ماهیت

/mAhiyyat/

مترادف ماهیت: بود، جوهر، وجود، هستی، چگونگی، چیستی، حقیقت، واقعیت، هویت

متضاد ماهیت: غرض

برابر پارسی: نهاد، هستی، سرشت، بن، چبود، چیستی

معنی انگلیسی:
spirit, character, characteristic, essence, form, makeup or make-up, nature, stuff, substance, quiddity

لغت نامه دهخدا

ماهیت. [ هی ی َ ] ( ع اِ مرکب ) به معنی حقیقت چیزی مستعمل است. بدان که این مصدر جعلی است تراشیده اهل منطق و حکمت. معنی لفظی لفظ ماهیت چیست این شدن باشد مرکب از ماء موصوله و «هی » ضمیر مؤنث واحدو یاء مشدد علامت جعل و تاء مصدری ، مگر یاء لفظ «هی »به جهت اجتماع یأات حذف شده است. ( غیاث ) ( آنندراج ). حقیقت و طبیعت و نهاد و ذات و جوهر. ( ناظم الاطباء ). چیستی . ماهیت چیزی ، حقیقت آن. ج ، ماهیات. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). کلمه ماهیت در اصل ماهویت بوده است «یاء» آن «یاء» نسبت و «تاء» آن «تاء» مصدریه است «واو» قلب به یاء و «یاء» در «یاء» ادغام شده است و هاء آن مکسور گردیده است. و بعضی گویند ماهیت مشتق از «ماهو» است. و گفته شده است که مرکب از «ما» استفهامیه و «یاء» نسبت و «تاء» مصدریه است و همزه زائد بعد از الف تبدیل به هاء شده است و گاه به جای ماهیت «مائیت » گفته شده است. ( فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی ). || ( اصطلاح فلسفی ) مقابل وجود . ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). ماهیت چیز، «چه چیزی » او باشد و آن تفحص باشد از جنس چیز. چنانکه کسی گوید درخت به مثل و کسی بپرسد که درخت چه باشد؟ این از او جستن باشد از جنس درخت و جوابش آن باشد که درخت جسمی باشد افزاینده و مرخاک وآب را به صورت دیگر کننده. ( ناصرخسرو، یادداشت ایضاً ). ماهیت نزد حکما عبارت از پرسش به «ماهو» است و چیزی است که در پاسخ سؤال «ما» حقیقیه گفته می شود که پرسش از گوهر اشیاء است و بنابراین اطلاق بر حقیقت شی می گردد و آنچه شیئیت شی بدان است ماهیت می گویند.ماهیت هم بر حقیقت کلی و هم بر حقیقت جزئی اطلاق شده است. قطب الدین در درةالتاج جمله سوم از فن دوم ص 10 آرد: هر چیزی را حقیقتی هست که آن چیز به آن حقیقت آن چیز است و آن به حقیقت مغایر ماعدای او باشد خواه لازم باشد خواه مفارق و مثال آن انسانیت است مثلاً چه انسانیت از آن روی انسانیت است که در مفهوم او نشود وجود و عدم و وحدت و کثرت و عموم و خصوص الی غیر ذلک من الاعتبارات چه اگر وجود خارجی مثلاً در مفهوم او داخل بودی ، انسانیتی که در ذهن تنها موجود بودی انسانیت نبودی و اگر عدم در او داخل بودی انسانیت موجود در خارج انسانیت نبودی بلکه انسانیت از آن روی که انسانیت است. - انتهی. پیروان اصالت وجود گویند آنچه متحقق در خارج است وجود است و ماهیات اعتباری هستند و بالعکس. ( فرهنگ علوم عقلی سجادی ، ص 513 ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

