لوح روی

لغت نامه دهخدا

لوح روی. [ ل َ / لُو ] ( ص مرکب ) دارای رخساری چون لوح :
تیزچشم ، آهن جگر، فولاددل ، کیمخت لب
سیم دندان ، چاه بینی ، ناوه کام و لوح روی.
منوچهری.

فرهنگ فارسی

دارای رخسار چون لوح، ( لوح رو ی ) آنکه چهره ای چون لوح صاف دارد : تیز چشم آهن جگر فولاد دل کیمخت لب سیم دندان چاه بینی ناوه کام و لوح روی . ( منوچهری . د .چا ۱۳۷ : ۲ )

پیشنهاد کاربران

بپرس