مخائض

لغت نامه دهخدا

مخائض. [ م َ ءِ ] ( ع اِ ) این کلمه در ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 56 و 71 و 425 و چ قدیمی ص 50 و 57 و 251 جمع مخاضة معادل مخاوض آمده است : پیرامن او خندقی عمیق بود که اندیشه در مجاری آن به پایان نمی رسید و وهم را در مخائض آن پای به گل فرومی شد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 طهران ص 56 ).و پیلی که حصن قلب بود در بعضی مخائض فروماند و به گل فروشد چندانکه در استخلاص او کوشیدند فایده نداشت... ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 71 ). از آن بیابان ها بگذشت و آن مخائض و مغاویر بازپس گذاشت. ( ترجمه ٔتاریخ یمینی چ تهران ص 425 ). و رجوع به مخاضة شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس