محاسبه کردن


مترادف محاسبه کردن: حساب کردن، شمردن، به حساب آوردن، لحاظ کردن، بررسی کردن، ارزیابی کردن

برابر پارسی: رایاندن

معنی انگلیسی:
calculate, compute, figure, reckon, tally

مترادف ها

calculate (فعل)
حساب کردن، بر اورد کردن، محاسبه کردن

compute (فعل)
حساب کردن، تخمین زدن، محاسبه کردن

فارسی به عربی

احسب

پیشنهاد کاربران

برآورد / ارزیابی ( در کنار برابر زیبای �رایاندن� اشاره شده در بالا )
‏مَریافتن/مَریابیدن = to calculate
مَریابش، مَریافت = calculation
{مَریافتن: مَر ( در پهلوی به معنای شماره، مقدار ) یافتن. رویهمرفته به معنای پیدا کردن مقدار، میزان و . . . }
‎#پیشنهاد_شخصی
‎#پارسی دوست
لحاظ کردن
ارزیابی . براورد کردن . آمار گرفتن . سنجیدن . بررسی
شمردن. . . . . به حساب آوردن. . . . دریافتن. . . .
بدست آوردن، پاسخ دادن

بپرس