حقیقت وطبیعت ونهادوسرشت چیزی
( اسم ) چیستی حقیقت ذات جمع : ماهیات . توضیح چیزیست که در جواب ما ی حقیقیه ( چیست ) گفته شود و پرسش از گوهر اشیائ است و بنابر این بر حقیقت شئ و آنچه شیئیت شی. بدان است اطلاق میگردد : حد درست آن بود که دلیلی کند بر ماهیت چیز و لیمت او ... یاماهیت بسیط ( بسیطه ) . ماهیتی که از امور متخالف ترکیب نیافته باشد . قطب الدین گوید : ماهیت اگر ملتئم نباشد از اموری که متخالف باشند بحقیقت آنرا ماهیت بسیطه خوانند و الامرکبه . یا ماهیت بشرط شئ . ماهیت مخلوط . یا ماهیت مجرد ( مجرده ) . ماهیت من حیث هی و لا بشرط است و آنرا ماهیت مرسله هم نامند . یا ماهیت مخلوط ( مخلوطه ) . همان ماهیت بشرط شئ است که عبارت از ماهیت بلحاظ وجود و عوارض و حالات وجودی است . یاماهیت من حیث هی . عبارت از ماهیت باعتبار نفس و ذات خود است بدون لحاظ وجود خارجی یا ذهنی و بدون لحاظ عوارض وو حالات او مانند کثرت و وحدت و غیره .
حقیقت چیزی

فرهنگ معین

(یَّ ) [ ع . ] (اِ. ) حقیقت و نهاد و ذات چیزی .

فرهنگ عمید

حقیقت، طبیعت، نهاد، سرشت.

واژه نامه بختیاریکا

بو برنگ؛ ( بو و رنگ ) ؛ تَه بُن؛ سووِه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ماهیت به معنای حقیقت شیء ، یا پاسخ سؤال از چیستی شیء می باشد.
کلمه ماهیت، در اصل «ماهویت» بوده که «یا»ی آن نسبت و «تا»ی آن مصدریه است. «واو» آن بدل به «یا» و «یا» در «یا» ادغام و «ها» مکسور گردیده است.برخی نیز گفته اند:ماهیت از «ما هو» است. و نیز گفته اند:ماهیت، مرکب از «ما»ی استفهامیه و «یا»ی نسبت و «تای» مصدریه است و همزه زاید بعد از الف به «ها» تبدیل شده است، چنان که برخی اوقات به جای ماهیت «مائیت» گفته می شود.
تعریف ماهیت
ماهیت یا چیستی، آن است که در جواب «ما هو؟» (آن چیست؟) گفته می شود (الماهیة ما یقال فی جواب ما هو)، مثلاً وقتی متحرکی را از دور می بینیم و درست تشخیص نمی دهیم، می پرسیم:«آن چیست که حرکت می کند؟»، کسی که دید و بینایی قوی دارد، می گوید:«آهو است» و ماهیت آن را بیان می کند. «ما»یی که از ماهیت سؤال می کند، «ما»ی حقیقیه است نه «ما»ی شارحه. در فلسفه ، طرفداران نظریه اصالت وجود ، ماهیت را حد وجود و امری اعتباری می دانند.ماهیت به معنای دیگری هم به کار می رود و آن «ما به الشیء هو هو» است؛ یعنی آن چه حقیقت شیء را تشکیل می دهد.ماهیت به این معنا بر وجود هم قابل اطلاق است، ولی ماهیت به معنای اول در مقابل وجود است.
اعتبارات سه گانه ماهیت
برای ماهیت سه اعتبار لحاظ شده است:۱. ماهیت به شرط شیء ؛ مثل: عتق رقبه به شرط مؤمنه بودن که به آن «ماهیت مخلوط» هم می گویند،۲. ماهیت به شرط لا ؛ مثل:شکسته بودن نماز مسافر به شرط عدم عصیان ؛۳. ماهیت لابشرط ؛ مثل لابشرط بودن وجوب نماز برای انسان آزاد، که به این قسم لابشرط قسمی و ماهیت مجرد و مطلق هم گفته می شود.به اعتبار دیگر، ماهیت به ماهیت بسیطه و ماهیت مرکبه تقسیم می شود.

