متناقض

/motanAqez/

مترادف متناقض: تناقص آمیز، ضد، متخالف، متضاد، مخالف، ناسازگار، ناقض، نقیض

متضاد متناقض: همگون

برابر پارسی: وارونه، ناسازگار، ناساز، پاد، باژگونه

معنی انگلیسی:
contradictory, incongruous, paradoxical, inconsistent, anomalous, grotesque, repugnant, self-contradictory

لغت نامه دهخدا

متناقض. [ م ُ ت َ ق ِ ] ( ع ص ) عهدشکننده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). عهد و پیمان شکننده. || کسی که خراب میکند بنا را. ( ناظم الاطباء ). || آن که واز میکند تاب ریسمان را. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). و رجوع به تناقض شود. || مخالف. عکس. ناموافق و نقیض هم باشنده : ولیکن روا نباشد که قول خدای متناقض باشد. ( جامعالحکمتین ، از فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

دارای تناق ، چیزی که مخالف وضددیگری باشد
( اسم ) نقیض هم باشنده ضد : ولکن روا نباشد که قول خدای متناقض باشد .
عهد شکننده

فرهنگ معین

(مُ تَ قِ ) [ ع . ] (اِفا. ) مخالف و ضد یکدیگر.

فرهنگ عمید

چیزی که مخالف و ضد دیگری باشد، دارای تناقض.

مترادف ها

contradictory (صفت)
مغایر، مخالف، متناقض، نقیض، متباین، ضد ونقیض

incompatible (صفت)
ناسازگار، ناموافق، ناجور، متناقض، نا مناسب، غیر قابل استعمال با یکدیگر

opposite (صفت)
ضد، روبرو، وارونه، متناقض، نقیض، مقابل، معکوس، از روبرو

inconsistent (صفت)
ناجور، متناقض، منافی، مانعهالجمع

conflicting (صفت)
متناقض

repugnant (صفت)
زننده، مخالف، متناقض، عنیف، طاقت فرسا، تنفرانگیز

discrepant (صفت)
متناقض، مورد اختلاف

فارسی به عربی

شاذ , متفکک , متناقض

پیشنهاد کاربران

ناسازگار، نا همسان، نا همگون، پادواژه، در برابر، روبرو، همیستار، واژگون، خلاف آمد
همیستار یا همستیز خوبه
competing
Several people gave competing accounts of the accident
نا همگون
منافی
پارادوکس

بپرس