مختلط

/moxtalet/

مترادف مختلط: آمیخته، درهم، قاطی، مخلوط، مرکب

برابر پارسی: آمیخته، درهم

معنی انگلیسی:
mixed, composite, co-ed, coed, coeducational, hybrid

لغت نامه دهخدا

مختلط. [ م ُ ت َ ل ِ ] ( ع ص ) آمیخته. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) :
از خود ای جزو ز کلها مختلط
فهم میکن حالت هر منبسط.
مولوی.
ورجوع به اختلاط شود.
- جمل مختلط ؛ شتر که پیه با گوشت وی آمیخته باشد از فربهی. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). ناقة مختلطة کذلک. ( منتهی الارب ).
|| کار درهم و پریشان. ( از ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) و رجوع به اختلاط شود. || مضطرب. ( ناظم الاطباء ). || دشوار و مشکل. || مبهم و نامعلوم. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).

فرهنگ فارسی

درهم آمیزنده، بهم آمیخته، درهم ریخته
( اسم ) ۱- درهم آمیزنده ممزوج شونده . ۲- معاشرت کننده خوش معاشرت .

فرهنگ معین

(مُ تَ لِ ) [ ع . ] (اِفا. ) به هم آمیخته ، درهم ریخته ، مخلوط شده .

فرهنگ عمید

۱. آمیخته به زن و مرد: کلاس مختلط.
۲. آمیخته به هم، درهم ریخته، درهم.
۳. آن که با دیگری معاشرت کند، درآمیزنده.

مترادف ها

complex (صفت)
پیچیده، مجتمع، مختلط، بغرنج، مرکب از چند جزء، هم تافت

medley (صفت)
مختلط، رنگارنگ، امیخته

mixed (صفت)
مخلوط، مختلط، درهم، امیخته، ممزوج، درهم ریخته، ناجنس، قاتی

coeducational (صفت)
مختلط، پسرانه و دخترانه

motley (صفت)
مختلط، رنگارنگ، امیخته

farraginous (صفت)
مختلط

فارسی به عربی

ثوب المهرج , مرکب , مزیج

پیشنهاد کاربران

هم تافت
واژه مختلط با مخلوط یکسان نیست. در کاربرد همگانی مختلط اندکی کمتر از مخلوط آمیختگی دارد. از این رو واژه هم تافت پیشنهاد می شود که در برخی نگارش ها نیز دیده می شود
بااعتراض دانشجویان
به مختلط شدن سلف سرویس غذاخوری
مردوزن باهم
زن و مرد در کنار هم باشند

بپرس