دانشنامه آزاد فارسی

ماهیَّت
(در لغت به معنی چیستی) در اصطلاح فلسفه دو کاربرد اصلی دارد: ۱. به معنای خاص. واژۀ ماهیت به قولی برگرفته از «مائیت» و به روایتی از «ماهویت» است که در هر دو تقدیر، نشان دهندۀ حقیقت شیء است و پاسخ از «مای حقیقیه» یا پرسش از حقیقت شیء است؛ چنان که بپرسند: «انسان چیست؟» پاسخ آن است که: «حیوان ناطق» و حیوان ناطق، ماهیت یا چیستی انسان است. ۲. به معنای عام، در مقابل وجود. هر شیئی در تحلیل ذهنی به وجود و ماهیت تقسیم می شود و در جهان ذهن وجود آن عارض بر ماهیتش است، و چون برخی از ماهیات در خارج معدوم و ممتنع الوجودند اعتبار وجود در آن ها غیر از ماهیت است، مانند قضیۀ: «سیمرغ موجود نیست». یکی از مباحث مهم دربارۀ ماهیت به معنای خاص، اقسام اعتبارات آن است. هر ماهیت در اعتبار عقلانی سه گونه است: لابشرط، بشرط لا و بشرط شیء. هرگاه ماهیت به طور مطلق و بدون تقید به امری لحاظ شود، «لابشرط مقسمی» است و هرگاه مقید به قید اطلاق باشد، «لابشرط قسمی»؛ هرگاه ماهیت به خودی خود و جدا از دیگر ماهیات اعتبار شود، «بشرط لا» است و هرگاه در شیء خاصی لحاظ شود، ماهیت «بشرط شیء» یا «ماهیت مخلوطه» یا «ماهیت مقیده» است. مثلاً، با مسامحه ای عقلانی، هرگاه استخر آبی و کوزه ای که در آن آب است، لحاظ شود، ماهیت آب، اعم از آن که در استخر یا در کوزه است، «ماهیت لابشرط مقسمی» است؛ آب به اعتبار آن که غیر از حقیقت کوزه یا استخر است، «ماهیت بشرط لا»، و به این اعتبار که مقیّد به کوزه یا استخر شده، «ماهیت بشرط شیء» است. معمولاً سه اصطلاح ماهیت و ذات و حقیقت به یک معنا به کار می رود اما گاه، اندک تفاوت میان ماهیت با ذات و حقیقت هست و آن چنان است که ماهیت، اعم از ذات و حقیقت است؛ زیرا ماهیت هم موجود را دربرمی گیرد، هم معدوم را، در حالی که ذات و حقیقت چنین نیستند و به شرط وجود خارجی بر ماهیت اطلاق می شوند، چنین است که می توان از «ماهیت عنقا» و نه از ذات و حقیقت عنقا، سخن گفت.

مترادف ها

matter (اسم)
ماده، جوهر، امر، مطلب، چیز، خیم، جسم، اهمیت، ذات، ماهیت، موضوع، نکته

nature (اسم)
نهاد، خوی، طبع، روح، خیم، سیرت، نوع، گونه، خاصیت، سرشت، طبیعت، خو، فطرت، افرینش، مشرب، خمیره، ذات، ماهیت، گوهر، غریزه، منش

essence (اسم)
خلاصه، معنی، فروهر، وجود، هستی، عمده، خمیره، اسانس، ذات، ماهیت، گوهر، عین

