مجردات


مترادف مجردات: عقول، نفوس، مجرد ازماده

لغت نامه دهخدا

مجردات. [ م ُ ج َرْ رَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ مجرده. رجوع به مجرده و مجرد شود. || عبارت از عقول عشره و نزد بعضی ارواح و ملایک. ( غیاث ) ( آنندراج ). چیزهای بی ماده مانند ملائکه و عقول و جز آن. ( ناظم الاطباء ). عقول و نفوس را گویند. ( فرهنگ علوم عقلی تألیف سیدجعفر سجادی ). عقول. مقابل جسمانیات. که جسمانی نباشند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع مجرده ( مجرد ) توضیح عقول و نفوس را گویند .

فرهنگ معین

(مُ جَ رَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) جِ مجرده ، در فلسفه عقول و نفوس را گویند.

پیشنهاد کاربران

غیر مادیات
حکمت بدایه و نهایه مرحوم علامه طباطبایی در اصل به معنای دست یافتن و رسیدن به غایت و نهایت حکمت نیست بلکه بیشتر به معنای پایان حکمت سنتی و کلاسیک دینی می باشد که تا عصر آن علامه بزرگوار تنها بر اساس آیات و روایت و احادیث و حکمت و فلسفه پیشینیان و بخصوص جهان بینی نجومی ارسطو و بطلمیوس بدون در نظر گرفتن اکتشافات و شناخت ها و نظریه های علمی علوم تجربی عصر جدید تدوین گردیده اند . لذا توسط آن دو اثر در و دروازه ها به روی تکامل حکمت مسدود و بسته نگردیده است و حکیمان دینی مخصوصا مسلمان فارسی زبان میتوانند با تکیه به نظریه علمی مه بانگ فصل جدیدی را در پهنه حکمت بگشایند و خلقت و آفرینش جهان و آدم و حوا توسط خداوند را از دیدگاه علمی بررسی نمایند و به منابع دینی و محتوای حکمت و فلسفه باستان اکتفا نکنند. به قول حافظ با اندکی تغییر:
...
[مشاهده متن کامل]

