مات شدن


مترادف مات شدن: مبهوت شدن، بهت زده شدن، متحیر شدن، شهمات شدن، باختن در بازی شطرنج ، تیره شدن، تار شدن ، کدر شدن، ناشفاف شدن

متضاد مات شدن: بردن، روشن شدن، شفاف شدن

معنی انگلیسی:
blur, to be astonished or stupefied, to be checkmated

لغت نامه دهخدا

مات شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) حیران و سرگردان شدن. مشوش و مضطرب شدن. ( از ناظم الاطباء ). سخت متحیر شدن. مبهوت شدن. سخت حیرت زده گشتن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || مغلوب شدن شاه شطرنج. باختن در شطرنج.از هر نوع حرکت بازماندن در شطرنج ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || توسعاً مردن :
شد از رنج و از تشنگی شاه ، مات
چنین یافت از چرخ گردان برات.
فردوسی.
رجوع به مات شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ( شطرنج ) شاه شطرنج شاه شطرنج شخص بوضعی گرفتار شدن که نتواند از آن خلاص شود .
حیران و سرگردان شدن

پیشنهاد کاربران

بپرس