quiddity (اسم)
جوهر، ذات، ماهیت، چیستی

modality (اسم)
شرط، قید، چگونگی، ماهیت، کیفیت، عرضیت

فارسی به عربی

ابحر , جوهر , طبیعة , مسالة

پیشنهاد کاربران

چیستی
✍️ essence
چه چیزی . [ چ ِ ] ( حامص مرکب ) ماهیت . اصل و کنه هر چیز : چنانک اندررسید به چه چیزی روان و تصور کردن وی چنانک گردیدن به نامردن روان و تصدیق کردن به وی . ( ابن سینا دانشنامه علائی ص 4 ) .
ماهیت نفس:دریافت کننده جسم ( نوع ماده ومواد ) بنا بر شخصیت نفس.
تلفظ: ( یَّ )
[ عربی ]
( اسم )
حقیقت و نهاد و ذات چیزی
Nature
The nature of these people : ماهیت این افراد
تعریف ماهیت به زبان ساده و در قالب یک سوال و یک پاسخ : آیا خداوند متعال در آفرینش من در قدم اول بازی کردن با هستی یا وجود مطلق و بیکران و بسیط یا ساده و بی رنگ و بی بو و بی مزه و بی صوت خویش را آغاز نموده است و من بطور تصادفی حاصل آن بازی می باشم و یا اینکه در قدم اول مرا در ذهن مطلق و بیکران خویش اندیشیده و تصور نموده و ایده و الگوی مرا از نهایت نقصان تا نهایت کمال ایده آل در ذهن خویش پرورانده است و پس از رسیدن به اطمینان مطلق، آنگاه مرا از وجود خویش آفریده است ؟ مطمئنن چنین اندیشیدن و تصور نمودنی در یک شب مهتابی در طی یک روئیا اتفاق نیفتاده است بلکه در طول یک زمان بسیار طولانی که طول آن در ذهن محدود انسانی نمی گنجد. وجود فقط خمیر مایه یا مسالح ( مصالح ) ساختاری می باشد و از خود هیچگونه استعداد تصمیم گیری ندارد. به عنوان مثال وجود اصیل حکیمان متعالیه هرگز قادر و توانا نخواهد بود که از خود یک انسان و یا یک گربه و یا یک درخت بسازد و یا تولید نماید و یا به وجود بیاورد. دموکریت متفکر بزرگ یونان باستان بر این باور بوده است که خمیر مایه هستی یا وجود از ذرات ریز و نشکنی به نام اتم تشکیل شده است که در خلاء در جهات مختلف در حرکت اند و از تجمع تعداد وسیعی از آنها دور هم ، موجودات زنده و غیر زنده به وجود می آیند. اما مجموعه وسیعی از اتم ها هم مثل وجود اصیل ملاصدرا از استعداد تصمیم گیری برخوردار نمی باشند و نمی توانند بطور دلخواه خودرا به یک اسب یا به یک درخت تبدیل نمایند. لذا پروسه یا روند پیدایش و یا آفرینش تدریجی موجودات و هرکدام در زمان و مکان و بیزمانی و بیمکانی خاص و ویژه خویش در چهارچوب طرح مطلق آفرینش و بر اساس مفاد و آئین نامه اجرایی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر آن ، صورت می پذیرد که از پیش توسط طراح مطلق و مجهز به قدرت و علم و آگاهی مطلق و بیکران طراحی گردیده و مُهر و موم قضا و قدر بر آن نهاده شده