متافیزیک

/metAfizik/

مترادف متافیزیک: مابعدالطبیعه، ماوراء الطبیعه، حکمت الهی، الهیات

معنی انگلیسی:
metaphysics

لغت نامه دهخدا

متافیزیک.[ م ِ ] ( فرانسوی ، اِ ) بعد از فیزیک. زیرا در آثار ارسطو این معرفت بعد از فیزیک ( طبیعت ) قرار دارد. دانشی غیرمسبوق به علل اولی.مبادی اولیه. ( از لاروس ). مابعدالطبیعه. علم نظری. حکمت نظری. حکمت الهی. الهیات. اصول مجرد و معنوی. و رجوع به حکمت و مابعدالطبیعه در همین لغت نامه شود.

فرهنگ فارسی

مابعدالطبیعه، حکمت ماورائ الطبیعه، حکمت الهی، عالم معقولات(الهیات، معقولات، شناسایی علل واصول اولیه )
( اسم ) ما بعد الطبیعه . توضیح احتراز از استعمال این کلم. بیگانه اولی است .

فرهنگ معین

فرهنگ عمید

= مابعدالطبیعه

دانشنامه عمومی

مِتافیزیک ( به انگلیسی: Metaphysics ) یا مابعدالطبیعه[ ۱] ( به عربی: ما بعدُ الطبیعة ) شاخه ای از فلسفه است که به پژوهش دربارهٔ چیستی و کُنه وجود، زندگی و جهان به عنوان یک کل می پردازد. [ ۲] متافیزیک را ریشهٔ فلسفه می دانند؛ بدین معنا که فیلسوفان نخستین عمدتاً به این حوزه از فلسفه می پرداخته اند.
مسائلی که در این شاخهٔ فلسفه مطرح اند را می توان به سه دستهٔ اصلی تقسیم کرد:
• مسائلی که در بارهٔ چیستی خدا و هستی هستند؛ همچون هستی شناسی، وجود خدا و عدم وجود خدا.
• مسائلی که در بارهٔ چیستی انسان هستند؛ همچون جبر و اختیار
• مسائلی که در بارهٔ چیستی جهان هستند؛ همچون ثبات و تغییر، و ذهن و ماده. [ ۳]
یکی از نکات مهمی که بعضاً مورد غفلت قرار می گیرد، مسئلهٔ اعتبار مابعدالطبیعه است؛ یعنی بود و نبودش محل بحث و گفتگوی فیلسوفان است. [ ۴] بر این اساس، می توان فیلسوفان را به دو دسته مابعدالطبیعی مثبت و مابعدالطبیعی انتقادی تقسیم کرد. [ ۵]
از دیرباز، فیلسوفان مابعدالطبیعی مثبت کوشیده اند با طرح نظام هایی مابعدالطبیعی، به ترسیم تصویری ذهنی کلی از جهان بپردازند. [ ۶]
باید گفت متافیزیک یا مابعدالطبیعهٔ برای استناد دو چیز مورد استفاده قرار می گیرد. در معنای نخست، متافیزیک به طبیعت بنیادین واقعیت و متعاقباً اصول بنیادینی که می توانند پایه ای برای طبیعت آن واقعیت به شمار آیند، می پردازد. دومین مفهوم متافیزیک، معنایی است که ایمانوئل کانت برای آن قائل است که عبارت است از اکتشاف آن چیزی که شرایط ضروری برای برخورداری ما از هر گونه تجربه در حالت کلی را فراهم می آورد. [ ۷] در فلسفهٔ معاصر، خصوصاً پس از فلسفهٔ انتقادی ایمانوئل کانت، به مباحث مابعدالطبیعی با شکٌاکیت بسیار نگریسته اند. [ ۵] فیلسوفان مابعدالطبیعه انتقادی، به مرز محدودیت های تفکٌر مابعدالطبیعی توجه می کنند. [ ۸] می توان یکی از مشهورترین استدلال هایی را که گزاره های مابعدالطبیعی را بی معنا می داند، این گونه خلاصه کرد که تنها گزاره های تجربی و گزاره های تحلیلی معنا دارند؛ اما گزاره های مابعدالطبیعی نه تجربی هستند، نه تحلیلی، پس بی معنایند. گزاره های تجربی، گزاره هایی هستند که با مشاهده و آزمایش قابل ابطال باشند؛ و گزاره های تحلیلی، گزاره هایی هستند که نقیضشان با خودشان متناقض باشد. [ ۴]
عکس متافیزیک
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

مِتافیزیک (Metaphysics)
(یا: مابَعْدالطَّبیعه؛ مشتق از واژۀ یونانی مِتا به معنی «فراتر» و «بَعد»، و فوسیکه۱ به معنی «طبیعت») در اصطلاح، فلسفۀ اولی، حکمت الهی، علمِ کلی یا الهیات به معنی عام و خاص. این واژه را نخست آندرونیکوس رودسی۲ برای نامیدن کتاب هایی از ارسطو به کار برد که درپی کتاب هایی که طبیعت را بررسی می کردند، طبقه بندی شده بودند. مابعدالطبیعه به یک معنا به شناخت واقعیات غیرمادی نظیر خدا، نفس و غیره که فراسوی واقعیات طبیعی شمرده می شوند، به شیوه ای عقلی و نه با اتکا به وحی و الهام دینی، اطلاق می شود. این واژه همچنین به معنای دانش نخستین و برتر یا فلسفۀ اولی است که موضوعش امر مطلق یا بنیان نامشروط موجودات است. معنای دیگر آن مطالعۀ ماهیت یا وجود حقیقی چیزها، فراسوی نمودهای آن هاست، که به این معنا همان وجودشناسی است، یا به تعبیر ارسطو شناخت موجود بِما هُوَ موجود (شناخت موجودات از حیث موجود بودن شان). این واژه در فلسفه های متأخر، گاه به معنایی تحقیرآمیز برای دلالت بر هرگونه نظریه پردازی بی محتوا و غیرواقعی به کار می رود. پرسش هایی که در مابعدالطبیعه مطرح می شوند از این گونه اند: چیزهایی که ادراک می کنیم واقعی هستند یا وهمی؟ آیا جهان خارجیِ مستقل از آگاهی وجود دارد؟ آیا واقعیت واحد است یا کثیر؟ مادی است یا روحانی؟ آیا در عالم، نظم حاکم است یا بی نظمی؟ آیا جهان هستی حادث است یا قدیم؟ مابعدالطبیعه با فیلسوفان قبل از سقراط آغاز شد. آن ها می خواستند بدانند که آیا واقعیت بر یک بنیان استوار است یا بر چند بنیان. تالس۳، هراکلیتوس۴ و پارمنیدس به بنیان هایی یگانه برای چیزها یگانه گرایی (مونیسم) و فیثاغورس، آناکساگوراس۵، و امپدوکلس۶ به بنیان هایی چندگانه (پلورالیسم) معتقد بودند. در فلسفۀ جدید، اسپینوزا و هگل، یگانه گرا۷، دکارت و کانت دوگانه گرا۸ و لایب نیتس چندگانه گرا۹ بودند. پرسش دیگر مابعدالطبیعه این است که آیا این جوهرها، صرف نظر از واحد یا کثیر بودن شان، مادی اند یا غیرمادی. از این حیث فیلسوفان به دو گروه ماتریالیست و ایده آلیست تقسیم می شوند. از ماده گرایان مشهور می توان اتمیست۱۰ های یونان باستان، هابز و مارکس را نام برد و در میان نظریه های کنونی دربارۀ طبیعت انسان، می توان به رفتارگرایی تحلیلی۱۱ و نظریۀ هویت عصبی ذهن۱۲ اشاره کرد. از مشهورترین ایده آلیست ها نیز می توان پارمنیدس، افلاطون، بارکلی، فیشته و هگل را نام برد. مسئلۀ مهم دیگر در مابعدالطبیعه، بحث ثبات و تغییر یا حرکت و سکون و شیوۀ تبیین آن است. ماتریالیست ها با دیدگاهی مکانیستی تغییر را با فعل وانفعال ذرات مادی تبیین کرده اند، در حالی که ایده آلیست ها با دیدگاهی غایت گرایانه۱۳، علت نهایی حرکت و تغییر را ذاتی روحانی و معمولاً فوق طبیعی (مُثُل افلاطون، خدای وحدت جوهری۱۴ اسپینوزا، مطلق هگل) می دانند. ارسطو دیدگاهی طبیعت گرایانه داشت و معتقد بود هر چیزی در عالم روبه غایتی که در طبیعتش نهفته است، حرکت می کند. در عصر جدید، تجربه گرایانِ شکاکی نظیر هیوم با حمله به مابعدالطبیعه، مفاهیم جوهر، واقعیت، نفس و علیت را فاقد موضوع و اثبات ناپذیر دانستند. هیوم کتاب های مابعد طبیعی را شایستۀ آن دانست که به آتش سپرده شوند. کانت نیز امکان شناخت مابعد طبیعی به معنای سنتی یا جزمی آن را نفی کرد. از نظر او نومِن یا نفس الامر ناشناختنی است، و علم ما فقط بر پدیدارها و نمودها تعلق می گیرد. انقلاب کپرنیکی کانت توجه فلسفه را از عین به ذهن معطوف کرد و فیشته و هگل نیز به فعالیت خلاق ذهن، عقل و اگو بیش از عالم طبیعت توجه کردند. اما مارکس و پوزیتیویست ها به شدت از این نظام انتقاد کردند. از آن پس، بسیاری از فیلسوفان معاصر بر این عقیده اند که فقط علوم طبیعی قادرند ماهیت واقعیت را به درستی بکاوند. فیلسوفان تحلیلی و زبانی نیز وظیفۀ حقیقی پژوهش فلسفی را تحلیل زبان می دانند. از مکتب های فلسفی معاصر، پدیدار شناسی و اگزیستانسیالیسم گرچه گرایش های مابعد طبیعی از خود نشان می دهند، اما رویکرد آن ها به اگو و جهانی که با آن در پیوند است با رویکردهای قبلی در همین زمینه ها تفاوت هایی آشکار دارد. استراسون۱۵ مابعدالطبیعه را به دو گونۀ توصیفی و انتقادی تقسیم می کند. اولی به توصیف چارچوب های بنیادی مفاهیم حاکم بر اندیشه بسنده می کند و دومی به بازنگری در شیوه های ناکارآمد اندیشیدن می پردازد. حذف گرایی۱۶ در فلسفۀ ذهن و افسون زدایی۱۷ پسا مدرنیستی از عینیت و حقیقت، نمونه های برجستۀ آن اند.
phusikeAndronicos of RhodesTalesHeraclitusAnaxagorasEmpedoclesmonistdualistpluralistontologyanalytical behaviourismneural identity theory of mindteleologicpantheistic GodStrawsoneliminativismdisenchantment

پیشنهاد کاربران

متا فیزیک به پارسی : فرا گیتیک یا پسا گیتیک
فراطبیعی / ایستاگرایانه ( شیوه برخورد ایستاگرایانه )
بجای آمیخته واژه ی از ریشه لاتینی �متافیزیک� می توان بسته به مورد از آمیخته واژه ی �فراطبیعی� یا �ایستاگرایانه� ( �شیوه برخورد ایستاگرایانه� ) بهره گرفت.
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از پی نوشت نوشتاری در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/12/blog - post. html

فراهنجار - ترجمه درست فیزیک هنجارشناسی است و در کاربردهای مختلف این واژه بهتر است از بن واژه هنجار استفاده نمود. متا نیز به معنی فراتر بوده لذا ترجمه دقیق متافیزیک فراهنجار خواهدبود.
خداوند متعال ( البته خدای حقیقی و واقعی و مطلق و بیکران و نه خدای آئینی و دینی و فلسفی و عرفانی که فقط یک لفظ یا واژه و یا کلمه در زبان و ادبیات و یک مقوله یا مفهوم و ایده انتزاعی در فهم و عقل انسان از باستان تاکنون بیش نبوده و نمی باشد ) آفریننده گیتی ها یا دنیا ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار و خالق سامان ها یا نظم های کلی و هفتگانه کیهانی و زندگانی ها و عشق های هفتگانه انسانی و یا به بیانی دیگر آفریننده عوالم هفتگانه بهمراه آسمان ها و زمین های هفتگانه بطور مطلقا یکسان و برابر در محتوای هرکدام از آنها و آنهم از ابعاد فراوان و بیکران خویش و نه از عدم یا نیستی ، در طول تاریخ پیدایش انسان روی کره زمین تاکنون هیچ انسان هایی را در بین اقوام یهود و عرب و عجم و هیچ قوم دیگری تحت عناوین سوشیان و منجی و ناجی و نبی و پسر و رسول و ولی و والی و هر گونه عنوان دیگری برای تربیت و هدایت معنوی بشر انتخاب و اعزام و ارسال ننموده و در گوش سر هیچ انسانی یک جمله یا جملاتی را تحت عنوان آیه و آیات نجّوا و زمزمه نکرده است چه بطور مستقیم و بدون واسطه و چه غیر مستقیم یا باواسطه. تکالیف سنگین و اعمال دست و پاگیر و بازدارنده رشد و نمّو و بلوغ قوای ادراکی فهم و عقل انسان و کند کننده احساسات و عواطف و افکار و خیالات و در عوض تقویت کننده اوهامات و ابهامات و خرافات از قبیل ستایش و پرستش ؛ نیایش و مناجات ؛ دعا و عبادات ؛ طاعات و بندگی ؛ تسبیح و ذکر ؛ احداث معابد و قربانی حیوانات در اطراف آنها ؛ زیارت اماکن به اصطلاح مقدسه و تعیین قبله گاه و اوقات شرعی از طرف خداوند متعال و به امر وی و از آسمان نازل نگردیده و بر وجود انسان تحمیل نشده اند بلکه جملگی میراث دوران حاکمیت آیین های بت پرستی بوده و از طرف بنیانگذاران ادیان اقتباس و بر روی گردن و دوش و گرده پیروان نهاده شده اند و آنهم با هدف و قصد و نیت و انگیزه باطنی زنده نگاه داشتن نام و نشان و اثر خویش در ذهن و زبان و خط انسان بخصوص پیروان و در حافظه یا خاطره تاریخ و آنهم نه به تبعیت و پیروی از امر و کلام خداوند متعال بلکه متاثر از پرتو های وسوسه گر نور ظلمانی آتش سوزان شهوت غریزه طبیعی نام آوری و شهرت طلبی در سطوح زندگی های ابتدایی ایلیاتی و طایفه ای و قبیله ای و قومی و بین اقوام در شرائط تاریخی و اعصار مختلف باستان. آئین یکتاپرستی هم چیز دیگری نبوده و نمی باشد غیر از فرزند راستین و وارث بر حق و ادامه دهنده راه و کمال نهائی جمیع آئین های بت پرستی. انسان به کمک کلیه معارف وحیانی و حدیثی و روائی دینی و معارف حاصل از جر و بحث های کلامی و تفسیری و الهیات دینی و معارف حاصل از استدلالات منطقی و عقلانی فلسفه های آزاد و حکمت های دینی و معارف حاصل از کشفیات ذوقانی و شوقانی عرفان های گوناگون دینی و جمع این معارف روی همدیگر هرگز به شناخت خود و خداوند نائل نخواهد گردید بلکه فقط از راه شناخت واقعیت یا بطور کلی طبیعت و کیهان و طبع یا طبیعت خویش به روش علمی و چنین شناختی خارج از توان دین و فلسفه و حکمت و عرفان دینی می باشد. با این وجود ، آنانیکه به دین و فلسفه آزاد و حکمت و عرفان دینی علاقه دارند ، مفید و مثمر ثمر خواهد که واژه های ماده ؛ روح ؛ روان ؛ جان ؛ فهم و عقل و احساس و فکر و خیال و وهم را از نو تعریف و نقش و وظیفه هرکدام را بطور دقیق تعیین و بیان کنند. از دیدگاه علمی خمیر مایه ساختاری این دنیا عبارت است از جرم و انرژی که با همدیگر هم ارز اند و قابل تبدیل بهمدیگر در ظرف زمانمکان نسبی انشتاین و در شکل گیری این ساختار چهار نیرو هم دست اندر کار اند.
...
[مشاهده متن کامل]

تعریف خود من از این مفاهیم به شکل زیر می باشد: نه تنها روح بلکه ماده هم به یک سهم مساوی با آن امر خداوند متعال می باشد و نه امر یک موجود خیالی - ابهامی - اوهامی - دینی تحت نام ابلیس یا شیطان و یا اهریمن. ماده و روح نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز می باشند و یک نوسانگر دوقطبی عظیم اند و در برگیرنده همه چیز و قطبین این نوسانگر غیر قابل تفکیک و جدایی از هم می باشند بلکه از قابلیت یا استعداد تبدیل متقابل بهمدیگر و این تبدیل همیشه به دو روش صورت می گیرد ؛ یکی مستقیم و دیگری غیر مستقیم . به عنوان مثال پیدایش انواع موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی و افزایش و کاهش جمعیت و انقراض آنها به روش غیر مستقیم می باشد و تبدیل مستقیم فقط در اولین لحظات انبساط نطفه داغ کیهانی و وقوع مه بانگ های متوالی اتفاق می افتد. روان لایه درونی این دو قطب است و همیشه بهمراه یکی از آنها به نهایت وسعت و گسترش می رسد. پدیده های تولد و مرگ هم نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز همدیگراند و یک نوسانگر دو قطبی و دو قطب آن غیر قابل تفکیک و جدایی از هم می باشند.
پدیده جان پیوسته ترین بُعد خداوند می باشد و ساکن و آرام و فراگیر و نقش آن عبارت است از بخشیدن زندگی از لحظه بسته شدن نطفه تا لحظه مرگ.
پدیده نفس به معنای من یا خود ( نه روح ؛ نه روان ؛ نه جان و نه عقل ) فقط وظیفه و نقش مشاهده را عهده دار می باشد و بطور کامل بی طرف است.
فهم و عقل قوای ادراکی اند و به کمک ابزار های حسی و فکری و خیالی و وهمی و تمایلات غریزی و انگیزه های باطنی تنها نقش فهم و درک را عهده دار می باشند و تفسیر واقعیت و زندگی برای نفس مشاهده گر.
خمیرمایه ساختاری اجسام یا کالبد ها یا تن ها و یا بدن های غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی و انسانی تثلیثی می باشند به شکل : ماده - روان - روح .
نتیجه کلی : در لحظه مرگ فقط روند ادامه دریافت زندگی توسط کالبد تثلیثی در بستر امن و آرام و پیوسته حیات بخش جان قطع میگردد و روح و روان از ماده جدا نمی شوند. موجودات زنده دارای جان های انفرادی نمی باشند که به شکل یک ذره بهنگام بسته شدن نطفه تثلیثی به آن به پیوندد و بهنگام مرگ از آن به بیرون به پرد.
دو حکم فلسفی صادر شده توسط دو تا از حکیمان مسلمان و ایرانی و نیمه عربی - نیمه فارسی زبان در تعریف و نقش نفس ؛ یکی ابن سینا معروف به رئیس شیوخ و بنیانگذار یکی از حکمت های اربعه یا چهارگانه یعنی حکمت مشائی و دیگری ملاصدرای شیرازی ملقب به شیخ متالهین ( یعنی چه ؟ ) و بنیانگذار یکی دیگر از حکمت های اربعه یعنی متعالیه به شکل زیر در قالب کلمات فرمولبندی شده اند :
الف - نفس از لحاظ حدوث جسمانی و از لحاظ بقاء عقلانی ست: ابن سینا.
ب - نفس از لحاظ حدوث جسمانی و از لحاظ بقاء روحانی ست: ملاصدرا.
این دو حکم حکمت دینی ( و نه حکمت الاهی ) در تعریف نفس ، مطمئنن و یقینن و بدون شک و تردید از دیدگاه من که در بالا بطور خلاصه و کوتاه بیان گردید، دو فرمولبندی کلامی - تخیلی - توهمی بیش نمی باشند و تهی یا خالی از حقیقت و بریده از واقعیت اند.
اگر فرصتی دست داد شاید بتوانم خدمت خوانندگان گرامی به نقص بنیادی زمانمکان نسبی انشتاین اشاره نمایم و تعاریفی نو از زمان و مکان مطلق محمد زکریای رازی و نیوتن و پدیده های بیزمانی و بیمکانی ارائه دهم در چارچوب حکمت نوین اشراقی ( و نه ادامه حکمت خیالی - ابهامی - اوهامی شیخ شهاب دین سهروردی ) در طی سرودن افسانه نوین آفرینش در میدان رقابت سالم و دوستانه و مسالمت آمیز با داستان آفرینش شش روزه جهان و بابا آدم و ننه حوای موسا و ایسا و محمد و بینش و باور های آتئیستی.
ز جمله آمدگان و شدگان و رفتگان این راه باز و دراز
باز آمده ای کو که به حکیم بزرگ نیشاپور عمر خیام
چنین روشن فاش نموده و گفته بوده باشد راز و نیاز
آفریدگار کائنات نیافریده من و تورا بهر طاعت و بندگی و یا الا یعبدون / بلکه تا کند من و ترا به معرفت کامل ابعاد فراوان و بیکران خویش رهنمون.

سمبل یا گردونه مهر میترائیان اشاره به حرکت خورشید بدور زمین نداشته است بلکه حرکت دایره وار عشق و زندگی که همیشه پس از یک دور کامل به نقطه اول بر میگردد و حرکت خودرا دوباره در مداری برتر و کمال یافته تر از مدار قبلی از نو آغاز می کند. روی آن گردونه یک سمبل یا نشان کوچکتری قرار دارد تحت عنوان چلیپا یا صلیب غلابی ( شکسته ) . آن سمبل اشاره به میترا خدای عشق و زندگی ( و نه خدای خورشید ) و نیم زوج بنیادی وی به نام وارونه الهه عشق و زندگی ( و نه الهه ماه ) روی همدیگر داشته و دارد . اگر حرف اول این دونام را با حروف لاتین برداریم و کنار هم قرار دهیم ، یک سمبل حروفی به شکل زیر ایجاد می شود : MW . به زبان انگلیسی : man & woman . این سمبل یا نشان در اصل و ریشه و از دیدگاه خردمندان گم نام و آفرینندگان اولیه آن ( به احتمال قوی و قریب به یقین در اعصار دور دست تاریخ در دوران غار نشینی و امرار معاش از طریق شکار و قبل از پیدایش کشاورزی و دامپروری و خطوط سه گانه میخی ( سومری و ایلامی و اُگاریتی ) و هیروگلیف مصریان، اشاره به این حقیقت ژرف و بنیادی و ماورائی داشته است که هر فرد انسانی چه مرد و چه زن حداقل دارای دو جنبه یا دو بُعد انسانی یعنی هم مرد و هم زن روی همدیگر می باشد ؛ یکی اصلی و واقعی و عینی و آشکار و ظاهری و پدیدار گشته ( فنومنی ) و دیگری فرعی و غیر واقعی و پنهانی و باطنی و پدیدار نشده ( نوومنی ) . این دو نیم زوج بنیادی و خودی و آسمانی در اول و ازل یعنی در آفرینش اولیه محتوای طبیعت و کیهان در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین برای زوجیت با خود و تجربه عشق خویشتن در قالب یک زوج بنیادی و خودی به روش غیر همجنس یا هترو آفریده شده و از زندگی جاودانه برخوردار گردیده اند و هردو به یک سهم مساوی از حق زندگی های فراوان دنیوی در طول سفر بسیار طولانی مقطعی و نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین مبداء و معاد برخوردار گردیده اند. اما در طول سفر دیگر نمی توانند بطور همزمان و در یک دنیا از مادر متولد شوند و همان زوجیت و عشق به خویشتن و آسمانی را در زندگی دنیوی با هم تجربه کنند بلکه همیشه پشت سر هم و هرکدام در دنیای مستقل و خاص و ویژه خویش از خمیرمایه ساختاری همین دنیا در طول زنجیره مه بانگ های متوالی .
...
[مشاهده متن کامل]

سمبل یا نشان گردونه و یا چرخه تولد و مرگ خردمندان گم نام هندو و سمبل کوچک روی آن تحت عنوان سواستیکا یا صلیب شکسته با گردونه مهر میترائیان و نشان چلیپا روی آن، مترادف و معادل و هم معنا بوده و می باشند. نشان سواستیکا اشاره به شیوا ( shiva ) و شاکتی ( shakti ) خدایان عشق هندو روی هم دارد : SS .
بودا با قاطعیت تمام شرح و توضیح حرکت دایره وار گردونه یا چرخه تولد و مرگ را توسط پیشینیان خردمند هندوی خویش از طریق گردش حلول روان یا تناسخ رد نموده است و حرکت آنرا فقط در چارچوب زنجیره علت و معلول مادی مقدور و امکان پذیر و حقیقی دانسته است. به زبان علمی امروز یعنی در بطن و بستر و در طول تسلسل تولد و مرگ محتوای کیهان ( نه محیط آن ) از طریق چرخه یا گردش و یا زنجیره وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض.
در یونان باستان هم دو ایده کلی دیگری در قوای ادراکی فهم و عقل فیلسوف برجسته ماقبل سقراط و افلاطون و ارسطو یعنی دموکریت، به ظهور رسیده اند ؛ یکی نظریه اتمی و دیگری نظریه دنیا های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار .
چرخه متافیزک ارسطو به شکل ؛ ماقبل - طبیعت - مابعد و یا بصورت ایده - محسوس - ایده در یک جهان قدیمی و غیر حادث و باز و بیکران از نوع جهان ارسطویی در سیر نزولی هرگز نمی تواند یک نیم دور بزند چه رسد به دریافت فرصت برای آغاز نیم دور صعودی. نتیجه اینکه جهان بینی های هستی و وجود شناسی افلاطون و ارسطو فقط و فقط در چهارچوب هرکدام از دنیا های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار دموکریت می توانند حقیقت داشته باشند و نه مستقل و یا جدا از آنها.
در اوستا دو واژه وجود دارند که بعد از گردونه مهر میتراییان و راز نهفته در پشت پرده رسم چیدن سفره یا میز هفت سین در میدان های کلی خود شناسی و انسان شناسی بسیار مهم می باشند. زرتشت و شاگردان و هم عصران وی به تلفظ ریشه ای و معنای اصلی این دو واژه ( و حتا معنای نهفته در پشت پرده ظاهر گردونه مهر و رسم هفت سین ) علم و آگاهی نداشته اند و بعد از زرتشت تاکنون تفاسیر اشتباه و باطل گوناگونی از این دو واژه، هم توسط پیروان زرتشت و هم مورخین و پژوهشگران و محققین بیگانه ارائه گردیده اند. این دو واژه ترکیبی که در اصل دو جمله اند، عبارتند از :
الف - خویدوده به معنای 《 خود تو ده تائی 》.
ب - آژی ده اکه به معنای 《 زندگی های دهگانه 》.
خلاصه مطلب :
این ایده های طلائی و منور و درخشان در میدان های کلی خود شناسی ؛ انسان شناسی ؛ واقعیت و طبیعت و کیهان شناسی ؛ عشق و زندگی شناسی ؛ جاودانگی شناسی عشق و زندگی ؛ بی نهایت شناسی و سر انجام خدا شناسی ، خود جاودانه می باشند و دیگر هیچ ایده کلی تر و حقیقی تر از اینها در فهم و خرد انسان به ظهور و پیدایش نخواهد رسید، طوریکه در بطن این ایده های کلی نتواند بگنجد و یا در چارچوب آنها غیر قابل هضم و جذب و فهم و درک نباشد. کلام های نوآه ( نوح ) ؛ آبراهام ( ابراهیم ) ؛ موسا ( موسی ) ؛ ایسا ( عیسی ) و سرانجام محمد به عنوان خاتم آنان ( البته از دیدگاه مسلمانان ) در پیرامون آفرینش جهان و انسان و هدف و معنا و مفهوم زندگی انسانی و خداوند، در مقایسه با ایده های طلائی و منور و درخشان اشاره شده در بالا، سخنانی کودکانه و مبتدیانه و ناشیانه بیش نمی باشند.

پسا ماتیک، پسا ماده
ماتیک واژه پهلوی که واژه ماده از آن گرفته شده است. و ماده همان جهان هستی و گیتی می باشد.
فراهستی، پساهستی
قبل از پیدایش خطوط سه گانه میخی سومری و ایلامی ( عیلامی ) و اوگاریتی و خط هیروگلیف مصری و قبل از پیدایش زرتشت و افلاطون و ارسطو ، خردمندان گم نام باستانی در سرزمین های ایران و هند در میدان ها و زمینه های خود شناسی و انسان شناسی و کیهان شناسی و خدا شناسی به کشف سه حقیقت عظیم و ژرف و ماورائی دست یافته اند که نور آنها به تدریج در طول اعصار زیر خراور ها خاکستر و خار و خاشاک مراسم و رسومات دفن گردیده و به خاموشی گرائیده است. دو تا از این سه کشف بزرگ متافیزیکی در سرزمین ایران و یکی از آنها در هندوستان به وقوع پیوسته اند که بطور مختصر و خلاصه و فشرده به شرح زیر می باشند :
...
[مشاهده متن کامل]

الف - پیام هفت سین : این پیام در پشت پرده ظاهری رنگین و مجلل مراسم چیدن سفره یا میز هفت سین بهنگام بر پایی جشن باستانی عید نوروز نهفته و پنهان گردیده و با حواس پنجگانه قابل دریافت و تجربه نمی باشد بلکه مشاهده و درک و فهم آن از طریق راه اندازی قوای فهم و عقل نیازمند است و آنهم نه راه اندازی از طریق نوشیدن عصاره گیاه موهومی هوم یا کشیدن برگ های خشک آن در قالب سیگاری و فرو رفتن به حالت خلسه و سپس معراج سرایی ، بلکه به روش علمی. محتوای این پیام و یا خبر باستانی در اصل و ریشه عبارت نبوده است از هفت سبزی کاشتنی و برداشتنی و پختنی و خوردنی بلکه اشاره به این حقیقت داشته است که این طبیعت و کیهانی که در آن زندگی می کنیم، تنها دارای یک سامان یا نظم کلی کوانتمی نمی باشد بلکه هفت تا و انسان در این هفت نظم و سامان کیهانی دارای هفت زندگی و عشق می باشد و نه فقط یک زندگی و یک عشق. جهان بینی نجومی ارسطو که بر اساس آن هفت آسمان لایه بر لایه وجود دارند که یک کره زمین در مرکز آنها قرار دارد و هیئت یا نجوم بطلمیوسی و سماوات سبعه و الارض قرآنی جملگی ریشه در پیام هفت سین ایرانیان ماقبل باستان دارند.
ب - پیام خویدوده : زرتشت و شاگردان مستقیم و غیر مستقیم یعنی هم عصر وی و در اعصار بعدی تاکنون به تلفظ ریشه ای و معنای اصلی آن پی نبرده اند و پژوهش گران غربی هم یا به علت جهالت و نادانی و یا تحریک نمودن و برانگیختن مسلمانان بر علیه زرتشتیان ایرانی و پارسیان هندی، آنرا به معنای ازدواج با محارم ترجمه و تفسیر نموده اند. اما این واژه فرا باستانی در زمینه خود شناسی و انسان شناسی خطاب به تک تک افراد انسانی به معنای زیر بوده است :《 خود تو ده تائی 》. به این معنا که هرفرد انسانی در ازل و درنظام احسن آفرینش مبداء از پنج زوج بنیادی و خودی و ملکوتی مشتمل بر پنج نیم زوج مردانه و پنج نیم زوج زنانه و با هدف زوجیت هر فرد انسانی با خود و تجربه عشق خویشتن به پنج روش مختلف در قالب پنج زوج بنیادی و خودی و ملکوتی آفریده شده است. داستان دینی خلقت آدم و حوا در باغ بهشت و سپس طرد و تبعید آنها، یک کپی ناقص و اوهامی و پیش پا افتاده از آن بینش منطقی و معقول و باور حقیقی در سرزمین ایران دارد. کلمه عبری پردیس با واژه های فارسی فردوس یا پارادیز مترادف و هم معنا می باشند. ضمنن کلمه آدم در اصل و ریشه نام مرد اولیه نبوده است بلکه یک بینش و باور در فرهنگ و تمدن اقوام فارسی زبان سومری و ایلامی . واژه فارسی آدَم در اصل و ریشه به معنای دَم یا نفس زندگی بخش آغازین یا اولیه و یا ازلی بوده است که در کلیه جهات مکان و بیمکانی و بسوی بیکرانی و در طول تک بعدی زمان و بیزمانی بسوی بی پایانی، گرمای حیات بخش آن هرگز به سردی گرایش نخواهد یافت و شعله های آتش آن هرگز خاموش نخواهد گردید. موسا در تورا ( به زبان عربی : تورات ) آن بینش و باور را به نام تبدیل کرده و آنرا روی اولین مرد آفریده شده از گل در باغ فسقلی پَردیس Eden با تلفظ اِدِن ( نوشتار عربی : عدن ) نهاده است. در این زمینه ارائه پاسخ سوال زیر به عهده متفکرین و اندیشمندان و یا خیال پردازان پیرو این داستان دینی ( یهودی - مسیحی - مسلمان ) می باشد. خداوند متعال و لایه تناهی و نامتناهی و بیکران و یا بینهایت چگونه در یک باغی که دارای چند تا درخت زندگی و یک درخت شناخت در مرکز می باشد، می گنجد ؟
پ - چرخه یا گردش و یا زنجیره تولد و مرگ به زبان سانسکریت Samsara با تلفظ سَم سَرا و به زبان تمثیل فارسی به معنای سرا یا خانه زهر و یا درد و رنج. خردمندان هندو در اعصار بعدی این پدیده طبیعی و حقیقی و واقعی را از طریق چرخه حلول روان یا تناسخ شرح و توضیح داده و تبیین و توجیه نموده اند. طوری که اطلاع داریم ، بودا با این شرح و توضیحات موافق نبوده و زنجیره تولد و مرگ را فقط در چارچوب زنجیره علت و معلول مادی پذیرا بوده و در جهت پیاده شدن از آن قبل از موعد مقرر و از پیش تعیین شده یک راه خیالی - مراقبه ای ( مدی تاسیون یا تمرکز حسی - فکری - خیالی ) هشت مرحله ای یا هشت لایه ای به پیروان آتی خود پیشنهاد نموده است. امروز می توانیم بدانیم مشروط بر اینکه بخواهیم که زنجیر تولد و مرگ همانطور که بودا به آن معتقد بوده است، فقط در چارچوب زنجیره علت و معلول مادی یعنی در بستر و بطن و در طول تسلسل تولد و مرگ محتوای کیهان از طریق چرخه یا گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان مقدور و میّسر و امکان پذیر می باشد و نه از راه یا طریقی دیگر و پیاده شدن از این زنجیره بطور واقعی و عینی بر خلاف باور و بینش و پیشنهاد بودا مطلقا محال و غیر ممکن می باشد.
خردمندان ایرانی و هندو و کاشفان حقایق ژرف و کلی اشاره شده در بالا منجمله انبیاء و اولیاء شریف و بزرگوار و بنیانگذاران ادیان توحیدی - ابراهیمی ( یهودیت و مسیحیت و اسلام ) هیچکدام در اعصار مختلف باستان به نوسانات باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان و سفر مقطعیِ محتوای کیهان بین نظام احسن آفرینش مبداء و معاد هیج گونه آشنایی و علم و آگاهی نداشته اند و لذا از این لحاظ هیج گونه انتقادی بر آنان جایز و روا نمی باشد، اما بر متفکرین و اندیشمندان پیرو کلام انبیاء و اولیاء در عصر حاضر و اعصار آینده بسی جایز و روا خواهد بود ، اگر به شناخت و دانش علوم طبیعی و تجربی و ریاضیات مثل سابق بی توجه باشند. باطل بودن چرخه حلول روان یا تناسخ به معنای باطل بودن خود پدیده طبیعی یعنی چرخه تولد و مرگ نمی باشد بلکه به معنای باطل بودن شرح و توضیح و تبیین و توجیه این پدیده طبیعی. درست همانطور که شرح و توضیح و تبیین و توجیه پدیده جاودانه بودن زندگی از طریق قبض و یا جدایی روح بطور موقتی در طول خواب های شبانه یا روزانه و بطور دائمی بهنگام فرارسیدن لحظه اجل مرگ از دیدگاه ادیان توحیدی - ابراهیمی بخصوص مسیحیت و اسلام، باطل می باشد. نظم ها یا سامان های هفتگانه کیهانی و آسمان های هفتگانه قرآنی بطور همزمان و به شکل طبقه بر طبقه و یا محیط و محاط وجود ندارند بلکه هرکدام به نوبت و ترتیب خاص و ویژه خویش پشت سرهم در فواصل زمانی کاملا معین و از پیش تعیین شده و همیشه برابر با طول عمر کلی محتوای کیهان یعنی فاصله زمانی بین دو وحدت دمایی و وقوع دو مه بانگ متوالی، از طریق چرخه یا گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی به ظهور و پیدایش می رسند و تجربه می گردند و شش تا از آنها همیشه بصورت شش امکان کلی و استعلایی یا بالقوه و طرح و برنامه در بطن و باطن خمیرمایه ساختاری عالم شهودی مصون و محفوظ باقی می مانند و نه به شکل موجودات مجرد و بریده از واقعیت و حقیقت.
اگر متافیزیسین های برجسته غربی و طرفداران چشم و گوش بسته شرقی آنان توانستند جواب سوال زیر را بطور روشن و واضح و یک پهلو ( و نه چند پهلو ) ا ارائه دهند، آنگاه من هم مثل بقیه کوران و کران غربی و شرقی پیرو کلام های ثقیل یا سبک آنان خواهم گردید و افسار فهم و عقلم ناچیز خودم را به دست بازی گوشی های آنان خواهم سپرد. سوال : من قبل از بسته شدن نطفه در رحم مادرم در این عالم واقعی و عینی و شهودی یا در این عالم مِلک و طبیعت و کیهان کجا بوده و از چه نوع زندگی برخوردار بوده ام و پس از مرگ به کجا خواهم رفت و از چه نوع زندگی برخوردار خواهم گردید ؟ اگر در حین پاسخگویی به این سوال منطقی و معقول ، توجه مرا به معارف عدیده و متناقض دینی معطوف دارند، آنگاه پاسخ من به پیشگاه والای آنان این خواهد بود که معارف دینی از جنس باور اند و نه از جنس شناخت و دانش تجربی و قابل امتحان و آزمایش.
به قول معروف : آب زلال و نوشیدنی در کوزه و بی خبران تشنه لبان بر گرد آن پرسه زنان در جستجوی دست یابی به آب مراد و جاودانه بودن زندگی اند.

واژه physis با تلفظ فی زیس در اصل و ریشه از دوکلمه عربی - فارسی ساخته شده است : فی در زبان عربی به معنای درون و باطن و زیس در زبان فارسی مخفف زیستن می باشد. لذا واژه اولیه فیزیک یعنی به شکل فیزیس از دیدگاه ارسطو به معنای زندگی درونی یا باطنی بوده است، یعنی زندگی در درون طبیعت . امروز می توانیم بدانیم مشروط بر اینکه بخواهیم که ریشه زندگی موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی در بطن و باطن طبیعت قرار دارد و نه در ماوراء طبیعت. یک مثال خیلی ساده عددی در زمینه درک و فهم مفاهیمی از قبیل متافیزیک و فیزیک ؛ عالم غیب و شهود ؛ عالم ایده ها و عالم محسوسات ؛ جهان فانی و جهان باقی ؛ ملکوت و مِلک ؛ امکانات استعلائی یا بالقوه؛ قوه و فعل.
...
[مشاهده متن کامل]

عدد ۱۲۳ همین طور که نوشته شده و با چشم سر قابل مشاهده و روئیت می باشد، دارای عالم شهود و واقعی و عینی و فیزیکی و ملکی و محسوس خاص و ویژه خویش می باشد یعنی همین طور که به ظهور و پیدایش رسیده و نگاشته شده است. در بطن همین عدد یا در بخش متافیزیکی و یا عالم غیب و یا جهان باقی و یا عالم ملکوت یا در عالم ایده های همین عدد پنج ترکیب اصلی دیگر وجود دارند که در نگاه اول از طریق چشمان سر غیر قابل مشاهده می باشند، اما هرکدام از آنها میتوانند از طریق جابجا نمودن ارقام سه گانه توسط انسان به ظهور و پیدایش برسند و از قوه به فعلیت در آیند و از عالم غیب و ملکوت و جهان باقی و ایده ای وارد عالم شهود و تجربی گردند. این پنج ترکیب یا امکان استعلائی به شکل زیر می باشند :
۱۳۲ ، ۲۱۳ ، ۲۳۱ ، ۳۱۲ ، ۳۲۱.
هرچقدر تعداد ارقام یک عدد بیشتر باشند، تعداد امکانات و ترکیبات استعلایی و غیبی و متافیزیکی آن عدد نسبت به ترکیبات این عدد سه رقمی بیشتر خواهند. درست مثل این عدد، من انسانی هم در طول سفر مقطعیِ نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین مبداء و معاد دارای مراتب و درجات تکاملی فراوان بین نهایت نقصان و نهایت کمال خواهم بود و لذا دارای حیات ها یا زندگی های فراوان دنیوی. ادیان توحیدی - ابراهیمی طوریکه مطلع هستیم برای افراد انسانی فقط یک حیات یا زندگی دنیوی قائل اند که حقیقت ندارد، یعنی یگانه بودن زندگی دنیوی از طرف خداوند متعال و به امر وی و از آسمان در قالب وحی نازل نگردیده و در گوش سر بنیانگذاران این ادیان طنین نیفکنده و ابلاغ نگردیده است. اسطوره و حماسه و دین و فلسفه و عرفان در طول تاریخ پیدایش انسان روی کره زمین تا کنون به حقایق ژرف زیر هنوز دست نیافته اند :
الف - هرفرد انسانی تنها دارای یک میل و یک سرنوشت جنسی به شکل مردانه یا زنانه و مرد یا زن نمی باشد بلکه پنج میل و سرنوشت جنسی مختلط تحت عنوان کاتِ گوری های پنجگانه امیال و سرنوشت های جنسی.
ب - هر فرد انسانی تنها دارای یک من یا خود و یا نفس مجرد نمی باشد بلکه ده تا مشتمل بر پنج نفس مردانه و پنج نفس زنانه تحت عنوان کاتِ گوری های دهگانه نفسانی در مقایسه و مقابله با کاتگوری های پنجگانه افلاطونی در زمینه هستی یا وجود شناسی و کاتگوری های دهگانه ارسطویی در زمینه شناخت قوانین حاکم بر فکر و زبان یعنی منطق و کاتگوری های دهگانه کانتی در زمینه چگونگی شکل گیری روند شناخت در معرفت شناسی یا تئوری شناخت.
شناخت اصلی و محوری و مرکزی تئوری علمی مه بانگ یعنی نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان و وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی شاه کلید یا
فرا کلید ( و نه فارقلیط ) در یا دروازه عالم غیب و متافیزیک می باشد. هر متفکر و اندیشمندی که در زمینه های خود شناسی ؛ انسان شناسی ؛ خدا شناسی ؛ شناخت منشاء و چگونگی پیدایش جهان و هدف و معنا و مفهوم زندگی می اندیشد و مشغول تحقیق و پژوهش در این زمینه می باشد و به کشف مرکزی تئوری علمی مه بانگ و دو حقیقت بیان شده در بالا توجهاتی ژرف نداشته باشد، عمر شریف و ارزشمند خودرا در پرسه زدن روی گمراهه ها سپری خواهد نمود.

واژه یا پیشوند متا مخفف عبارت فارسی " من تا " می باشد که توسط یک متفکر یونانی در یک قرن قبل از میلاد مسیح در خلال جمع آوری و مرتب نمودن آثار ارسطو به بخشی از آنها اهداء گردیده که بعد از آثار مربوط به فیزیک
...
[مشاهده متن کامل]
یا طبیعت توسط خود ارسطو بایگانی گردیده بوده اند. نام کوچک آن فرد با حروف لاتین Andronnikos با تلفظ آن درون نیکوس ( یعنی باطن او نیکو ست ) بوده است که از چهار کلمه فارسی ساخته شده است. منظور اولیه عبارت " من تا فیزیک " این بوده است که من به عنوان یک فرد انسانی قبل تولد یافتن و به ظهور و پیدایش رسیدن در عالم فیزیکی یا طبیعت در عالم معنا یا به قول افلاطون در عالم ایده ها توسط خداوند متعال و از ابعاد فراوان و بیکران وی ( و نه از عدم یا نیستی ) یک بار برای همیشه در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و هنرمندی و دانایی و توانایی آفریده شده و از حیات یا زندگی جاودانه برخوردار گردیده ام. در پایان سلسله بسیار طویل نظم ها و حیات های دنیوی با مراتب و درجات تکاملی فراوان بین دو سرحد؛ یکی نهایت نقصان و دیگری نهایت کمال یعنی در معاد و پس از وقوع آخرین مه بانگ دوباره به همان حالت و نظم آفرینش ملکوتی کیهانی یعنی نظام احسن آفرینش مبداء باز خواهم گشت و دوباره از همان زندگی اولیه در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی برخوردار خواهم گردید و آنهم نه تنها در محتوای این کیهان یا جهان بلکه در محتوای کلیه کیهان ها یا جهان ها موازی و مساوی و بیشمار بطور همسان و یکسان.

مَتاگیتیک: آنچه که ماورای گیتی ( جهان ) باشد،
آنچه که پس از گیتی درنظر گرفته می شود.
از استاد ادیب سلطلانی
موارالطبیعه با مابعد الطبیعه فرق داره اینجا اشتباه نوشته
جهان بینی افلاطون ماوراء طبیعت می باشد. ارسطو شاگرد برجسته افلاطون، دنیای ایده های استاد خود را که توسط وی بیرون و در ورای عالم محسوسات قرار داده شده بود، پایین آورد و آنرا در کنار دنیای فیزیکی یا عالم محسوسات قرار داد. منظور ارسطو از این کار این بود که ایده ها نمیتوانند جدا و مستقل از موجودات محسوس و واقعی وجود داشته باشند، بلکه حد اکثر در کنار آنها. منظور ارسطو از عبارت " در کنار " به زبان کانت و امروزی مترادف است با امکانات بالقوه و یا محض در بطن و باطن واقعیت. اما منظور خود ارسطو این بوده است که قبل از طبیعت یک دنیا یا حالتی غیر طبیعی یا همان عالم ایده ها وجود داشته که به طبیعت تبدیل گردیده است و این طبیعت پس از تغییر و تحولات فراوان دوباره به همان حالت ایده آل اولیه باز خواهد گشت. بنا براین جهان بینی متافیزیکی ارسطو را میتوان با سه کلمه بصورت زیر بیان نمود : قبل از طبیعت - طبیعت - بعد از طبیعت : ماقبل الطبیعه؛ طبیعه؛ مابعد الطبیعه.
...
[مشاهده متن کامل]

نقصی که در این جهان بینی در اولین نگاه به چشم می خورد این است که بینهایت یا بیکرانی ( یا ماقبل طبیعت ) برای تبدیل شدن کامل به طبیعت به بینهایت زمان ها نیاز مند خواهد بود و لذا هرگز فرصت تبدیل بطور کامل را نخواهد یافت، چه رسد به برگشت به حالت اولیه. برای رفع این نقص بهتر است که در قدم اول یعنی قبل از آغاز نزول، پهنه بیکرانی و نامتناهی را به مکان ها یا محیط های محدود و متناهی تقسیم کنیم که در آن چهار چوب های متناهی بخش های متناهی وجود لایه تناهی بتوانند بطور کامل نزول و سپس صعود یابند. از طرفی دیگر چون عمل تقسیم به علت نامتناهی بودن وجود، پایان ناپذیر خواهد بود، میتوان عمل تقسیم را به عهده خویش رها کرد که تا میتواند یا خدا بخواهد، ادامه یابد. این عمل تقسیم را میتوان کثرت پایان ناپذیر وجود واحد و بیکران نامید. کثرت دوم مربوط به محتوای مکان های محدود و متناهی میباشد. این مکان ها را میتوان مجرد یا مطلق نامید، به این دلیل که محیط و مرز آنها مشمول حال گذر زمان و تغییر و تحول و انقباض و انبساط نمیباشند و جنس آنها نه مادی است و نه روحی بلکه از جنس تصورات ذهنی یا اَشکال هندسی محض از قبیل کُره و مکعب مربع یا به شکل خان روی شان مومی در کندوی زنبور عسل. اشکال هندسی دیگر از قبیل هرم و مخروط هم قابل تصور اند، اما احتمال آنها نزدیک به صفر. بر محیط این مکان ها در پهنه بیکرانی سکون مطلق حکم فرماست و این مرزها با وجود ذهنی بودن، در مقابل ایاب و ذهاب یا رفت و آمد هر چیزی از بیرون به درون و بر عکس، از درون به بیرون مطلقا نفوذ ناپذیر اند. پدیده های نزول و صعود مرحله به مرحله یا پله به پله از طریق وقوع مه بانگ های متوالی بر اثر نوسانات متوالی انقباض و انبساط کیهانی صورت می پذیرند و نه بصورت نشست بخار به شکل شبنم روی برگ و ساقه و شاخه گیاهان و درختان و سبزی جات یا روی خاک و سنگ. عوالم بیشمار ( البته از دیدگاه انسان بیشمار و نه از دیدگاه خداوند ) فی النفسه یا بخودی خود یک واحد یگانه و مطلق اند و علیرغم بیشماری دو نوع اند: یکی نزولی - ازلی و دیگری صعودی - ابدی. کلمات عالم، دنیا، گیتی، کیهان و جهان تقریبا هم معنی و مترادف اند. لذا میتوان عوالم بیشمار را جهان های بیشمار نامید. طول عمر محتوای جهان های نزولی توسط لحظه ازل و طول عمر محتوای جهان های صعودی توسط لحظه ابد رقم زده می شوند و لحظات ازل و ابد هردو برابر اند با لحظه حال و طول لحظه حال توسط فیزیکدان آلمانی به نام ماکس پلانک محاسبه و تعیین گردیده و برابر است با ۱۰ بتوان منهای ۴۳ ثانیه . حیات و زندگی انسان در قدم یا ایستگاه و یا منزل اول از برترین سطح و حالت ممکنه یعنی امکان اشرف آغاز گردیده و پله به پله به پایین ترین سطح و حالت ممکنه یعنی امکان اخس نزول یافته است. پس از پایان حیات اخس یا عالم شهودی فعلی، جهان های نزولی در سر جای خود به جهان صعودی تبدیل خواهند شد و نیم سفر های صعودی آغاز میگردند و حیات انسان از پایین ترین سطح و حالت ممکنه یعنی امکان اخس شروع میشود و پله به پله به سوی امکان اشرف اولیه ارتقاء می یابد. در اینجا یک نکته یا معما نهفته است که نمیتوان بطور روشن آنرا رمز گشایی یا حل
کرد. آیا این امکان اخس بین و برای نیم سفر های نزولی و صعودی مشترک است یا برای هرکدام جداگانه به وقوع می پیوندد. از طرفی دیگر نمیتوانیم یقین حاصل کنیم که آیا این زندگی که هم اکنون مشغول انجام آن هستیم ، آخرین ایستگاه یا منزل پایانی و یا در ایستگاه ماقبل آخر نزولی جاری است. همچنین اگر این زندگی در جهان های صعودی ساری است، نمیتوانیم یقین حاصل کنیم که آیا زندگی اول می باشد یا دوم. بهر حال در این زمینه عدم یقین تاثیری در زندگی ما نخواهد داشت.
نوسانات متوالی انقباض و انبساط کیهانی و متعاقب آن وقوع مه بانگ های متوالی بطور خود بخودی و تصادفی و بدون هدف و معنا و مفهوم روخ نمیدهند بلکه بر طبق خواست و اراده و امر خداوند در چهار چوب طرح مطلق و از پیش تعیین شده خلقت و آفرینش . لازم به تذکر است که انسان بهمراه طبیعت و کیهان نزول یافته و در مسیر برگشت هم بهمراه طبیعت و کیهان صعود خواهد یافت. نتیجه اینکه رجعت و برگشت انسان از طریق جدایی نفس و یا روح پس از مرگ و مهاجرت آن در قالب یک جسم ظریف و لطیف مثالی به عالم برزخ و پس از آن بر پایی روز قیامت دینی صورت نمیگیرد. پدیده های نزول و صعود واقعیاتی کلی هستند و اجزاء نمیتوانند بطور جداگانه و مستقل از کل، نزول و صعود یابند. لذا میتوان گفت :
رجعت من بدون طبیعت و کیهان هرگز نه !
هدف کانت فیلسوف آلمانی در نقد عقل عملی و محض یا نظری و نیروی قضاوت این بود که متافیزیک ارسطو را با شناسایی و تعیین شناخت های ماقبل تجربه که ریشه در ایاب و ذهاب یا رفت و آمد روان بین عالم ایده ها و عالم محسوسات در جهان بینی و باور افلاطون در تعریف علم به" ذکر و یاد آوری" ، داشت، به یک علم تبدیل کند. امروز شاید بتوان از طریق شناسایی و تعیین میل های جنسی فرعی و پنهانی انسان، نهفته در پشت پرده ظاهر میل جنسی اصلی و آشکار و متعاقب آن شناسایی و تعیین مراتب وجودی انسان، دنیای واقعی را بطور روشن و واضح رمزگشایی نمود. انسان از طریق حواس پنجگانه و در یافت های حسی و فکر کردن سطحی روی آنها فقط میتواند بخش محسوس واقعیت را دریابد و نه بخش هایی که بصورت امکانات بالقوه و یا قوای محض در بطن و باطن واقعیت وجود دارند. برای فهم و درک آنها به تیز بینی والاتری نیازمند خواهیم بود. کلید های تیز بینانه فلاسفه و حکیمان و عارفان و الاهی دانان و طبیعت شناسان تاکنون نتوانسته است که قفل گنج های بنیادی نهفته در واقعیت را بگشایند. این گنج پر بها در جای دیگری در زیر خاک دفن نگردیده است بلکه در وجود انسان و آنهم نه در فهم و عقل و نفس یا روح بلکه همان جا که در بالا به آن اشاره شد. این متن های کوتاه و ساده را میتوان پس از کانت و هگل آغاز و آجر و سنگ بناهای تافته شده در کوره های جهنمی مه بانگ ها و لذا شکست ناپذیرِ ساختمان متافیزیک علمی دانست.

فراگیتی
پساگیتی
جای متافیزیک یا ماوراطبیعه، واژه <<فراگیتی>> و جای فیزیک<<دانش گیتیک="">> و جای متافیزیکی<<فراگیتیانه>> پیشنهاد می شود.
برابرنهاد واژه <<متافیزیک>>، واژه زیبا و درخور << فراگیتیانه>> می باشد و همچنین برابرنهاد دانش <<فیزیک>>، دانش << گیتیگ>> می باشد.
فرافیزیک
بنام پروردگار یکتا
با سلام، متافیزیک عبارتی یونانی که از دو کلمه متا به معنی بعد، پس از ، و فیزیک به معنی طبیعت تشکیل شده است. معنی ان به عربی ما بعد الطبیعه میباشد که با ماورا الطبیعه فرق دارد ارسطو پس از اینکه در خصوص مسایل مربوط به علوم طبیعی و یا طبیعت مطا لعه نمودکه به مطالعات فیزیکی معروف هست سپس به سوی فلسفه روی اورد و مطالعاتی در این خصوص انجام داد و بدون نام گذاری این تحقیقات از دنیا رفت ، دانشمندان یونانی عبارت متا فیزیک را برای ان تحقیقات مناسب و با مسما تشخیص و ان را برای تحقیقاتی که ارسطو پس از مطالعه در علوم تجربی یا طبیعت انجام داده بود نهادند، یعنی مطالعات بعد از فیزیک. دانشمندان عرب نیز انرا به ما بعد الطبیعه ترجمه کردند ، نکته مهم اینجاست که خیلی از دانشمندان و اساتید حتی دانشگاه متا فیزیک را امری غیر مادی و مربوط به عالم غیب ویا عالم لاهوتی و مجرد تعبیر میکنند که درست نیست و متا فیزیک مربوط به مطالعات فلسفی و عالم ناسوت هست و عبارت ماورا الطبیعه که با ان عبارت فرق دارد به معنی متا فیزیک نیست و مربوط به عالم غیب و مجرد هست که از توان بشر خارج هست و فقط در ید قدرت ۱۴ معصوم ( ع ) بوده و لاغیر با تشکر.
...
[مشاهده متن کامل]

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس