محکم شدن


مترادف محکم شدن: پابرجا شدن، استوار شدن، پابرجا گشتن، چسبیدن، ثابت شدن، شدید شدن، شدت یافتن

معنی انگلیسی:
set, stabilize, fix, solidify, firm, toughen

فرهنگ فارسی

( مصدر ) استوار شدن پا برجا گشتن : شده محکم بشمشیر تو بنیاد مسلمانی که شمشیر تو در ملت پناه هر مسلمان شد . ( معزی )

مترادف ها

anchor (فعل)
لنگر انداختن، محکم شدن، با لنگر بستن یا نگاه داشتن

فارسی به عربی

مرساة ، اِحْتِکامٌ

پیشنهاد کاربران

بپرس