پیرا سر متاب از نشو و نمای جوانان
که بخت و رای جوان به ز پند پیران
در بحث مجردات و عالم مجردات تنها چیزی که افسانه است، وجود موجودات اوهامی تحت عنوان عقول و انوار و نفوس مجرده می باشد و نه خود تجرد. موجود مجرد را در مقابل موجودات مادی قرار دادن و آنها را از هم جدا نمودن و قرار دادن آنها در بی مکانی و بیزمانی و بی حرکتی و بی مقداری حاصل عمل انتزاعی و جداسازی عقل یا خرد محض انسانی در دور ترین افق های خیال و اوهام میباشد که همیشه میل و آرزو دارد بر فراز واقعیت به پرواز در آید و واقعیت را از بالا با زاویه دید پرندگان شکاری مشاهده نماید و یا آرزوی راه رفتن روی آب و یا شفای فلجین و نابینایان مادر زادی و یا احیانا زنده نمودن مردگان و یا شق نمودن قمر از راه دور بطور معجزه آسا با اشاره نوک انگشت سبابه یا به کمک پلکان رویایی و مجرد، افلاک هفتگانه را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشتن و عاقبت سفر به ورای آسمان هفتم معراج نمودن. وجود خداوند و خلقت جهان توسط او افسانه نیست، بلکه شرح و توصیف توسط ادیان و فلسفه و حکمت و عرفان افسانه می باشند. افراد انسانی و موجودات زنده دیگر و حتا نظم و سامان های غیر زنده که تاکنون متولد نشده و شکل نگرفته و حتا نطفه آنها هنوز بسته نشده است، موجوداتی مجرد می باشند که از طریق حواس پنجگانه قابل حس کردن نیستند و جزو موجودات نامحسوس می باشند و نیست و معدوم نیستند بلکه بصورت امکانات بالقوه یا قوای محض در خمیر مایه عالم محسوسات بطور نامحسوس موجود می باشند و در آینده هرکدام در زمان و مکان خاص و ویژه خویش و به ترتیب از پیش تعیین شده به ظهور می رسند و به فعلیت در می آیند و به واقعیت تبدیل میشوند و در پیشگاه حواس پنجگانه محسوس میگردند. آن موجودات را میتوان ثوابت پنهانی نامید که گذر زمان ثبات آنها را به هم نمی زند بلکه به مرور موجب ظهور آن میگردد پس از رسیدن به ظهور آنگاه وجود آنها در مکان، دیگر ثابت نخواهد ماند بلکه مشمول حال گذر زمان و تغییر و تحول و تکامل خواهد شد و پس از اینکه مردند، از دنیا رحلت نمیکنند بلکه وجود آنها دوباره در خمیر مایه دنیای محسوسات به امکانات بالقوه و قوای محض تبدیل میگردد و دوباره نقش ثوابت پنهانی را بازی خواهند کرد تا اینکه مجددا فرصت و شرایط و امکانات و مقتضیات ظهور دوباره برای آنها محیا گردد که این فرصت موکول میگردد به وقوع مه بانگ مجدد و ظهور مرتبه دوم وجودی هر کدام از آن موجودات مجرد و جمیع موجودات واقعی گذشته و حال و آینده همراه و همگام با ظهور مجدد طبیعت و کیهان بر اثر نوسانات متوالی انبساط و انقباض کیهانی. خود کیهان و هرآنچه که در آن است چیزی دیگری نیست غیر از یک بخش محدود و متناهی از وجود نامتناهی خود خداوند. طبق باور این حقیر دفاع دین از خداوند و حقیقت یک دفاع ظاهری است اما در پشت پرده ضمیر آگاه این دفاع در اصل و ریشه دفاع از حفظ و نگه داری و بقاء یوغ شریعت می باشد که منبع امرار معاش برای دینداران میباشد و نه بخش اکثریت و کلی جامعه موئمنین دینی. هر فرد انسانی میتواند موئمن باشد و به خدا اعتقاد و ایمان و امید داشته باشد بدون اینکه گردن و کول و پشت خودرا زیر یوغ این یا آن شریعت بگذارد و پیرو و وابسته به تقلید از اصول و فروع و امر به معروف و نهی از منکر این دین و شریعت یا آن دین و شریعت گردد. امید اینکه خواننده گرامی از دست و زبان این حقیر آزرده خاطر نگردیده باشد. در پایان به این حقیقت اشاره میکنم که عالم مِلک یا خاک جدا از عالم ملکوت نیست بلکه نازلترین مرتبه وجودی آن می باشد و دارای ارزش خاص و ویژه خویش. و این به این معناست که ما انسان ها همین الآن و در همین جا در عالم ملکوت بسر میبریم و نباید عمر خودرا به امید عبور از افق های طبیعت و وارد شدن به عالم برتر پس از مرگ را تلف نمائیم. خداوند متعال همین جا و همین الآن حی و حاضر است و همه چیز و همه کس را بهمراه خود لحظه به لحظه به سمت آینده حرکت میدهد و هیچ چیز و هیچ کس را در گذشته تنها و منزوی و بی سرپرست و ویلان و سرگردان به حال خود باقی نمی گذارد حتا یک مَیِت را که حدود صد هزار سال پیش یا بیشتر از چند میلیون و چند میلیار سال پیش در گذشته دور و بعید و استمراری و یا حال به خاک سپرده شده است، در پشت سر تاریخ به حال خود باقی نمی گذارد. در طبیعت و کیهانی که هم اکنون زندگی میکنیم هیچ زمان دیگری وجود ندارد غیر از لحظه ابد که لحظه حال می باشد و طول آن توسط یک فیزیک دان آلمانی به نام ماکس پلانگ محاسبه و تعیین گردیده است که برابر با ۱۰ بتوان منهای ۴۳ ثانیه می باشد. این لحظه بسیار کوتاه چیزی دیگری نیست غیر از جبر مطلق و جلوه و نمایش قدرت لایه تناهی خداوند. روح گذشتگان شاد و خرم و مملو از آرامش و آسایش باد.

