مباح

/mobAh/

مترادف مباح: جایز، حلال، روا

متضاد مباح: مکروه

برابر پارسی: روا، شایست، انجام پذیر، سزاوار

معنی انگلیسی:
permissible, impunible, open to anyone, belonging to no one, allowable

لغت نامه دهخدا

مباح. [ م ُ ] ( ع ص ) ( از «ب وح » ) روا و جائز، خلاف محظور. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). حلال داشته شده و جایز داشته شده. ( غیاث ). مباحات جمع آن. ( آنندراج ). حلال کرده شده. مجاز و شایان و... مشروع. ( از ناظم الاطباء ). حلال داشته شده. جایز دانسته. روا. حِل . حلال. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
می ِ جوشیده حلال است سوی ِ صاحب رأی
شافعی گوید شطرنج مباح است بباز.
ناصرخسرو.
ثنا و شکر تو گویم همی بجان و به دل
که نیست شکر و ثنا، جز ترا حلال و مباح.
مسعودسعد.
کتب علم گنج روحانی است
سوی عالم مباح بفرستد.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 855 ).
|| ( اصطلاح فقهی ) آنچه که متساوی الطرفین باشد. ( از تعریفات جرجانی ). بی حکمی است و مقابل مندوب ، مکروه ، حلال ، حرام و واجب است. و امری است که فعل و ترک آن متساوی الطرفین باشد. ( فرهنگ علوم دکتر سجادی ). هر کاری که فعل و ترک آن مساوی وبی تفاوت باشد. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به واجب و نفائس الفنون ، علم اصول و موافقات شود.
- مباح بودن خون کسی ؛ که در ریختن آن دیتی لازم نیاید. که شرعاً کسی در ریختن آن مؤاخذ نباشد : حجت برگرفتند که اگر او را معاونی باشد خون او مباح بود. ( فارسنامه ابن البلخی ص 119 ).
پیش درویشان بود خونت مباح
گر نباشد در میان مالت سبیل.
سعدی ( گلستان ).

فرهنگ فارسی

حلال کرده شده، جایز، حلال، روا
۱ - ( اسم ) حلال داشته شدد جایز دانسته . ۲ - ( صفت ) حلال جایز روا . ۳ - امریست که فعل و ترک آن متساوی باشد مقابل مندوب مکروه حلال حرام و واجب .

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] (ص . ) روا، مجاز.

فرهنگ عمید

۱. (فقه ) ویژگی فعل بدون حُکم.
۲. حلال کرده شده، جایز، حلال، روا.

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] مُباح اصطلاحی فقهی است و به عملی اشاره دارد که فرد درباره آن تکلیف خاصی ندارد و در نتیجه، انجام و ترک آن مساوی است و پاداش یا کیفری در پی ندارد. بر این اساس، هر عملی که یکی از چهار حکمِ واجب، حرام، مستحب یا مکروه را نداشته نباشد، مباح به حساب می آید.
در روایات و منابع، مباح به معنای عام نیز به کار رفته و مراد از آن، «جائز» و «حلال» است. اباحه معنای دیگری نیز دارد و در معنایی خاص تر در فقه و حقوق، برای اشاره به اذن تملکِ چیزی یا اذن انتفاع از چیزی به کار می رود.
مباح عام ترین حکم در میان احکام پنجگانه است و بیشتر رفتارهای انسان، ذیل این حکم قرار می گیرند. مشهور فقهای شیعه به اصالت اباحه قائل ند به این معنا که اصل در هر چیزی، مباح بودن آن است مگر دلیلی بر خلاف آن وجود داشته باشد.

[ویکی فقه] مباح (اصول). مباح یعنی شیء فاقد رجحان در ترک یا انجام می باشد.
مباح، از اقسام حکم شرعی بوده، و در لغت ، به معنای اذن داده شده، و در اصطلاح، به فعلی گفته می شود که شارع مکلف را در انجام یا ترک آن مخیر نموده است، مانند:نوشیدن آب و خوردن غذا ، (به عنوان اولی آن ها)، و یا فعلی است که مدح و ذم به آن تعلق نگرفته است.
بررسی وجود مباح
در وجود مباح اختلاف است؛ بیشتر علما به وجود مباح معتقد هستند، اما عده ای هم چون «کعبی» و پیروانش، ادعا کرده اند که مباح وجود ندارد، زیرا فعل مباح باعث ترک حرام می شود و ترک حرام ، واجب است، و از آن جایی که مقدمه واجب نیز واجب است، پس فعل مباح، در حقیقت واجب است. این اشکال «کعبی»، به «شبهه کعبی» در نفی مباح معروف گردیده است.

جدول کلمات

جایز

پیشنهاد کاربران

فراوانی وزیادهرانچه میتواندبدون دغدغه و حلال وبی پایانی استفاده شود.
از لحاظ فقهی : مُباح فـعل نـیـکی است که انجام و ترک آن نه ثواب دارد ونه گناه مثل خوردن میوه جات/اهل سنت و جماعت
مالی که مالک ندارد : مباح
مالی که مالک دارد : ملک
از نظر فقهی هر مالی که بدون دخالت نیروی انسانی در طبیعت موجود باشد مال مباح نام دارد
جایز، حلال، روا، شایست، انجام پذیر، سزاوار
بی مانع
جایز

بپرس