محمدعلی اسلامی ندوشن

پیشنهاد کاربران

( ١ )
گر عشق نبودی و غم عشق نبودی
چندین سخن نغز که گفتی که شنودی
ور باد نبودی که سر زلف ربودی
رخساره ی معشوق به عاشق که نمودی
( از زبان شهاب الدین سهروردی )
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن
...
[مشاهده متن کامل]

( ٢ )
در ادب فارسی، کسی که مشروح تر از همه از رباعی حرف زده است، �شمس قیس رازی�، مولف �المعجم فی معائیر اشعارالعجم� ست. وی ابداع آن را به رودکی نسبت می دهد. . .
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٧ و ٨
( ٣ )
اینکه �فهلویات� همزاد رباعی قرار گرفته است، این حدس را پیش می آورد که ترکیب رباعی بی ارتباط با ایران پیش از اسلام نیست. در ایران ساسانی این روش رواج داشته است که مفهوم حکیمانه ای را در عبارت کوتاهی بیان کنند. سخنان منسوب به اردشیر بابکان و بزرگمهر و دیگران، نمونه ای از آن است. کوتاه گویی و گزیده گویی با طبع ایرانیان آن زمان سازگار بوده. تجربه های دوران دراز تاریخی، ذهن آنان را برای دریافت مفاهیم، به صورت بُرنده و قاطع آماده کرده بوده، بی استدلال و توضیحی؛ و رباعی نیز همین روش را در پیش گرفته.
شیوه ی کوتاه گویی در زبان های دیگر هم هست، اندیشه ای به ناگهان در ذهن می گذرد، مانند یک آذرخش یا اشراق، و شخص می خواهد آن را ثبت کند.
به خصوص آن را نزد چینی ها و ژاپنی ها می بینیم؛ . . .
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ١١
( ۴ )
رباعی های فارسی را در یک تقسیم بندی کلی می توان بر سه نوع دانست:
١. ترانه های ساده که بیان احساس عاطفی و گذرا دارند، و یا حسب حال می گویند؛ نمونه ی این رباعی ها را نزد گویندگان قرون سوم تا ششم می بینیم، گرچه بعد نیز ادامه می یابد
٢. نوع دوم، رباعی های �خیامی وار� ست. دید ناخشنود و معترض نسبت به نوع زندگی، به گذشت عمر مهار ناپذیر؛ و در مقابل، دعوت به بهره وری از لحظات. بدیهی است که این طرز اندیشه منحصر به خیام نیست، جزو کهن ترین تامل های بشری ست، و در ادب فارسی از رودکی و فردوسی تا دوران ما جریان دارد، اما چون گوینده ی بارز آن خیام ست، آن را خیامی خواندیم.
٣. سوم، دید عارفانه ست. موضوع اصلی آن جست و جوی معشوق ست که زیبایی جسمانی و روحانی هر دو را دارد. نموداری ست از زیبایی کل. . . . موجودی ست بی نام، ناپیدا و ناشناخته. غایت زندگی در وجود او جستجو می شود. . .
در هر سه نوع، با درجاتی متفاوت، این سه وجه دیده می شود:
( ١ ) رابطه ی انسان با طبیعت و دنیای بیرون
( ٢ ) بازتاب طبیعت به درون انسان
( ٣ ) پیوند آن از طریق تخیل به عالَم بی انتها
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ١۴
( ۵ )
. . . �آن را می جویم که نمی یابم، آن را می یابم که نمی جویم. �
( تاگور )
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ١۴
( ۶ )
در دوره ی سامانی هنوز شعر به تامل های عرفانی آمیخته نشده است. . . در این دوره نیز جرقه های خیامی دیده می شود. . . اما هنوز به لحن نفی و استعفا نرسیده است. . .
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ١۵
( ٧ )
ورود بردگان تُرک به ایران که از اواسط دوره ی سامانی آغاز می شود، باب تازه ای در عشق می گشاید. . .
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ١۵
( ٨ )
به خصوص در دوره ی غزنوی که خزانه ی کشور پربار است. . . رابطه ی میان عاشق و معشوق بر پایه ی تازه ای
گذارده می شود. زر و سیم در آن نقش مهمی بر عهده دارند.
در عین حال رباعی های این زمان از نکته های اجتماعی و تاریخی عاری نیستند، و ما می توانیم بسیاری از پسند و ناپسندهای جامعه ی ایرانی را از آن ها استشمام کنیم.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ١۶
( ٩ )
سوال دیگر آن است که چه بخشی از این سرزمین حادثه آفرین تر، فکر انگیزتر و شعرسازتر بوده است؟ باید گفت: شرق ایران. علت در وهله ی اول اقلیم و جغرافیاست. حادثه های بزرگ از جانب شرق روی نموده و نیز چون در دوران بعد از اسلام خراسان دور از مرکز خلافت بوده، زمینه ی مناسب تری در خود داشته که کانون مقاومت و ابراز نظر قرار گیرد. به همین سبب می توان گفت که این خطه، سخنگوی ایران شده است. سه تیره ی اندیشه: حماسه، عرفان و تفکر خیامی از آن جا سر برآورده اند. بردگان ترکستان و زیبایان �چین و چگل� نیز در پروراندن ذوق شاعرانه ی خراسانیان بی تاثیر نبوده اند. می بایست دو سه قرن بگذرد و با یورش مغول، اندیشه ی ایرانی پخته و آبدیده شود، تا نبوغ شاعرانه سفری در پیش گیرد و از شیراز سر برآورد. اگر چنین نشده بود قله ی شعر فارسی به خراسان محدود می ماند.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ١۶ و ١٧
( ١۰ )
اگر [عارف] زمانی به جانب عکس قضیه می رود و می گوید که کامیابی را در ناکامی می جوید، برای آن است که می خواهد کامیابی تام و پایدار به دست آورد.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ١٩
( ١١ )
�جام جهان بین� که سراسر گیتی در آن دیده می شود، حاکی از همین تمامیت طلبی [انسان] است. آب حیوان نیز جاوان جویی را در بر دارد. دست به دامن عشق زدن در همین خط ست و آن، تکامل خود را در دیگری جستن است.
به نظر عارفان در آغاز آفرینش، حیثیت انسانی از طریق عشق به انسان بخشیده شد.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ١٩ و ٢۰
( ١٢ )
عرفان با بیان های گوناگون همه چیز را در درون خود انسان می جستند. می خواستند بگویند اگر چیزی در اندیشه ی من نگنجد، وجود ندارد، بنابراین کائنات، همان است که در اندیشه می گنجد.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٢۰ و ٢١
( ١٣ )
سوال این ست که فمعشوق کیست؟ موجودی است دو گانه. خاستگاه او زمین و جسم است، ولی به جانب آسمان تبخیر می شود.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٢۴
( ١۴ )
اندیشه ی خیامی بیش تر از جانب شاعران مرفّثه تر به بیرون می تراود، زیرا می بیند که عمر می گذرد و دوران خوشی ها به سر می رسد. در مقابل، شکایت از کل زندگی و بد حادثه، خاص شاعران محروم ست.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٢٨
( ١۵ )
رودکی همه ی عناصر اندیشه ی خیّامی را در این چند بیت خلاصه کرده است:
شاد زی با سیاه چشمان شاد
که جهان نیست جز فسانه و باد
ز آمده شادمان بباید بود
وز گذشته نکرد باید یاد. . .
نیک بخت آن کسی که داد و بخورد
شوربخت آن که او نخورد و نداد. . .
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٣۰
( ١۶ )
اینکه در ادب فارسی آن همه از مستی تمجید شده، برای آن است که آن را پادزهر هوشیاری می شناخته اند. هوشیاری در عمق، یعنی محدود کننده ی زندگی؛ نوعی �مکتب خانه� که کودک را از بازی باز می دارد.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٣١
( ١٧ )
بدیهی است که شادی طلبی خیامی، با تامل همراه است، و از این رو غم آلود است. آن را می توان �معنویت زمینی� خواند. حکایت از �آگاهی� دارد، نه بی خبری حیوانی. . . .
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٣٢
( ١٨ )
سرانجام شاعر به نتیجه می رسد که زندگی نه رازش گشودنی ست، و نه معنای چندانی در آن هست. یعنی در واقع رازی برای گشودن ندارد، همین هست که هست، و معنایی اگر در آن باشد در کوشش به پرمایه کردن آن به دست می آید. آن چه را که خیام آن را نگفته بود، حافظ آن را تکمیل می کند.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٣٢
( ١٩ )
این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که رباعی های خیامی، یک پشتوانه ی بزرگ داشته اند، و آن سقوط شاهنشاهی ساسانی ست. تکان و حیرتی که از فرو افتادن این قدرت بزرگ حادث شد، هرگز نمی توانست از یاد متفکران ایرانی دور بماند. همواره نمونه ی اعلای بی اعتباری روزگار بوده است. بنابراین سرچشمه را باید شاهنامه دانست که کارنامه ی از بین رفتن سلسله هاست.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٣٢ و ٣٣
( ٢۰ )
انار، در تمدن های مختلف ( بعد از انگور ) بیش از هر میوه ی دیگری بار تخیل به خود گرفته، زیرا از همه عجیب تر می نموده. خود ما آن را �میوه ی بهشتی� می خوانیم، شاید به سبب آنکه در قرآن کریم دوبار از آن یاد شده ( سوره ی انعام، آیه ی ١۴١، همراه با نخل و زیتون، و سوره ی الرحمن، آیه ی ۶٨ )
در اساطیر یونان، آن را به افرودیت که الهه ی عشق و باروری ست، نسبت می دهند. و در افسانه ی کشورهای دیگر با برکت و فراوانی ارتباط می یافته است. در روم باستان، زلف عروس را با شاخه های انار نسبت می داده اند که پر فرزند بشود. در هند، زنان سترون عصاره ی انار می نوشیده اند، به امید این که از نازایی به در آیند. در اساطیر ایران نیز خاصیت زایندگی و پایندگی به آن بخشیده شده است.
در �زرادشت نامه� آمده است، که زرتشت پیامبر انار به اسفندیار داد تا بر اثر خاصیت آن رویین تن بشود. نشانه های دیگر از این میوه، از اعتقاد باستانی ایران تراوش کرده است. در بزنزهای لرستان ( هزاره ی پیش از میلاد ) ، نقوشی از پروردگار باروری دیده می شود که شاخه های انار در دست دارد. به روایت پورداوود، در آتشکده ها چند درخت انار می کاشتند و ترکه های آن را برای �برَسم� ( شاخه ی مقدس ) به کار می بردند. در تورات ( سفر تثنیه ٨/٨ ) ، زمین خرّمی که �یهوه� به قوم خود وعده می دهد پر از درخت انار است.
در مسیحیت، همین خاصیت انار را به بُعد روحانیت انتقال داده اند.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٣۴ و ٣۵
( ٢١ )
رباعی ها در حکم مویرگ های ادب فارسی هستند. . .
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٣۶
( ٢٢ )
دل گر چه در این بادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست ولی موی شکافت
اندر دل من هزار خورشید بتافت
آخر به کمال ذره ای راه نیافت
( منسوب به ابوعلی سینا )
مهم همان جست و جوی راز ست و نه رسیدن به کشف آن.
سرنوشت آدمی این است که جستجوگر باشد نه یابنده. فردوسی نیز می گفت از این راز جان تو آگاه نیست. . .
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص۴١ و ۴٢
( ٢٣ )
بنگر ز جهان چه طَرْف بربستم؟ هیچ،
وَز حاصلِ عمر چیست در دستم؟ هیچ،
شمعِ طَرَبم، ولی چو بنشستم، هیچ،
من جامِ جَمَم، ولی چو بشکستم، هیچ.
( منسوب به ابوعلی سینا )
ردیف هیچ، حاصل همه ی عمر را به یک نقطه می رساند، و آن بیان این تاثر ست که زندگی به مرگ می پیوندد. همه ی یادها، دلبستگی ها، امیدها بر باد می رود.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ۴٢
( ٢۴ )
[. . . ]
شد روشنی و تیرگی از روز وشبم
اکنون نه شبم شب است نه روزم روز
( منوچهری )
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ۴٣
( ٢۵ )
[. . . ]
بر رهگذرِ باد چراغی دارم.
( منوچهری )
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ۴٣
( ٢۶ )
اندر دریا نهنگ باید بودن
واندر صحرا پلنگ باید بودن
مردانه و مرد رنگ باید بودن
ورنه به هزار ننگ باید بودن
( منوچهری )
منظور �حق زندگی ادا کردن� ست. یک سره زیستن. . .
حنظله ی بادغیسی گفته است:
یا بزرگی و عزّ و نعمت و جاه
یا چو مردانت مرگ رویاروی
رنگ در این جا به معنای نیرو و مقاومت است ( فرهنگ معین )
دعوت به پایداری می کند در کشاکش دشواری ها
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ۴٣
( ٢٧ )
[. . . ]
بلبل چو دو چشم خویش بگشاد ز خواب
گُل ریخته دید و بوستان گشته خراب
( ابوحنیفه اسکاف )
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ۴٣
( ٢٨ )
[. . . ]
گر آب خورم تو را در آن می جویم . . .
( مسعود سعد )
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ۴٧
( ٢٩ )
[. . . ]
بس دیر به دست آمد و زود برفت
آتش به من اندر زد و چون دود برفت
( انوری )
چون دود برفت یعنی به سرعت دور شد.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ۴٩
( ٣۰ )
[. . . ]
از هر دهنی یکان یکان پرسیمت
در هر وطنی جدا جدا جوییمت
( خاقانی )
گاه معشوق به صورت یک گمشده در می آید. خود عاشق هم نمی داند که او کیست. تجسمی از آرزوهای برآورده نشده ی اوست. یک موجود تام و تمام که باید عاشق را از غربت زندگی رهایی بخشد.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ۵٢
( ٣١ )
[. . . ]
با این همه راستی که میزان دارد
میلش طرفی بود که بیش تر دارد
( سعدی )
سعدی در این رباعی نوعی بی عدالتی ابدی را در جامعه ی بشری گوشزد می کند.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ۵۶
( ٣٢ )
خواهم شبکی چنانکه تو دانی و من
بزمی که در آن بزم تو وامانی و من
من بر سر بسترت بخوابانم و تو
آن نرگس مست را بخوابانی و من
( سلمان ساوجی )
نرگس مست کنایه از چشم است. خواباندن چشم، در لذت فرو رفتن است.
شبک با کاف تصغیر، یعنی فقط یک شب
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ۵٨
( ٣٣ )
از بس که شکستم و ببستم توبه
فریاد همی کند ز دستم توبه
دیروز به توبه ای شکستم ساغر
و امروز به ساغری شکستم توبه
( سلمان ساوجی )
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ۵٨
( ٣۴ )
�خاوران� ناحیه ی شمال خراسان بوده است. . . [خراسان]
در دورانی، پرماجراترین و پر کُشته ترین سرزمین ایران بوده است.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ۶٢
( ٣۵ )
[. . . ]
گر تو ز وجود خود برون جستی پاک
شاید صنما به جای تو هستم من
( ابوسعید ابوالخیر )
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ۶٢
( ٣۶ )
[. . . ]
با زلف بتان دراز دستی کم کن
بت را چه گنه تو بت پرستی کم کن
( ابوسعید ابوالخیر )
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ۶٣
( ٣٧ )
عارفان به نوعی فوق دین اعتقاد داشتند که بر فراز آیین های نام گذاری شده قرار داشت.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ۶٣
( ٣٨ )
در درجه ی نهایی عشق همان �طلب� می شود.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٨۰
( ٣٩ )
اصل همه عاشقی ز دیدار افتد
چون دیده بدید آنگهی کار افتد. . .
( احمد غزالی )
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٨٣
( ۴۰ )
�چون حلقه بر در بودن� یعنی بیگانه و مطرود بودن
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٩٣
( ۴١ )
[. . . ]
لب بر لب من نهاد و خاموشم کرد
( عین القضات همدانی )
لب بر لب نهادن، لطیف ترین طرز خاموش کردن کسی ست.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٩۵
( ۴٢ )
[. . . ]
بی عشق تو بودنم ندارد سامان
خواهی تو وصال جوی خواهی هجران
( عین القضات همدانی )
عالم عشق، عالم بی رنگی ست. تقسیم بندی های هجر و وصل مربوط به دنیای خودی ست. در عشق، بیخودی حاکم ست.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٩٨ و ٩٩
( ۴٣ )
[. . . ]
وانکس که بتم را به سزا بستوده ست
او هم به حکایت ز کسی بشنوده ست
( عین القضات همدانی )
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ١١٣
( ۴۴ )
�بتکده� از آن جا که مردود عام ست، از خلوص بیش تری برخوردارست.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ١٣۵
( ۴۵ )
من بر سر کوی آستین افشانم
تو پنداری که من ترا می خوانم
نی نی غلطی که من تو را کی خوانم؟
خود رسم من است که آستین جنبانم
( شهاب الدین سهروردی )
. . . جزو نمک کار ست که خواهندگی باشد، اما وانمود گردد که نیست.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ١٣٧
( ۴۶ )
[. . . ]
کس نیست بدینسان که من مسکینم
کز دیدن و نادیدن تو غمگینم
( شهاب الدین سهروردی )
. . . ماهیت عشق آن است که هرگز نباید به اقناع برسد؛ جز با مرگ
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ١٣٧
( ۴٧ )
[. . . ]
من خفته بدم به ناز در کتم عدم
حسن تو به دست خود بیدارم کرد
( فخرالدین عراقی )
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ١۴٣
( ۴٨ )
از نطق به هر دهن، زبانی دگری
وز لطف به هر بدن، روانی دگری
در خاطر هر گسی گمانی دگری
در تو که رسد؟ تو خود جهانی دگری
( کشف الاسرار میبدی )
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ١۴۶
( ۴٩ )
هر کسی معشوق خود را در خود دارد. در واقع هر کس عاشق خود است.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ١٨۰
( ۵۰ )
تشبیه جهان به �دیر� تا حدی از روی تحقیر بوده تا سادگی و عسرت آن را بنماید. . . آدم آورد در این دیر خراب آبادم
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٢۴٩
( ۵١ )
. . . خیّام کم و بیش بی پرده حرف زده است. از این رو، مصلحت ندید شاعری خود را آشکار کند.
او در میان گویندگان یک وجود استثنایی ست، زیرا ذهن علمی داشته. ریاضیات و فلسفه که مبنای استدلالی دارند، اجازه نمی دهند که اندیشه به جانب تخیل بی مرز کشیده شود. . . [خیّام]، زمانه و زندگی و مرگ را همانگونه که هست می بیند. . . .
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٢۶١
( ۵٢ )
به طور کلی سه تیره ی فکر در خیّام دیده می شود:
( ١ ) خاطره ی ایران باستان که هیچ اندیشه ی ایرانی هرگز نتوانسته است خود را از نفوذ آن بر کنار نگه دارد.
( ٢ ) بی اعتباری جهان و کوتاهی عمر، که برای جبرانش اغتنام وقت توصیه شده است.
( ٣ ) چون و چرا در کار آفرینش.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٢۶٢
( ۵٣ )
خاطره ی ایران باستان، پس از شاهنامه سراسر ادب فارسی را گرفت. گویی پیکر قهرمانان داستانی را سوزاندند و خاکسترش را بر سراسر خاک ایران پاشیدند. دیگر هیچ گیاهی نرویید مگر آن که تاثیری از آن در خود داشته باشد.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٢۶٢
( ۵۴ )
اندیشه ی خیامی ( منظور از اندیشه ی خیامی، اندیشه ای است که خیام فرد اجلالش شناخته شده، ولی دیگران هم در همان معنا سحن گفته اند ) رکن عمده ی جهان بینی شاهنامه را تشکیل می دهد، هم برای آن که قهرمانان در عین شکوه و قدرت به زوال می افتند، هم برای آن که پایانش به سقوط ساسانی منجر می شود که یکی از شگرف ترین افتادن های تاریخ بوده است، و ایرانی هرگز از هیبت و حیرت آن بیرون نیامده است.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٢۶٢
( ۵۵ )
اندیشه ی بی اعتباری جهان، نتیجه ی آرزوهای برآورده ناشده ی بشر است. شاهنامه یک نمونه اش را بازتاب می دهد. . . اشاره های متعدد به آن، در تمدن کهن سومر و مصر و چین دیده می شود که در سایر تمدن ها نیز ادامه یافته است.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٢۶٣
( ۵۶ )
اندیشه ی چون و چرا در کار آفرینش: آئین هایی که به دو پروردگار نیکی و بدی قائل بودند، مانند مزدایی و مانوی موضوع را تا حدی حل کرده بودند، زیرا بدی ها را به گوهر بدی نسبت می دادند، ولی در آیین های توحیدی این بحث ادامه یافت، و همه ی صاحبان فکر چه با ایمان و چه بی ایمان، گریزی به آن داشته اند.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٢۶٣
( ۵٧ )
شاعران ایران، برای آنکه در معرض نارواگویی قرار نگیرند، کاسه کوزه ها را بر سر چرخ و سپهر و گردون شکسته اند. این جنبه ی آسمان جای اهریمن پیشین را گرفت که هر گزندی را می شد به او نسبت داد، و سرزنش ها را به او نسبت داد.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٢۶۴
( ۵٨ )
روشن بینی خیام در حدی است که هر چیزی را به جای خود می گذارد. از خلال آنچه درباره اش جسته و گریخته درباره اش نوشته شده می شود تصور کرد که فرائض را به جای می آورده ( مثل حافظ ) و با کسانی که در دین مداری آن ها شک نبوده نشست و برخاست داشته. نظامی عروضی او را �حجه الحق� می خواند که لقب کوچکی نیست. القاب دیگرش هم که با کلمه ی �امام� یا �سید� همراه است، همگی نشانه ی مقبولیت او در نزد خواص است. . . [او] جزو دانشمندانی به شمار می رفته که از جانب دربار سلجوقی برای ترتیب تقویم جلالی دعوت شده اند، نمی توانسته است اشتهار به سست اعتقادی دینی داشته باشد، مگر آن که او را فرد بسیار زبردستی بدانیم که افکار درونی خود را با مهارت تمام پنهان می داشته، و دو شخصیت اجتماعی و فردی متغایر در کنار هم می نهاده.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٢۶۵
( ۵٩ )
صادق هدایت از میان معاصران نخستین کسی است که موضوع مادی اندیش بودن خیام را مطرح کرده. . . . هدایت در این نظر تحت تاثیر تفکر فرنگی بوده که مرز مشخصی در میان اعتقادها نهاده اند، وگرنه در گذشته ی ایران که اندیشه ها تلفیقی و سیّال بودند، همزیستی دو باور ناهمخوان در کنار هم چیز کم یابی نبوده ست. نظیر همین نظر، منتها به صورت اعتراض، از جانب نجم الدین رازی صورت گرفته است. . . نجم الدین رازی از کسانی است که عقاید دیگران را با قالب باورهای خود می سنجند و اگر گوشه اش ساییده باشد، بر چسب کفر می زنند. . . [نجم الدین رازی] در واقع خیام را کشف کرد و به دیگران شناساند. بعد از آن خیام، به عنوان شاعر در مرکز توجه قرار گرفت و همان دو رباعی ناب ( در دایره ای کآمدن و رفتن ماست. . . و دارنده چو ترکیب طبایع آراست. . . ) که او آورده، کلیدی قرار گرفتند برای جدا کردن اصل از رباعی های الحاقی که به حکیم نیشابور نسبت داده می شدند.
به غیر از نجم الدین رازی، قفطی نیز که صدسالی پس از مرگ خیام کتاب اخبارالحکما را نوشته، ترانه های او را �مارهای گزنده برای شریعت� خوانده است.
اگر بخواهیم با چند رباعی حکم �مادی اندیشی یا دهری� درباره ی خیام صادر کنیم، باید همین رای را درباره ی کسان دیگری ( مثل باباطاهر، ناصرخسرو، عطار و حافظ ) هم که با لحن دیگر کم و بیش همان مفاهیم را به زبان آورده اند، جاری سازیم.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٢۶٩ و ٢٧۰
( ۶۰ )
حافظ آخرین چون و چرا کننده ی بزرگ است. . . وی جا به جا نکته های رندانه ای دارد که بیش تر از خیام جای حرف باقی می گذارد. منتها خیام برهنه است و او توری پُرچینی بر تن صنم کلام خود افکنده است.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٢٧٣
( ۶١ )
زمان خیام حساس ترین دوران تاریخ ایران بعد از اسلام است. . . از نیمه ی دوم قرن پنجم تا نیمه ی اول قرن ششم، این صدساله دارای زایندگی خاص است و آینده ی ایران تا اندازه ای در این دوره ترکیب می گیرد. می توان عرصه ی فکر ایران را به میدانگاهی تشبیه کرد که در زمان مورد بحث ما، پنج خیابان از آن جدا می شود:
١. یکی عرفان که با سنایی وارد حوزه ی شعر می شود. چون شعر مهم ترین مَرکب تفکر ایران خواهد شد، می توان به اهمیت این واقعه پی برد.
٢. اندیشه ی علمی که در قرن سوم و چهارم نضجی گرفت و کسانی چون رازی ، فارابی و ابن سینا و دیگران سردمدارش بودند. این هنوز رمقی در خود دارد و معتزله و اخوان الصفا هوایش را داشته اند. ولی اکنون با هجوم فکر صوفیانه در کار جا پرداختن ست.
٣. اندیشه ی رسمی سازش که نظام الملک نماینده ی آن است، و می خواهد ترکان سلجوقی را که قدرت را در دست دارند، تا حد یک حکومت متمدن فرا ببرد و با همدستی با خلافت بغداد، ثباتی در کشور برقرار سازد. سلجوقیان خرپایی بودند که به زیر سقف ترک خورده ی خلافت عباسی زده شدند، و عده ای از ایرانیان چون نمی توانستند با آنان در افتند سیاست مماشات در پیش گرفتند.
۴. اندیشه ی مقاومت که باطنیان الموت مبیّن و ادامه دهنده ی آن قرار گرفتند و نزدیک ٢۰۰ سال بخشی از کشور را در حالت بی ثباتی نگاه داشتند و بعد میراث این روش را به سربه داران و قزلباشان سپردند.
۵. در این میان اندیشه ی خیامی نیز هست، که توصیه به روشن بینی می کند. وقتی جمع اختیار خویش را از دست داد فرد چاره ای ندارد جز آن که خود را دریابد. دنباله ی این روش به حافظ می رسد که می خواست در میان این همه غوغا و کشاکش، دستخوش فریب نشود.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٢٧۶، ٢٧٧
( ۶٢ )
حکومت ترک های غزنوی و سلجوقی، مسیر فکری ایرانی را به جانب تعصب و خشونت سوق دادند که واکنش آن در دو جبهه ی عرفان و عصیان الموت نموده شد. یک دوران بحران فکری آغاز می شود. افراد با احساس یک یک پشت پا به دنیا می زنند و به اردوی درویشی روی می آورند. از آن جمله اند سنایی و عطار و به نوعی دیگر ناصر حسرو. شهاب الدین سهروردی و عین القضات همدانی جان بر سر آزاد اندیشی خود می نهند. ابوحامدغزالی ترک تعیّن مدرسی می کند و آواره ی شهر و دیار می شود.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٢٧٧
( ۶٣ )
ناصر خسرو بیش از هر کس از بد زمانه در دوره ی سلجوقی یاد می کند. . . دورانی که ناصر خسرو از آن حرف می زند همان دوران نظام الملکی ست.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٢٨٣
( ۶۴ )
خیام چگونه کسی ست؟
. . . به طور کلی دو شخصیت به او بخشیده شده، یکی علمی و اجتماعی و دیگری آن چه از رباعی های او استنباط می شود. در زمینه ی اول همگی با احترام بسیار از او یاد می کنند. . . روایت ها نشان می دهند که او خیلی زود به شهرت دست یافته. . . او را محیط بر نزدیک به تمامی دانش های زمان دانسته اند. . . البته این ها می تواند قدری با غلو همراه باشد.
گفته اند که تندخو بود و در تعلیم امساک داشت. می توان حدس زد که چندان مردم دار نبوده، و چون بیش تر از دیگران می دانسته و روشن تر می دیده، حوصله ی بحث نداشته. با این حال، سلوکش طوری بوده که احترام دیگران را برانگیزد، و حسن رابطه اش با دستگاه حکومت مانع بوده که از جهت فکری مزاحمتی برای او فراهم شود.
متفکرانی چون خیام که با زمانه دمساز نبودند، تنها در پناه قدرت وقت می توانستند از تعقیب و آزار در امان بمانند. این گونه بودند مولوی و حافظ و عده ای دیگر. البته شخصیت علمی او هم هاله ی مصونیتی بر گرد سر او تنیده بوده.
روایت های آورده شده، غالباً او را یک آزاد اندیش معرفی می کنداما نه متظاهر به دگر اندیش. . .
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٢٨۶، ٢٨٧ و ٢٨٨
( ۶۵ )
. . . داستان �سه یار دبستانی� که خیام و نظام الملک و حسن صباح را هم مکتب معرفی می کند، به تحقیق رسیده که عاری از حقیقت است، ولی ساختنش عبث نبوده. این سه تن هر سه، از افراد شاخص زمان خود بودند، و در کنار هم نهادن آنان، نشانه ی آن است که پردازندگان داستان، هر یک از آنان را نماینده ی مکتبی می دانستند که در اجتماع زمان تاثیرگذار بوده.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٢٨٨ و ٢٨٩
( ۶۶ )
خیام از لحاظ فکری وابسته به حکمت یونان بوده، یعنی علم و منطق را مدار کار می شناخته. این طرز اندیشیدن، خود به خود جهان بینی او را تحت تاثیر می گرفته. او را �تالی� ابن سینا دانسته اند و جهان بینی اندیشه اش را خیلی نزدیک به جهان بینی شاهنامه می نماید. یعنی خردورزی با طیف لطیفی از عرفان زمینی.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٢٨٩

( ۶٧ )
نظامی عروضی که خیام را در اواخر عمر دیده، هیچ حرفی از شاعری او به میان نمی آورد. این پنهان کاری به حکم احتیاط بوده که پذیرش این بیت ها را در خور حوصله ی عامه نمی دیده. البته اگر فرد دیگری، کم تر معنون و معروف، اینها را سروده بود، شاید مشکل چندانی پیش نمی آورد، ولی شنیدن این حرف ها از زبان خیام که حجه الحق بوده، بلوا به پا می کرده.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٢٨٩
( ۶٨ )
شراب خیام البته آب انگور هست ولی تنها آن نیست. در پی آن چیز دیگری نهفته است. آن را کنایه از پاک کننده ای قرار داده اند که ناهنجاری های زندگی را بزداید، یعنی ضد دروغ، ضد اندوه، ضد زشتی و ضد خشونت.
نه این که با نوشیدن آن بشود همه ی اینها را زدود. نه، یک ماده ی قرار دادی است که در برابر کسانی نهاده می شود که از این ناهنجاری ها بهره برداری می کنند.
گویند کسان بهشت با حور خوش ست
من می گویم که آب انگور خوش ست
این را در برابر آن می نهد. یعنی خود را این قدر متولی بهشت ندانید و بهشت فروشی نکنید. باید در نظر داشته باشیم که شراب در آن زمان ها و پیش از آن و بعد از آن، لااقل در مجالس اعیان حضور رایجی داشته. . . . شراب خیام با تامل در زندگی همراه ست.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٢٩٣، ٢٩۴و ٢٩۶
( ۶٩ )
خیام طوری از معشوق حرف می زند که گویی او را در برابر خود نشسته می خواهد، و نه آن که در آغوشش باشد. حضور، مهم است. بر عکس سعدی و حافظ که وقتی شعر آن ها را می خوانید، گرمای تن معشوق و هُرم نفسش را احساس می کنید. . .
دلدار خیام باید آرام بنشیند، چنگ بنوازد و می بریزد و می بریزد. طراوت طبیعت از طریق او به شخص طالب تسری می یابد.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٢٩٨
( ٧۰ )
تلقی ای که در جهان از خیام شده است، قدری متفاوت ست با آنچه در کشور خود از اوست. . . گویی پنداشته می شود همین تعداد اندک رباعی مخلوط ـ که فیتزجرالد به انگلیسی برگرداند ـ و در حال عصاره ی نبوغ و تامل قوم ایرانی ست ـ حرف آخر در مورد بشریت زده است، وگرنه این همه دامنه پیدا نمی کرد. . .
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٣۰۰
( ٧١ )
خیام نگاه بدبینانه به زندگی ندارد، آن را آن گونه که هست می بیند. علاجی برای نارسایی هایش نمی شناسد. فقط می گوید آگاه باشید. آن را آنگونه که هست بشناسید، نه کمتر و نه بیش تر. نه مانند عارفان حواله به عالم بالا می دهد و نه ریاضت و ترک را توصیه می کند. با زندگی قهر نیست، شکرگزار هم نیست. توصیه اش آن ست که از مواهب نجیب و نخبه بهره بگیرید، و لحظه ها را دریابید. نمی خواهد بشر گول بخورد.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٣۰۰ و ٣۰١
( ٧٢ )
آیا خیام با این همه گرایش به ملموس، معنا را در زندگی از یاد می برد؟ نه. معنا در خود همین ملموس جسته می شود؛ جسماً و روحاً پاکیزه بودن و آگاه بودن، واقع بین بودن و آرمان را از واقعیت ها جدا ندانستن. در نهایت، بی آزار بودن.
روشن بینی را بالاتر از هر چیزی قرار می دهد. حتی بحث محدث و قدیم را که یک بحث بنیادی ست، جزو فروع به حساب می آورد. نجوم را هم که جزو رشته ی اوست، چون در دور دست است جدی نمی گیرد.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٣۰١
( ٧٣ )
در ذهن بعضی کسان این دور اندیشی بوده است که شعر بخوانند و دوست بدارند ولی به شعر گویی معروف نشوند، شعر گویی تا حدی شبیه به نظربازی بوده است که کسانی آن را دور از شان خود می دانستند.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٣۰٩
( ٧۴ )
. . . می توان گفت که باب ترانه ی عرفانی را ابوسعید ابوالخیر گشود.
دل بستگی ابوسعید به شعر، گذشته از ذوق شخصی، برای آن نیز بوده است که آن را نافذترین بیان می دانسته. . . .
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٣۰٩
( ٧۵ )
شهاب الدین سهروردی پیوند دهنده ی فرهنگ ایرانی پیش از اسلام، با عرفان دوره ی اسلامی ست.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص ٣١۰

بپرس