لوچ

/luC/

مترادف لوچ: احول، احول، دوبین، کاچ، کاژ، کج نظر، کژبین

معنی انگلیسی:
cockeyed, cross-eyed, squint, squint(-eyed)

لغت نامه دهخدا

لوچ. ( ص ) چپ. احول. دوبین. چشم گشته. کژچشم. کول. ( حاشیه لغت نامه اسدی نخجوانی ). لوج. کلیک. ( لغت نامه اسدی نخجوانی ). کاج. کاژ. ناراست بین. کلک. کژ. باحِوَل. احول چشم و معیوب. ( اوبهی ). دوبیننده. کلاژ. کلاژه. این کلمه با کلمه فرانسه لوش از یک اصل است و با کلمه لوسکوس لاتینی نیز از یک ریشه است. کلاذه. شاه کال. گشته. کوج. چشم کاج. ( از جهانگیری ) :
آن توئی کور و توئی لوچ و توئی کوچ و بلوچ
آن توئی دول و توئی گول و توئی پایت لنگ .
لبیبی.
شاها ز انتظار زمانی که داریم
چشمان راست بین دعاگوت گشت لوچ.
قطران.
گوش کر را سخن شناس که دید
دیده لوچ راست بین که شنید.
سنائی.
فارغ منشین که وقت کوچ است
در خود منگر که چشم لوچ است.
نظامی.
خویشتن را بزرگ پنداری
راست گویی یکی دو بیند لوچ.
سعدی.

لوچ. ( اِخ ) نام ولایتی از ایران زمین. نام سرزمینی :
سراسر به شمشیر بگذاشتند
ستم کردن لوچ برداشتند.
فردوسی.
و رجوع به فهرست ولف شود.

لوچ. ( اِخ ) ( چم... ) چشمه و مزرعه ای است در شمال آران متعلق به خزل و جزو خالصه است ، دراین چشمه ماهی هست. آب چشمه داخل آب ماران شده در دو آب خزل داخل رودخانه گاماسب میشود. صحرای آران ماران علفزار و مرتع خوبی است و در آن شلتوک به عمل می آید. از نهاوند به چم لوچ هفت فرسنگ مسافت و در طرف غربی این شهر واقع است. ( از مرآةالبلدان ج 4 ص 262 ).

فرهنگ فارسی

چپ چشم، چشم گشته، کج چشم، کلاج، چشم پیچیده شده
( صفت ) کسی که چشمش چپ است کج چشم احول دوبین : فارغ منشین که وقت کوچ است در خود منگر که چشم لوچ است . ( نظامی لغ. )
چشمه و مزرعه ایست در شمال آران متعلق بخزل و جزو خالصه است در این چشمه ماهی هست آب چشمه داخل آب ماران شده در دو آب خزل داخل رودخانه گاماسب می شود .

فرهنگ معین

(ص . ) (عا. ) دوبین ، احول .

فرهنگ عمید

کسی که چشمش پیچیده باشد، چپ چشم، چشم گشته، کج چشم، احول، کلاج: خویشتن را بزرگ پنداری / راست گفتند یک دو بیند لوچ (سعدی: ۱۷۸ ).

گویش مازنی

/looch/ سر بی مو موی کم پشت - بی خرد

واژه نامه بختیاریکا

دامی که به وسیله ی انحراف آب به سمت خشکی ماهی گیر می افتد

دانشنامه عمومی

لوچ ( به مجاری: Lócs ) یک شهرداری در مجارستان است که در ناحیه کوسگ واقع شده است. [ ۳] لوچ ۵٫۱۳ کیلومتر مربع مساحت و ۱۲۱ نفر جمعیت دارد.
عکس لوچعکس لوچعکس لوچعکس لوچعکس لوچ
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

دوبین

مترادف ها

cross-eyed (صفت)
مورب، لوچ، چپ چشم

squint (صفت)
لوچ، چپ چشم، چپ

strabismic (صفت)
لوچ، احول، دوبین

gimlet-eyed (صفت)
لوچ

goggle-eyed (صفت)
لوچ، چپی، چشم ورقلنبیده

squint-eye (صفت)
لوچ، احول

squint-eyed (صفت)
لوچ، چپ چشم، احول

پیشنهاد کاربران

کهن ترین معنای لوچ در زبان پارسی باستان به معنای لخت، برهنه، عریان بکار می رفته است. کوهستان در چریدن بزان لوچ گشته از علف. کوه لخت شده بدلیل چرای بزها و گوسفندان. آدمی را دزدان لوچ و لخت رهاکرده بودند.
...
[مشاهده متن کامل]
در زبان عربی نیز لوچ مبدل به لوش و لوشه گردیده و به مکان بی آب و علفی که چراگاه اشتران ( شترها ) است اطلاق میشده. همچنین بعدها به شخص دوبین، احول، کاژ، کاج نیز لوچ گفته شده. کما اینکه گویند لوچ یک را دو بیند، در اشعار متأخر از لوچ به معنای کسی که در قضاوت یک را دو میبیند و باشتباه قضاوت میکند، و در جایی نیز به افراد خود بزرگ بین و کج پندار نیز خطاب میشده. چنانچه فردوسی اشاره دارد که سرزمینی را که توسط کج بینان و طمع ورزان اشغال گردیده بود بزور شمشیر باز ستاندند. لوچ در فلاسلوچ و سُلوچ به معنای کوچ سالیانه معنا شده. واین نیز همان معنای خالی شدن علفزار ( لوچ شدن ) و کوچ به سوی سرسبزیها را در معنای خود در بر میگیرد.

در زبان بلوچی معنای برهنه میدهد
در زبان لری�لوچ� به معنی چین وچروک است. مثلادرعبارت�مین روش لوچ ونه� یعنی صورتش چین وچروک انداخته است. واژه ای کهن وآریایی است که وارد زبانهای اروپایی ( انگلیسی و. . . ) ویا شاید زبانهای هندی شده باشد.
...
[مشاهده متن کامل]
در زبان انگلیسی به صورت�ruga, ruck وrogosity� به معنی چین وچروک وتاه خوردگی به کار میرود. باتوجه به تبدیل�حرف لام به حرف ر� ودیگر تبدیلهای رایج در زبانشناسی و ریشه یابی.

در کوردی لوچ به معنای چروک است
متضاد صاف و راست
بلوچ یعنی ب لوچ =ب یعنی بی لوچ برابر کسی که بدون کجی و ناراستی کسی صاف و پاک و بی غل و غش است
لوچ ( Luch ) در زبان گیلکی به معنی چشم چپ یا انحراف چشم هستش
ده زبان دری افغانی به کسی که لخت یا برهنه باشه میگوییم لوچ
لوچیدَن = لوچ شدن.
دوبین
کج بین
این کلمه در اصل فرانسوی است louche ( لوش ) و فعل آن هم loucher ( لوشه ) است.
پیچ داشتن چشم
لخت ، برهنه ( بلوچی )
چپ
لوچ. ( مازنی ) ، دیوانه.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس