متعلم

/mote~allem/

مترادف متعلم: آموزنده، دانش آموز، تلمیذ، دانشجو، شاگرد، طلبه، متلمذ

متضاد متعلم: معلم

برابر پارسی: شاگرد، آموزنده، ادب آموز

لغت نامه دهخدا

متعلم. [ م ُ ت َ ع َل ْ ل ِ ] ( ع ص ) تعلیم گیرنده ، یعنی تلمیذ و شاگرد. ( غیاث ) ( آنندراج ). آموخته شده و پند داده شده و آموزنده و طالب علم. ( ناظم الاطباء ). آموزنده. یادگیرنده. تعلیم گیرنده : و چون عزیمت در اینکار پیوست آنچه ممکن شد برای تفهیم متعلم... در شرح و بسط تقدیم افتاد. ( کلیله و دمنه ). و احداث متعلمان به طریق تحصیلی علم و موعظت نگرند. ( کلیله و دمنه ). یکی از متعلمان کمال بهجتی داشت و طیب لهجتی. ( گلستان ). و رجوع به تعلم شود.

فرهنگ فارسی

کسی که علم وهنری ازدیگری فراگیرد، دانش آموز
( اسم ) تعلیم گیرنده آموزنده شاگرد : یکی را از متعلمان کمال بهجتی بود

فرهنگ معین

(مُ تَ عَ لِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) طالب علم ، آموزنده .

فرهنگ عمید

کسی که علم و هنری را از دیگری فرامی گیرد، دانش آموز.

پیشنهاد کاربران

بپرس