است، طوریکه جاودانه هیچگونه تغییر و تحول و تجدید نظری در چهارچوب و محتوای آن رُخ نخواهد داد و کوچکترین لرزش و خللی در آن اتفاق نخواهد افتاد. ذهنیت و وجود خداوند متعال هردو از اصالت برخوردار اند و هیچکدام بر دیگری تقدم و تاخری ندارند. اما آفرینش ذهنی موجودات در ذهن خداوند مقدم تر اند بر آفرینش عینی آنها از وجود وی. البته باید بین خدای دینی با خدای علمی فرق و تمیز بنیادی قائل شویم ، زیرا خدای دینی موجودی ناتوان و نیازمند است و برای تربیت و هدایت بشر به انتخاب و اعزام و ارسال نبی و پسر و رسول بوده و خود وی توانایی چنین کاری را نداشته است. اما خدای علمی بی نیاز مطلق است و افسار کار و بار خودرا به دست هیچ فرد انسانی نمی سپارد. نتیجه اینکه ماهیات موجودات زنده و غیر زنده نسبت به وجود آمدن آنها از خمیر مایه ساختاری و مشترک وجود آنها همیشه مقدم تر می باشند. وجود مطلق و بیکران خداوند هم قبل از آفرینش جهان های موازی و مساوی و بیشمار و محتوای یکسان آنها، هیچگونه ماهیتی نداشته است، اما با آغاز آفرینش دارای ماهیات گوناگون و بیشمار گردیده که هرکدام پس از آفریده شدن در سطح کمال ایده آل ، جاودانه باقی خواهند ماند و مشمول حال فنا و عدم و نیستی نمی باشند. نظام احسن آفرینش مبداء و حیات بهشتی درون آن دیگر مستقل و بریده از واقعیت عینی و بصورت مجردات در ورای عالم واقعی و عینی و شهودی وجود ندارد بلکه با آغاز سَفَر مقطعی و نزولی - صعودی در طول سفر بینهایت به پایان رسیده و از طریق انقباض، محتوای آن در مرکز جهان متراکم گردیده و به دمای محض و همگن و پیوسته و بسیار داغ و چگال ( به زبان علمی : تکینگی یا تجرد فیزیکی اولیه ) تبدیل گشته و پس وقوع اولین مه بانگ با پایین ترین درجه تکاملی یا در حد نهایت نقصان، انبساط یافته و به کثرت رسیده و از آن به بعد از طریق چرخه یا گردش وقوع مه بانگ های متوالی بر اثر نوسانات باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان بسوی معاد یا بازگشت به همان نظام احسن آفرینش مبداء در حال صعود به سر می برد. تعداد حلقه های سلسله طول مه بانگ های متوالی فراوان می باشند و به روش ریاضی هم قابل محاسبه و تعیین هستند، اما هرکدام از این حلقه های این زنجیره در بر گیرنده هفت مه بانگ می باشند. به بیانی دیگر، هرکدام از این حلقه ها یا چرخ ها در بر گیرنده هفت پله یا مقام یا منزل و یا وادی و یا هفت عالم بهمراه هفت آسمان و هفت زمین می باشند. اگر خوانندگان گرامی در این رابطه سوال زیر را مطرح نمودند : چرا هفت تا عالم بهمراه هفت آسمان و هفت زمین ؟
...
[مشاهده متن کامل]

