادف ها

boon (اسم)
مزیت، خیر، بخشش، خوبی، احسان، لطف، استدعاء، فرمان یادستوری بصورت استدعا

kindness (اسم)
مهربانی، محبت، خوش قلبی، خدمت، مروت، خوبی، لطف، مرحمت

beneficence (اسم)
بخشش، نیکی، احسان، لطف، نیکوکاری

benignity (اسم)
مهربانی، احسان، لطف، شفقت، خوش خیمی

ethereality (اسم)
لطف

فارسی به عربی

شفقة , هدیة

پیشنهاد کاربران

واژه لطف
معادل ابجد 119
تعداد حروف 3
تلفظ lataf
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی] [قدیمی]
مختصات ( اِ. )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
لطف:مهربانی ، بخشش
مرحمت
لطف : مهربانی
مقابل بدی، خوشایندی، مورد خواست ، چیزی که مطابق خواست است و برای طرف کیف و لذت دارد و درد و رنج و آزار ندارد.
دوستان بیش از هفتاد درصد عربی ، ایرانی است ، این واژه هم ایرانی است .
لُطف
به نگر میرسد لُفت را آسانتر از لوفت بتوان لفزید.
می توان لُطف را هم به سورِشِ لُتف به کار بُرد و از آن کارواژه ی لُتفیدن و لُتفاندن برساخت.
لُطف = لُفت ، لُتف
لَطیف = لُفیز ، لُتفیز ( مانند مَویز ) ، لُفتا ، لُتفا ( مانند گویا ، بینا . . . )
...
[مشاهده متن کامل]

مُلاطِفَت = هَم لُفتی ، هَم لُتفی
اِلتِطاف = لُفتیدن ، لُفتَن ، لُتفیدن
اِلتِطاف کُنید = بِلُفتید ، بِلُتفید ، لُفت کنید، لُتف کنید

ایشان نهایت لطف را به من دارند.
ماه ناز
ماه
ماه ناز نین

ماه
ماه ناز
لُطف
می توان بر پایه دانش ریشه شناسی و ساختار دَستوری پارسی از این ستاک کارپایه بَرساخت :
لوفتَن یا لُفتَن مانند بافتَن ، رَفتَن ، روفتَن. . . مَتال :
لُطف کُنید = بِلوفید ، لُفت کنید
لُطف کردید = لُفتید، لُفت کردید
محبت ، کار خوب کردن برای دیگران
در زبان فارسی هخامنشی واژه ( وشنا ) به معنی و چم لطف میباشد
بخشش و محبت و مهربان

ورزیدن علاقه ومهربان بودن

لطف کردن:Kindness کسی که لطف می کند:Kind
این واژه آریایی است با love همخانواده است :
لطف همخانواده با واژهlove است زیرا واژه love به شکل لوف و سپس لوفت درمیاید همانطور که در هلندی به شکل liefde به کار میرود. شرم بر ما که از زبان کهنسالان واژه لوفت را میشنیدیم و میخندیدیم چراکه خود را براساس آموزش مدرسه باسواد و آنها را درس نخوانده و بیسواد میدانستیم.
...
[مشاهده متن کامل]

کرم
این واژه تازى ( اربى ) ست و سپارش مى شود بجاى آن از برابرهاى پارسى بهره جویید: آیَفت Ayaft ( پهلوى: لطف، احسان، هدیه، نفع ، حاجت و . . . ) ، جِدْمان Jedman ( پهلوى: لطف ، محبت ، عنایت ، جبهه ، جبین و . . . ) ، اُمَن Oman ( سانسکریت: لطف ، ملاطفت ، محبت ، مهربانى
...
[مشاهده متن کامل]

، همراهى ) نیکبخشى Nikbaxshi ( پارسى: لطف ، مساعدت ، بخشش نیکو ) نیکنرمى Niknarmi ( پارسى - پیشنهادى: لطف ، ملاطفت ، مهربانى ، ملایمت ) پَرساد Parsad ( سنسکریت: پْرَسادَ ساخته شده است:لطف، مهربانى، احسان ) سومنا Sumna ( سنسکریت: سومنَ ساخته شده است: لطف، مهربانى، احسان )
آنوم Anum ( سنسکریت: اَنومَتی : لطف، مهربانى، احسان )

این واژه عربی است و پارسی آن این واژه هاست: پَرساد parsãd که از سنسکریت: پْرَسادَ ساخته شده است؛ سومنا sumnã که از سنسکریت: سومنَ ساخته شده است؛ آنوم که از سنسکریت: اَنومَتی ساخته شده است.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس