محلاج

لغت نامه دهخدا

محلاج. [ م ِ ] ( ع ص ) خر سبک و شتاب رو. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). محلج. || ( اِ ) چوب که بدان نان را پهن و مدور سازند. ( منتهی الارب ).وردنه و چوبی که بدان نان را پهن و گرد کنند. ( ناظم الاطباء ). || آهن حلاجی. ( منتهی الارب ). || ابزاری آهنین که بدان پنبه را از پنبه دانه جدا کنند. ( ناظم الاطباء ). درونه. فلخمه. کمان حلاج. ج ، محالج ، محالیج : فلخم ؛ محلاج ندافان بود. ( اسدی ).

پیشنهاد کاربران

بپرس