مبعوث
/mab~us/
مترادف مبعوث: برانگیخته، برگزیده، رسول، فرستاده
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- مبعوث شدن ؛ روانه کرده شدن. فرستاده شدن. ( ناظم الاطباء ).
- || به پیامبری رسیدن. و رجوع به مبعوث شود.
- مبعوث کردن ؛ روانه کردن و فرستادن. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مبعوث و ترکیب بعد شود.
- مبعوث گرداندن ؛ مبعوث گردانیدن. مبعوث کردن برانگیختن.
- || روانه کردن. فرستادن : احمد عبدالملک... دعوت خانه ساخت... تا هر قومی در محله خویش جماعتی بر این دعوت مبعوث گردانیدی. ( سلجوقنامه ظهیری چ خاور ص 40 ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - برانگیخته فرستاده شده . ۲ - برسالت تعیین شده به پیامبری منصوب گردیده جمع : مبعوثین .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. فرستاده شده، روانه شده.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید