متنفس


معنی انگلیسی:
[rare.] breathing

لغت نامه دهخدا

متنفس. [م ُ ت َ ن َف ْ ف ِ ] ( ع ص ) دم برزننده. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). نفس کشنده و نفس دار و جاندار و حیوان و کس. ( ناظم الاطباء ). نفس کش. زنده. جاندار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : چهارجانب راه گریز مسدود و متنفسی را زنده نخواهند گذاشت. ( مجمل التواریخ گلستانه ص 227 ). و رجوع به تنفس شود.

فرهنگ معین

(مُ تَ نَ فِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - نفس کشنده ، نفس کش . ۲ - جاندار، زنده ، ج . متنفسین .

فرهنگ عمید

نفس کش، جاندار، زنده.

پیشنهاد کاربران

بپرس