پاسخ حقیر به طور کوتاه به شرح زیر می باشد: پاسخ حقیقی و روشن و صحیح و منطبق بر واقعیت این سوال در هیچ منبع دیگری یافت نمی شود غیر از در کان یا معدن وجود یا طبع انسان یعنی در بطن عالم صغیر ( به قول بعضی حکیمان و عارفان دینی ) . و آنهم نه در ابعاد ماده ؛ روح ؛ روان ؛ فطرت ؛ وجدان ؛ معرفت فطری یا شناخت ماقبل تجربه ؛ قوای ادراکی فهم و عقل بلکه در تمایلات جنسی پنجگانه موجود در وجود افراد انسانی مشتمل بر چهار تا فرعی و پنهانی و یکی اصلی و آشکار و ظاهری.
در پایان این کامنت کوتاه یا پیامچه امیدوارم که سر خوانندگان گرامی را بدرد نیاورده باشم.

چه چیزی از موجودیت افراد انسانی از گزند روزگار مصون و محفوظ و در امان باقی می ماند و دستخوش تغییر و تحول و دگرگونی قرار ندارد و مشمول گذر زمان نمی باشد و ثابت و پایدار و جاودانه است ؟ تکلیف بدن که روشن است، اتم های تشکیل دهنده بدن پس از مرگ از هم جدا و پراکنده و جذب خاک میشوند و از بین نمیروند بلکه فقط انسجام آنها تخریب می گردد. روح و روان چطور ؟ آیا پس از فرا رسیدن لحظه اجل مرگ، این دو موجود کالبد و قفس بدن مادی را رها میکنند و از افق طبیعت میگذرند و وارد عالم برزخ میشوند ؟ جان چطور ؟ آیا جان در لحظه بسته شدن نطفه به آن تعلق میگیرد و در لحظه مرگ از تن می پرد؟ اگر پرید کجا می رود ؟ اگر روح و روان و جان از بدن جدا شدند و فرض اینکه محیط جهان مطلقا مسدود و نفوذ ناپذیر باشد، آنگاه آیا این موجودات در لحظات بسته شدن نطفه های دیگر در آنها حلول می کنند و به حیات خود ادامه می دهند ؟ جنسیت چطور ؟ آیا مردان و زنان پس از مرگ، مردانگی و زنانگی خود را از دست می دهند ؟ نام ها چطور ؟ آیا نام ها از گزند روزگار محفوظ می مانند ؟ تاریخچه های انفرادی و اجتماعی چطور؟ بر سر حیات ها چه بلائی وارد میشود؟ از ما چه چیزی باقی می ماند؟ من ها ، خود ها ، خویشتن ها و یا نفوس چطور؟ عَرَض حکیمانه و عارفانه را می شناسیم ، اما منظور آنان از جوهر چیست ؟ جوهر ما چیست ؟ تا زمانی که مفاهیم ماده ؛ روح ؛ روان ؛ جان و نفس بطور واضح و روشن توضیح داده نشوند، نمیتوانیم آن چیزی که از موجودیت ما جاودانه است تعیین نمائیم. از دیدگاه این حقیر ماده و روح و روان سه جنبه ظهوری از یک خمیر مایه واحد و یگانه و مطلق اند که همیشه باهم بوده و هستند و هرگز از هم جدا نمی شوند. این خمیر مایه تثلیثی ( سه جنبه ای ) بطور کلی دارای دو حالت می باشد؛ یکی محض و دیگری واقعی. جان پیوسته ترین و بنیادی ترین بخش هستی می باشد و نقش اصلی آن بخشیدن حیات در لحظه بسته شدن نطفه و باز پس گرفتن آن در لحظه مرگ می باشد. من یا خود یا خویشتن و یا نفس مجرد ترین بخش هستی کل بیکران و هستی های جزئی و محدود و کثیر می باشد. هستی کل و بیکران خداوند است و نفس او من او. در اینجا یک اشاره به گفت و شنود خداوند با موسا در روی تپه طور یکی از قله های جبال سینا : موسا می گوید: قوم خواهند پرسید که نام او چیست؟ اورا با چه نامی صدا بزنیم ؟ در پاسخ می شنود : من آنم که هستم. طبق باور این حقیر این پاسخ از طرف خداوند نبوده است، زیرا جواب حقیقی خداوند بصورت زیر می بود : من همان خویشتن هستی بیکران خویش ام. از اندیشمندان مسلمان هم این عبارت به گوشمان می رسد که : الله در عین واحد هم ظاهر است و هم باطن . اما همیشه سعی میکنند خداوند را از عالم مادی جدا کنند و اورا در عالم لاهوت و غیب قرار دهند. حال تکلیف ما شنوندگان در برابر چنین نقیضه گویی ها چیست؟ بقول ملا نصرالدین؛ پاسخ ملا به همسایه را پذیرا باشیم یا عرعر حرکت جوهری صدرا را؟ اصالت وجود؛ تشکیک وجود ؛ وحدت وجود ؛ جسمانیته الحدوث و روحانیته البقاء نفس ؛ مُهر اصالت ماهیت را بر پیشانی بزنیم یا خال اصالت وجود را؟ دو حقیقت ژرف و بنیادی در باطن انسان موجودند که در طول تاریخ بشریت تاکنون در مقابل چشمان سر و دل و باطن پیشینیان مثل یک گنج گرانبها زیر خاک موجودیت انسان پنهان شده و نامکشوف باقی مانده است. بدون در نظر گرفتن این دو حقیقت نمیتوان به یقین گفت که انسان چیست و معنا و مفهوم زندگی و هدف خلقت و آفرینش و حکمت الاهی چیست. این دو حقیقت بطور مختصر به شرح زیر می باشند :
...
[مشاهده متن کامل]

