متلاقی


معنی انگلیسی:
confluent, meeting or joining together

لغت نامه دهخدا

متلاقی. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) دیدارکننده و همدیگر را بیننده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). یکدیگر را ملاقات کرده و روباروی شده. ( ناظم الاطباء ). به یکدیگر رسنده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || دو چیز که در نقطه ای به هم رسند. ( ناظم الاطباء ). || یکی از بحور شعر است و آن را «رکض الخیل » نیز نامند. ( از اقرب الموارد ). عبارت از رکض الخیل است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به رکض در همین لغت نامه شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - روبرو شونده . ۲ - دو چیز که در نقطه ای بهم رسند .

فرهنگ معین

(مُ تَ ) [ ع . ] (اِفا. ) با یکدیگر روبرو شونده ، دو چیز که در یک نقطه به هم رسند.

فرهنگ عمید

۱. کسی که با دیگری روبه رو شود.
۲. دو چیز که در یک نقطه به هم برسد.

مترادف ها

adjoining (صفت)
نزدیک، مجاور، همسایه، همجوار، محدود، دیوار به دیوار، متلاقی

conterminous (صفت)
مجاور، هم مرز، متلاقی، نوک بنوک

meeting (صفت)
متلاقی

فارسی به عربی

متوافق

پیشنهاد کاربران

بپرس