مادون

/mAdun/

مترادف مادون: زیردست، مرئوس، پایین، پایین تر، فروتر، کوچکتر

متضاد مادون: مافوق، ماورا

برابر پارسی: زیردست، پایین تر، زیر، فرو

معنی انگلیسی:
below or inferior, subordinate, sub-, (what is) below or inferior, beneath, infra-, under

لغت نامه دهخدا

مادون. ( ع ص مرکب ) ماسوا و فروتر و پائین تر. ( ناظم الاطباء ). ماسوا و بمعنی فروتر نیز آمده. ( غیاث ) ( آنندراج ). زیردست ، مقابل مافوق.( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). از ما ( آنچه ) + دون ( فرودتر ) آنچه فروتر است. آنچه فرود است :
جمله بر خودحرام کرده بدی
هرچه مادون کردگار عظیم.
ناصرخسرو.
آنکه کشتستم پی مادون من
می نداندکه نخسبد خون من.
مولوی.
|| ( اصطلاح اداری ) به کارمندانی اطلاق می شود که در حوزه کار و اداره نسبت به فرد یا افراد دیگر شغل و درجه فرودتر و حقیرتر داشته باشند. آن افراد را نسبت به اینان مافوق گویند. از این روی ممکن است کسی مافوق عده ای و مادون عده ای دیگر باشد.

فرهنگ فارسی

زیردست، پست تر، پایین تر، آنچه پایین چیزدیگرقراردارد
۱- زیردست مقابل مافوق . یا مادون . زیردست پایین

فرهنگ معین

[ ع . ] (ق . ) فروتر، پایین تر.

فرهنگ عمید

آنچه پایین چیز دیگر قرار دارد، زیردست، پست تر، پایین تر.

جدول کلمات

زیردست

مترادف ها

sub (اسم)
تابع، مادون

subordinate (اسم)
تابع، مادون، مرئوس، پایینی

puisne (اسم)
مادون

subaltern (اسم)
تابع، مادون، زیر دست، افسر جزء

subaltern (صفت)
فرعی، مادون

subordinative (صفت)
تابع، مادون، تبعی

puisne (صفت)
مادون، بعدی، نارسا

subordinate (صفت)
فرعی، تابع، وابسته، مادون، فرمانبردار، مطیع، مرئوس

subject (صفت)
مادون، مطیع، مشمول، در خطر، تحت تسلط

subservient (صفت)
پست، تابع، سودمند، مادون، چاپلوس، متملق

behindhand (صفت)
کهنه، عقب مانده، بی خبر از رسوم، مادون، دغل

subjacent (صفت)
مادون، واقع در زیر

below (قید)
مادون، در زیر، پایین

فارسی به عربی

تابع , تحت

پیشنهاد کاربران

" زیر ، خرده ، پایین "
خرده فرهنگ = subculture
زیرگروه =subgroup

بپرس