متلاشی کردن


مترادف متلاشی کردن: درهم شکستن، مضمحل کردن، از هم پاشاندن، نابود کردن، معدوم کردن

معنی انگلیسی:
decompose, destroy, disintegrate, shatter

مترادف ها

decompose (فعل)
تجزیه کردن، از هم پاشیدن، متلاشی شدن، متلاشی کردن

disintegrate (فعل)
خرد کردن، فاسد شدن، از هم پاشیدن، فرو ریختن، متلاشی شدن، متلاشی کردن، تجزیه شدن

splinter (فعل)
متلاشی شدن، متلاشی کردن، تراشه کردن

fragmentize (فعل)
خرد کردن، متلاشی کردن، ریز کردن

فارسی به عربی

اِجتیاحٌ

پیشنهاد کاربران

بپرس