متنجز

لغت نامه دهخدا

متنجز. [ م ُ ت َ ن َج ْ ج ِ ] ( ع ص ) روایی خواهنده. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).و رجوع به تنجز شود. || کسی که تعجیل میکند در هر چیزی بطور لیاقت و روایی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(مُ تَ نَ جِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - آن که از دیگری بخواهد تا حاجت وی روا کند. ۲ - روا کنندة حاجت ، ج . متنجزین .

پیشنهاد کاربران

مُتَتَجِّز از ریشه ی [نجز]، خواننده روایی، آن که خواستار برآورده شدن است. اگر در جمله صحبت از وعده بود می شود آن که خواستار برآورده شدن وفا به عهد است. هم خانواده کلمه ی [اَنجَزَ] است که در سرود خاطره انگیز ابتدای اخبار سراسری صداوسیما / ما همه پیرو خط رهبریم/در اوایل انقلاب پخش می شد :
...
[مشاهده متن کامل]

. . لا اله الا الله وحده وحده وحده وحده انجز انجز انجز وعده نصر نصر نصر عبده لا شریک لاشریک لاشریک له انجز وعده ونصر عبده الله اکبر خمینی رهبر

بپرس