معمولا فلاسفه ایده آلیست مجرد را در مقابل ماده قرار میدهند و به آن استقلال می بخشند، به این معنا که یک موجود مجرد میتواند جدا از ماده وجود داشته باشد و بیرون از زمان و مکان قرار گیرد و مشمول حال تغییر و تحول و دگرگونی نشود و قابل اندازه گیری نباشد. مثال هایی از قبیل عقول مجرده، ارواح ، روان ها و جان ها یا نفوس مجرده و ملائکه و در راس همه آنها خداوند، آورده شده است. در مقابل این اندیشه و نگرش قطب دیگری از فلاسفه وجود دارد که بر این باور اند که غیر از ماده هیچ چیز دیگری وجود ندارد و مفاهیمی از قبیل روح و روان رو بنای ماده را تشکیل می دهند و اگر زیر بنای مادی را حذف کنیم، کلیه مفاهیم هم نیست و معدوم میگردند. اما با این وجود ماتریالیست ها منکر وجود خداوند نیستند بلکه دانش و قدرت و اراده و خواست مطلق که از دیدگاه دین و فلسفه ایده آلیستی به خدای مجرد غیر مادی اختصاص دارد و در مالکیت مطلقه وی می باشند، به ماده مجرده ارجاع میدهند و ماده را خدا می انگارند که نیازی به بندگی و اطاعت و ستایش و نیایش و عبادت و طاعت را ندارد. هگل فیلسوف آلمانی بعد از کانت که در راس ایده آلیزم ذهنی قرار داشت، بر این باور بود که ریشه قطبیت ماده و روح در فهم و عقل انسان است و به علت محدود بودن توانایی ، متفکر نمیتواند این دو قطب را روی هم قرار دهد و یگانگی و وحدت آنها را به اثبات برساند. منظور هگل این است که در اصل یک حقیقت واحد و یگانه وجود دارد که در حرکت ابرازی و ظهوری خویش جنبه های مختلفی را به نمایش میگذارد و در اندیشه انسان به صورت دو قطب کلی مادی و روحی جلوه گر میشود. هگل آن واحد یگانه را واقعیت و عینیت میداند، اما با این وجود اصالت را به روح مطلق و نامتناهی می دهد و به این باور میرسد که واقعیت اصلی واقعیت و عینیت، روح یا ایده مطلق می باشد، لذا فلسفه هگل بر عکس فلسفه ایده آلیزم محض گرا و ذهنی کانت، ایده آلیزم واقعی نامیده میشود. در این رابطه در باستان جهان بینی فلوطین یا پلوتین بطور شماتیک بصورت زیر می باشد: احد ؛ عقل ؛ روح ؛ طبیعت. ملا صدرا فیلسوف مسلمان فارسی زبان این تصویر را به شکل زیر تغییر داده است : خدا ؛ عقل ؛ نفس یا مثال برزخی ؛ نفس مادی و محسوسات یا طبیعت. فلوطین بعد از افلاطون و ادامه دهنده راه فکری و خیالی وی معتقد بود که احد و واحد اولیه که افلاطون آنرا ایده ایده ها یا خوب خوبان نامیده بود اول عقل را آفرید و سپس عقل به تقلید از خالق خود، روح را آفرید و پس از آن روح به تقلید از خالق خود طبیعت را آفرید. در این جا یک جمله به طرح فلوطین اضافه میکنم که طبیعت به تقلید از خالق خویش مارا آفرید. فلوطین نفس یا روح را مجرد تام میدانست که بر خلاف ماده فاقد هرنوع فعل و انفعال می باشد. در عوض ملاصدرا نفس را دارای دو جنبه می داند که از یک سمت تمایل به تام بودن و کمال دارد که به عالم عقل متصل است و جنبه دیگر آن میل به نقص و نا تامی داشته که به طبیعت وصل است. ملا صدرا از این طریق خواسته است که وجود عالم بزرخ دین اسلام را به اثبات برساند. از دیدگاه وی نفس تام در سیر نزولی از عالم عقل جدا میشود ( البته نه بطور کامل که به انفصال منجر گردد ) و در قالب ظریف و لطیف و نازک در آمده وارد برزخ میشود و در آنجا اقامت نمیگزیند بلکه سیر نزولی خودرا ادامه میدهد و وارد عالم جسمانیت میشود و در اینجا حادث میگردد و روی تن مثالی خویش دارای یک روپوش ضخیم تری به نام تن و بدن مادی میشود و از نو در سیر صعودی به سوی برگشت به کمال اولیه به همراه تن مادی راه میافتد و زمانی فرا میرسد که تن مادی به کهولت و ناتوانی میرسد و دیگر نمیتواند زمینه ادامه رشد و نمو ی نفس را مهیا نموده و آرزوی اورا بر آورده نماید. لذا نفس در جهت بقاء روحی پرده ضخیم را تخریب میکند و دو باره با پرده و حجاب نازک و لطیف و مثالی اولیه جسد را پشت سر خود رها میکند و وارد برزخ میگردد و مشغول زندگی میشود و در آنجا منتظر شنیدن طنین صدای اول صور اسرافیل بر پهنه هستی دنیوی و برزخی میشود و الا آخر.
...
[مشاهده متن کامل]

حقیقتی که هگل نتوانست آنرا درک کند این است که ماده و روح یک دوقطبی نوسانگر را تشکیل میدهند و دارای یک معادله ریاضی از نوع هم ارزی جرم و انرژی آلبرت انشتاین میباشد. اما از آنجاییکه جنبه روحی غیر قابل لمس و مشاهده و اندازه گیری است، لذا این معادله توسط دانش و توانایی انسان به زبان ریاضی غیر قابل فرمول بندی می باشد. دو قطب این نوسان گر درست مثل دو میدان الکتریکی و مغناطیسی قابلیت تبدیل شدن به همدیگر را دارند اما هیچگاه از همدیگر جدا پذیر نیستند و بطور مجرد یعنی مستقل از همدیگر نمیتوانند موجود باشند. در همین دنیای به اصطلاح مادی یا عالم شهود دینی، تبدیل قطب مادی به قطب روحی از طریق غیر مستقیم یعنی از طریق افزایش تعداد موجودات زنده نباتی، حیوانی و انسانی به وضوح و بطور آشکار قابل رویئت است اما بطور مستقیم این تبدیل زمانی صورت میگیرد که کل محتوای کیهان دو باره بر اثر انقباض به دمای محض تبدیل شود و در آنجا و در آن لحظات اولیه است که تصمیم گرفته میشود که کدام قطب بیشتر به ظهور برسد و کدام قطب به حداقل و نطفه و بذر تبدیل شود. این تصمیم گیری پیشاپیش یعنی قبل از صدور فرمان و امر خلقت در چهارچوب طرح مطلق خلقت و آفرینش گرفته شده است. چهار چوب و مفاد این طرح ثابت و جاودانه است و تغییر و تطور و تحولات و حرکت تکاملی طبیعت و کیهان و تیک تاک لحظات ابد ( در عوالم صعودی ) و لحظات ازل ( در عوالم نزولی ) هیچگونه اثری روی این طرح مجرد را ندارند و تصمیمات خداوند که در قالب قوانین طبیعت و اراده و خواست آزاد وی که در پدیده علیت به ضرورت در آمده اند، هیچگاه و هرگز مورد تجدید نظر قرار نمی گیرند. خداوند از دیدگاه علمی چیز دیگری است و دارای تجرد دیگری که با خدا و نوع تجرد اش از دیدگاه دینی کاملا متفاوت است. خدای دینی در عالم غیب قرار دارد که خارج از جهان مادیست، اما از دیدگاه علمی عالم غیب و شهود جدا از هم وجود ندارند بلکه یک واحد احد و یگانه می باشند. انسان از طریق سلسله تولد و مرگ به همراه سلسله تولد و مرگ طبیعت و کیهان بر اثر نوسانات متوالی کیهانی به سوی سرحدات کمال در راه و سفر می باشد و در بین راه هرگز با برپایی روز قیامت دینی مواجه نخواهد شد. انسان همین الآن هم از جاودانگی زندگی و حیات برخوردار است و نیازی ندارد که منتظر دریافت آن در عالم آخرت بنشیند و عمر خودرا به امید دریافت پاداش جاودانه تلف نماید و از تعلقات دنیوی گریزان باشد. اما بر خورداری از جاودانگی حیات بصورت پیوسته نمی باشد بلکه مقطع، مرحله به مرحله، پله به پله، حیات بعد از حیات و زندگی روی زندگی. این نوسانات تولد و مرگ تکرار مکررات خسته کننده جاودانه نیست بلکه اصل تکامل علمی و اصل دینی سیر و سلوک به سوی کمالات در پشت این نوسانات تولد و مرگ کیهانی نهفته میباشد که خود شامل مجردات بوده و متعلق به عالم مجردات میباشد و عالم مجردات چیزی نیست غیر از عالم واقعیات و عینیات که در پس پرده ظاهری دارای حالتهای پنهانی بیشماری می باشد که میتوان آنها را باطن واقعیت و عینیت نامید. عقول مجرده و منوره و عالم نفوس فلسفی و حکمی جدا و مستقل از عالم شهود بصورت محاط و محیط متعلق به دیدگاه کلاسیک یا سنتی میباشند.

بپرس