الف - افراد انسانی تنها دارای یک سرنوشت جنسی و عشقی به شکل سنتی یا کلاسیک آن یعنی " یا مرد و یا زن " نمی باشند بلکه پنج نوع متفاوت و مستقل از هم.
ب - افراد انسانی تنها دارای یک من یا یک خود یا یک خویشتن و یا یک نفس مجرد و واحد و یگانه و منحصر به فرد نیستند بلکه 10 تا.
بدون در نظر گرفتن این دو حقیقت حکیمان و عارفان دینی و فلاسفه و منطق دانان هرگز قادر نخواهند بود که بطور حقیقی و مطابق با واقعیت ، مراتب اصلی هستی را تعیین کنند و به ما بگویند که چند تا می باشند، چه رسد به تعیین تعداد لایه ها یا مراتب فرعی بیشمار مراتب اصلی. غیر از این دو حقیقت اگر حکیمان و فلاسفه و عارفان نظریه علمی نوسانات انبساط و انقباض کیهانی را مورد لطف و توجه غایت شناسانه قرار ندهند، هرگز قادر نخواهند بود که بطور حقیقی و مطابق بر واقعیت روش و روند و چگونگی ظهور مراتب هستی را از حالت کمال محض و مطلق به حالت های واقعی و عینی و شهودی شرح و توضیح دهند.
نفوس عشره یا خویشتن های دهگانه افراد انسانی برخلاف حکمت متعالیه صدر المتالهین از هرگونه تغییر و تحول و تکامل مبّرا و منزه می باشند. و میتوان آنها را جواهر جاودانه ؛ الگو های ثابت ؛ مَلَک ها و ملائکه ؛ فرمان روایان ؛ پادشاهان ؛ خلفا ؛ سلاطین ؛ امیران و یا ریس جمهور های مذکر و موئنث هستی انسانی دانست که پنج مرد و پنج زن اند که در حالت بهشتی محض هستی ( قبل از آغاز تحول آن حالت به حالات واقعی یا قبل از آغاز سفر خلقت و آفرینش ) یک بار برای همیشه توسط خداوند و از هستی خود وی در سطح کمال ( احتمالا همگی در سن چهل سالگی ) بطور مطلقا همزمان و معجزه وار آفریده شده اند و جاودانه باقی خواهند ماند. خوش و خرّم باشید انشاءالله.
بدن مادی - روحی - روانی در طول سفر سرا یا منزل یا تمپل واقعی و عینی و در حالت قبل و بعد از سفر سرای محض آنان می باشد. و حواس پنجگانه ابزار دریافت تصاویر و اصوات و بوها و مزه ها و لمس ها و قوای ادراکی فهم و عقل با ابزار های احساسات و افکار و تخیلات و اوهامات در خدمت مشاهدات آن ملائک دهگانه. فرشتگان مقرب درگاه کبریایی از قبیل میخائیل و جبرئیل و عزرائیل و اسرافیل همیشه یک چشم خودرا به عرش و چشم دیگر را به جمال و جلوه این انسان ها بر روی فرش و در اطراف عرش، دوخته اند و بطور دائم عبارت "سلام علیکم " برزبانشان جاریست بدون اینکه خسته شوند.

هویت اصلی
هستی یا ذات یک چیز
نهاد - بود
ساختار
فربودش/فربودی/ فرهستش/ فرستش/ فرستی
ماهیت همان هویت کسان و چیزهاست! به روشنگری من زیر چم هویت ایاسش ( توجه ) کنید.
/ سپاس
درون. اصالت
این واژه تازى ( اربى ) است و یک ایرانى راستین برابر پارسى را به کار مى برد: چِتیهْ Chetih ( پهلوى: ماهیت، چیستى ) ، چِگُنیهْ Chegonih ( پهلوى: ماهیت، چیستى، چگونگى ) ، مادَیان Madayan ( پهلوى: ماهیت ، هسته ، زمینه و . . . ) ، چیستى Chisti ، چیجانون Chijanun ( پهلوى - پیشنهادى:
...
[مشاهده متن کامل]

چى + جانون Janun ( از جانونْتن Januntan ( بودن ، وجود داشتن ) : چى بودن ، چه چیزى بودن : ماهیت ) ، چِبود Chebud ( پارسى: چه بودن ، چه چیز بودن، ماهیت )

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس